به مشکل عمیقا دشواری که با آن روبرو هستید فکر کنید. چیزی که به زندگی درونی شما مربوط میشود. درباره اینکه چگونه فکر و احساس میکنید، یا چیزی که میخواهید از آن اجتناب کنید و دور شوید.
این چیز میتواند غم و اندوه ناشی از دستدادن، خشم ناشی از یک خیانت، اضطراب ناشی از یک موقعیت چالشبرانگیز یا هر یک از هزاران رنجی باشد که میتوان آن را تجربه کرد باشد. چیزی به خاطر دارید؟! اگر نه، آخرین باری که در این موقعیت قرار گرفتید را به یاد بیاورید.
در گام بعدی، برای انجام این تمرین، اول مطمئن شوید در جایی هستید که کسی شما را نمیبیند! حالا بدن خود را در وضعیت و فُرمی قرار دهید که شما را در بدترین حالت خود در هنگام مواجهه با این مشکل نشان دهد.
میخواهم بدنتان از بیرون منعکسکننده این باشد که درون تو، در بیاثرترین، درماندهترین یا آشفتههترین حالت چگونه و چه شکلی است. در واقع، آن موقعیت را در نظر بگیرید، احساسش کنید که چه حسی دارد و سپس از آن حالت بدنی، در ذهن خود یک عکس بگیرید. آن را میبینید؟
عالیه. خب الان از شما میخواهم برعکس آن را انجام دهید. بدن شما وقتی در بهترین حالتِ مقابله با یک مشکل هستید، چه شکلی است؟ خود را در کارآمدترین، هماهنگترین یا توانمندترین حالت مقابله با آن مشکل تصور کنید. آن را با بدن خود نشان دهید. واقعا انجامش دهید!
درنگ نکنید، از خودداری دست بردارید ( هیچکس شما را نمیبیند)، احساس کنید که چه حسی دارد، و دوباره در ذهن خود یک عکس از خودتان بگیرید.
اگر شما هم مثل اکثر ما هستید، عکس اولی که گرفتید، کسی را نشان میدهد که خودش را جمع کرده است و بسته است. شاید بازوهایتان جمع شده است.
شاید نگاهتان به سمت پایین و چشمانتان کمی بسته است. ممکن است پاهایتان را به داخل بدن جمع کرده باشید یا ممکن است به حالت جنینی جمع شده باشید طوری انگار میخواهید خود را پنهان کنید. یا به شکلی که یک شکست تمام عیار خوردهاید، روی زمین افتاده باشید.
اما در عکس دوم احتمالا یک ژست و فرم باز دارید. احتمالا سرتان به سمت بالا است، چشمانتان بازتر است و دستانتان حالتی شُل و آرام دارند. بازوهایتان شاید بازتر است، ممکن است ایستاده باشید و یا با قدمهای بلند راه میروید.
این آزمایش ساده به خوبی نشان میدهد که شما خودتان میدانید علم در این زمینه چه میگوید و اینکه به این شکل که با مشکلات مبارزه میکنید خوب نیست.
بدن شما ابتدا یک حالت اجتنابی و سپس یک حالت منعطف و باز بودن برای تجربه و اقدام را به خود گرفت. شما خوب میدانید که پنهان شدن، جنگیدن و فرار کردن از مشکلات رفتار موثری نیست و نتیجه نمیدهد. بلکه باز بودن، در آغوش کشیدن مشکلات و درس گرفتن از آنها بسیار بهتر جواب میدهد.
من(استیون هیز) این تمرین را با هزاران نفر در کارگاههای آموزشیام انجام دادهام و تیم تحقیقاتی من صدها نفر در جهان را که این کار را انجام میدهند، مورد مطالعه قرار دادهاند. نتایج چه در امریکا یا کانادا رندگی کنید چه در ایران، یکسان است.
افراد در سختترین و بدترین حالت خود، فرم بدنی بسته، و در بهترین حالت خود به طور قابل توجهی ژست و فرم بازتری دارند.
در طول 35 سال گذشته من و همکارانم مجموعه کوچکی از مهارتها را مطالعه کردیم که در این مجموعه، بیش از هر مجموعه واحد دیگری از فرآیندهای ذهنی و رفتاری که قبلاً برای علم شناخته شده بود، در مورد چگونگی باز بودن و گشودگی زندگی انسانها صحبت کردهایم. این اغراق نیست!
در بیش از 180000 مطالعه ما متوجه شدیم که این مهارتها کمک میکنند تا تعیین کنیم چرا برخی افراد پس از چالشهای زندگی شکوفا میشوند و دیگران نه، یا چرا بعضی افراد بسیاری احساس مثبت ( لذت، قدردانی، مهربانی، کنجکاوی) را تجربه میکنند و دیگران به مقدار کمی را. در قلب این مهارتها داشتن موضعی باز و انعطافپذیر نسبت به درد خود است.
شما پیش از اقدام میتوانید مزایای زندگی به شیوهای گشوده و باز، مهربان، از نظر ذهنی حاضر و هدفمند را احساس کنید. و اگر بخواهید از این موضع با خود و دیگران زندگی کنید، شما (و کسانی که دوستشان دارید) از مزایای روانشناختی فوق العادهای بهرهمند خواهید شد.
طبیعتاً برای غلبه بر چالش های زندگی چیزهای بیشتری برای یادگیری در مورد این مهارتها وجود دارد که بتوان در قالب یک نوشته به آن پرداخت.
موضوع این است که یاد بگیریم از آنچه که برایمان دردناک است دور نشویم، بلکه در عوض به سمت رنج خود برویم تا یک زندگی پر از معنا و هدف را زندگی کنیم. این همه آنچیزی است که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) میگوید و این در مرکز آن چیزی است که “انعطاف پذیری روانشناحتی” نامیده میشود:
توانایی پذیرفتن دردمان و زندگی کردن آنطور که اشتیاق ما است، به همراه درد ما، اگر دردی وجود دارد
ما میتوانیم زندگی خود را متحول کنیم اما نه با مقابله کردن یا نادیده گرفتن افکار و احساسات ناخوشآیندمان، بلکه با پرورش دادن انعطافپذیری روانشناختی خود. که به ما این توانایی و امکان را میدهد که آنها را صرفا همانگونه هستند مشاهده کنیم و بپذیریم اما اجازه فرمانروایی و حکومت بر زندگی را ندهیم.
کاری که انجام میدهیم مهم است و آن ابزاری به ما میدهد که با وجود و حضور سختترین چالشها، به گونهای زندگی کنیم که برایمان پرمعنا و ارزشمند است.
ترجمه نوشتهای از دکتر استیون هیز بنیانگذار درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد
ترجمه شده توسط: روزبه کمایی ، روانشناس بالینی