نمیدانم اختلال روحی است یا طبیعی است که من در گذشته زندگی میکنم! خیلی وقتها ساده لوحانه انتظار دارم تا زمان به عقب برگردد و کاستیها و مشکلات گذشته را رفع کنم! معمولاً صدایی را که میشنوم یا تصویری را که می بینم به گذشته پرتاب میشوم! مثلاً امروز نزدیک اذان ظهر بود و صدای تلاوت قرآن میآمد. من را به غروبهای دلگیر دبیرستان بُرد. احتمالاً سال 89 در آن مدرسه شبانه روزی... هنوز باورم نمیشود که سالهای سال از آن روزها گذشته و دبیرستان و دانشگاه تمام شده اند! هنوز منتظرم تا موقعیتی پیش بیاید تا ضعفهای دبیرستان را جبران کنم، معدل امتحاناتم را بهتر کنم، برای کنکور فلان کتاب را تهیه کنم، فلان درس را چطوری بخوانم که نتیجه بهتری بگیرم و ...! غافل از اینکه بیش از 10 سال گذشته است و زمان هم به گذشته بر نمی گردد...