بودن در منطقهٔ اَمن بسیار حس خوبی است اما اجازه دهید سؤالی بپرسم و آن اینکه آیا کافی هم است؟ توجه داشته باشید زندگی بدون چالش یا هویت اصلاً رضایتبخش نخواهد بود حتی اگر امکانات برای شما فراهم باشند.
هر بار که میگویید "میخواهم"، ارزش تقلا چند بار میشود. هر بار که "میخواهم" را بر زبان جاری میکنید "شادی" ظاهری را کنار میزنید تا با واقعیت رودررو شوید؛ آغوشتان را برای تجربههای پیچیده میگشایید. "میخواهم" یعنی میل شدید به چیزی پرمعناتر، به تصویر کشیدن تضادی رنگارنگ بین منطقهٔ امن و خشونت بیحدومرز زندگی ناقص.
در این جریان تکرار امری اجتنابناپذیر است اما تأثیر آن چیست؟
نمایش دستپاچه، فوری و پر آبوتاب دیوانگی درباره ضرورت آشوب، ارزش نیاز سیریناپذیر برای زندگی بیروح را از بین میبرد و جایگزین آن امتحانات، دوست داشتنها و از دست دادنها، مخاطرات و پاداشها هستند.
از آنچه فانی است بگذرید. راحتی را کنار بزنید. اجازه ندهید شخصیت شما با کمعمقی و راحتی دنیای دیستوپیایی اطراف به زانو درآید بلکه شرایطی ایجاد کنید تا با قابل پیشبینی بودن فاصله بگیرید. تکرار همان موسیقیای است که سرود طغیان را تکمیل میکند.
زمانی که خواستید در نوشتهٔ خود هیجان را به حد اعلا برسانید جملهٔ سادهای پیدا کنید، بدان ریتم اختصاص دهید و سپس اجازه دهید کلمهها دست در دست یکدیگر نهند و به ایدههای شما جان بخشند.