روشن نوروزی
روشن نوروزی
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

«رویای یک شبِ نیمه‌ی تابستان»

ما احتمالا آدم‌های تنهایی هستیم. آنقدر تنها که وقتی به تولد یکی که نمی‌شناختیمش، آن هم در کافه، دعوت شدیم بی‌برو برگرد دعوت را پذیرفتیم. آنقدر که حتی وقتی گفتند تولد کنسل شده، گفتیم آقا صف را چرا به هم می‌زنی؟ آن تولد کنسل شده، قرار که سر جایش هست!

ما آدم‌های تنهایی هستیم. آنقدر تنها که ذوق عصر یکشنبه را از روزها پیش داشتیم و برایش برنامه چیدیم؛ جلسات را جابجا کردیم حتی. آنقدر که حتی فکر کردیم که چه بپوشیم که مناسب عصر یکشنبه باشد. کدام عطرمان را بزنیم که بویش در کافه نه آزاردهنده باشد نه تند. ما دنبال بوهایی گشتیم که ما را به آدمهایی که بسیاریشان را برای اولین بار می‌دیدیم بشناساند.

ما احتمالا، شاید، یحتمل، آدمهای تنهایی هستیم. آنقدر تنها که وقتی از خیل آدمهای دور میز یکی‌یکی کم شد، ما قرص و محکم هنوز سرجایمان نشسته بودیم. آنقدر که وقتی صدای خنده‌ها و هیاهوی اول دیدار فرو نشست، تذکرات کافه‌چی گم شد و سکوت همه جا را گرفته بود، ما به این فکر می‌کردیم که چه حرفی یا چه موضوعی را وسط بیاندازیم که برای دقایق بیشتری این جمع را کنار هم نگه داریم. ما هرچه که توانستیم را گفتیم و هرچه را که داشتیم رو کردیم.

ما آدم‌های تنهایی هستیم؛ آنقدر که هیچ موضوعی را برای صحبت رها نکردیم و هیچ پیشنهادی را نه نگفتیم. وقتی یکیمان گفت که «بقیه‌شو بریم بیرون؟» بقیه نپرسیدیم چرا؟ اصلا کی بود که چنین پیشنهاد مسخره‌ای داد؟ هیچکداممان به این فکر نکردیم. اصلا چه اهمیتی دارد؟ ما آدم‌های تنهایی بودیم که دلمان میخواست این شب را پایانی نباشد. آنقدر تنها که وقتی بعد چند ساعت حرف زدن مقابل تئاتر شهر یکی‌مان گفت که «بریم دور هم بنشینیم؟» بقیه اما و اگر نیاوردند. همان را گازش را گرفتیم تا بالاخره خانه یکی‌مان مأمن بشود. یکی دیگر هم بساط فسق و‌فجور را آورد که بهانه‌ای داشته باشیم برای منطقمان. بالاخره منطق حکم می‌کرد که یک چیزی دراز شدن این شب را توجیه کند. اگرچه منطق هر شش‌تامان جلوی این تنهایی کم آورده بود، ولی هنوز آنقدر هشیار بودیم که منطقمان را رها نکنیم.

وقتی چندساعت بعد از نیمه شب، یکی یکی از خانه دوستمان خداحافظی کردیم، منطقمان بود که داشت ما را هل می‌داد. وگرنه ما آدم‌های تنهایی بودیم که می‌توانستیم برای تمام سال‌های باقیمانده عمرمان کافه برویم، آدم‌های جدید ببینیم، پارک دانشجو را گز کنیم و آخر شب خانه یکیمان بساط فساد را علم کنیم.

ما آدم‌های تنهایی هستیم.


https://t.me/roshanlightroom

علاقه‌مند به رسانه، ارتباطات، عکاسی، گیمینگ، نجاری و دیه‌گو مارادونا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید