مهدی رودکی
مهدی رودکی
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

خوش‌بینی بی‌پایان یا توهم؟

معرفی کتاب خون نحس
معرفی کتاب خون نحس

کتاب را دوستی برایم هدیه فرستاد. وقتی به دستم رسید بلافاصله از خودم پرسیدم چرا آن را بخوانم؟ کتاب از شکست استارتاپی مشهور در سیلیکون‌ولی می‌گوید و من ماجرای آن رسوایی را می‌دانم، چرا کتابی را بخوانم که نتیجه‌اش را می‌دانم؟

بررسی شکست‌ها، فجایع و رسوایی‌ها با تاکید صرف بر نتایج نهایی شاید چندان آموزنده نباشد. بررسی روندهای طی‌شده، تصمیم‌های گرفته‌شده و یا گرفته‌نشده، نقش و روابط افراد و گروه‌ها، شرایط کار و سیاست‌های حاکم بر فضا و دلایل دیگر بهتر می‌تواند گره از ابهامات بگشاید و عبرت‌آموز شود.

در رسوایی ترانوس، تصمیم‌های نادرستی که فاجعه در پی نداشتند، پشت‌سرهم فراموش شدند تا روزی که تصمیمات واقعا فاجعه بیافرینند و مدیر جوان همه ذهن و توانش را برای اصلاح امور به‌کار بگیرد. اما دیگر دیر شده بود. صاعقه حقیقت، عمارت دروغ را ویران کرد و ملکه را عریان.

با این دیدگاه صفحاتی از کتاب را ورق زدم و درباره نویسنده چیزهایی خواندم و متقاعد شدم کتاب می‌تواند آموزنده باشد. اگر این موضوع را هم در نظر بگیریم که روایت را خبرنگاری ریزبین و پیگیر که شم کارآگاهی دارد، نقل می‌کند بر جذابیت کتاب افزوده می‌شود.

استارتاپ ترانوس در فضای سیلسکون‌ولی که ظواهر و تبلیغات تعیین‌کننده است؛ ظهور می‌کند و نوید محصولی انقلابی می‌دهد. فردی جوان و متاثر از استیو جابز، مدیرعامل این استارتاپ است و جاذبه زنانه‌اش را به‌گونه‌ای متفاوت نمایش می‌دهد:‌ پوششی ساده، آرایشی سبک و صدایی بم و دور از ظرافت.

او با تکیه بر کاریزمای فردی و توانایی فروش و متقاعدسازی بالا و با ارایه نمونه‌های اولیه و آمار و پیش‌بینی‌های خیره‌کننده، نظر سرمایه‌گذاران را جلب می‌کند. سهام استارتاپ رشد می‌کند و نام‌هایی چون اوبر و اسپاتیفای را هم پشت سر می‌گذارد. الیزابت هولمز در رسانه‌ها حضوری موثر دارد و از او به عنوان کسی که پا جای پای بزرگانی چون بیل گیتس و استیو جابز خواهد گذاشت، نام می‌برند. این درخشش‌ها اما روی دیگری هم دارد.

در روی دیگر، محصول انقلابی ترانوس هرگز از سطحی معمولی فراتر نمی‌رود، نتایجی که ارایه می‌دهد اطمینان‌بخش نیست و به دیگر محصولات رایج در بازار متکی‌ست. ساختار شرکت و فرهنگ سازمانی آن پرتنش و غیرشفاف است و کارمندان مرتبا ترک شغل می‌کنند. به سرمایه‌گذران آمارهایی بسیار خوش‌بینانه ارایه می‌شود و امکان بررسی کنترل نشده محصول، فراهم نمی‌گردد. بی اعتمادی به کارکنان و تحت فشار گذاشتن آنان و شرایط سخت دیگر در نهایت اطلاعات محصول و ادعاهای ترانوس را به بیرون درز می‌دهد؛ خبرنگاری ماجرا را دنبال می‌کند و رسوایی را آشکار می‌سازد.

اما چه بخش‌ها و ایده‌هایی برای من جذاب بود؟

بله. در آمریکا هم.

خواننده کنجکاو همین که کمی در کتاب پیش برود با این سوال جدی روبرو می‌شود که واقعا این همه موارد ساده، شک‌برانگیز و تابلو در کشوری اتفاق افتاده است که به سیستم‌های نظارتی و کنترلی‌اش شهره است؟

نیک بنگریم کتاب، قصه آدم‌هاست. از انسان، فارغ از نژاد و زبان و ملیت، هر کاری برمی‌آید تنها شرایط وقوع، ابعاد و نتایج اتفاقات ممکن است متفاوت باشد اما انگیزه شکل‌دهنده اتفاقات همواره ثابت می‌ماند. در همه جای این کره خاکی توهم فاجعه به‌بار می‌آورد، برخی بر اعتماد پا می‌گذارند و آمارها طبق نظر ذی‌نفعان دست‌کاری می‌شود.

مصاحبه خروج

اگر در زمان خروج از سازمان و ترک شغل کارکنان، مصاحبه‌ای برای آنها ترتیب داده شود برخی از گره‌های کور شرکت‌ها نمایان می‌شود. ترانوس این کار را نکرد. در ایران هم چنین رویه‌ای ندیده‌ام. سازمان‌ها نباید همه روایت‌های ترک شغل کارکنان را خود کنترل کنند.

فرهنگ سازمانی

مدیران باید با اصول معاشرت آشنا باشند و بدبینی و شک را به سازمان خود تزریق نکنند. فرهنگ ترس باید حذف و نظرات و سوالات مخالف باید تحمل شود. شفافیت باید در صدر تا ذیل سازمان برقرار باشد، نبود شفافیت کارمندان را بله‌قربان‌گو بار می‌آورد. کارمندان و مدیران باید با یکدیگر راحت باشند و شرایط و مشکلات را به زبانی نرم بیان کنند.

رفتار با کارکنان ترانوس حقیقتا شرم‌آور بود. آنها همواره تحت نظر بودند. در بخش‌هایی از کتاب حس کردم گویی «قلعه حیوانات» را می‌خوانم.

مدیریت

با خواندن چند کتاب مدیر نمی‌شویم. تنها با قبول مسوولیت‌های کوچک و به‌تدریج برای آن آماده می‌شویم. به‌کار گماردن مدیری جوان و کم‌تجربه که بر کارش تمرکز نداشت فاجعه ترانوس را رقم زد. مدیری که از یک ابتکار عمل نسنجیده به دیگری می‌جَست. اعطای قدرت بیشتر به یکی از مدیران به نفع هیچ شرکتی نیست.

ارتباطات گروه‌ها

ترانوس ارتباط بین گروه‌های کاری را قطع کرده بود و همه راه‌های ارتباطی به یک یا دو مدیر ختم می‌شد. مدیری که پیش‌بینی‌ناپذیر بود و رفتارش جز هرج و مرج رقم نمی‌زد.

خطوط قرمز

هر شرکت و سازمانی باید خطوط قرمزی برای خود داشته باشد و از آنها عبور نکند. ترانوس، آمار ساخت، از اعتماد سواستفاده کرد، رسانه‌ها را سرکار گذاشت و سلامتی شهروندان را به خطر انداخت. آنها از همه خطوط قرمز جامعه خود را گذر کردند.

هدف‌گذاری

تمرکز بر اهداف عالی، زیباست اما باید به اجرا پذیر بودن آنها هم توجه داشت. ترانوس اهدافی را دنبال می‌کرد که پس از گذشت سال‌ها هنوز هم محقق نشده و سطح تکنولوژی به آن حد نرسیده است.

سیاست‌های کلان اقتصادی کشور

تصمیم‌ها و سیاست‌های کلی هر کشور به سرمایه‌گذاری‌ها جهت می‌دهد. سرمایه‌گذاری و خروج از آن در آمریکا بسیار راحت‌تر از ایران است. آنجا بستر آماده است: نیروی متخصص، ابزار و مواد، قوانین، رسانه و سرمایه‌گذار.

آنها راحت‌تر از ما شروع می‌کنند و راحت‌تر هم تمام می‌کنند. آنها ایده‌ها را بسیار بیشتر از ما اجرا می‌کنند و حتی اگر ایده‌ای شکست بخورد باز هم حداقل تجربه‌اش برای جامعه می‌ماند. اما ما؟

ما در فضایی عمدتا ذهنی و رقابتی که مبتنی بر احساسات فردی‌ست به ارزیابی ایده‌ها می‌پردازیم. در محیطی پر از شک و تردید و بسیار سخت مذاکره می‌کنیم، به‌ندرت شروع می‌کنیم و بسیاری از ایده‌ها اجرانشده، رها می‌شوند. فایده؟ شکست‌ها؛ تجربه‌ای به جامعه نمی‌افزاید.

رسانه مستقل و آزاد

ترانوس به کمک رسانه‌ها مطرح و با پیگیری و سماجت همان رسانه‌ها، رسوا شد. در تمام لحظاتی که کتاب را می‌خواندم این ویژگی جامعه آمریکا برایم بسیار پررنگ بود. در همان زمان که یک واحد خبرنگاری در وال استریت ژورنال مشغول تهیه گزارش و تحقیق است واحد دیگری در حال حمایت از ترانوس. این استقلال واحدها حقیقتا برایم جذاب بود. و جالب‌تر آنکه مالک همین رسانه با آنکه در ترانوس سرمایه‌گذاری کرده بود، مانع انتشار گزارش در رسانه‌اش نشد. گردش آزاد اطلاعات به‌سود جامعه است و در نهایت رسانه نقش خود را به‌خوبی ایفا کرد.

انتخاب‌ها

رسوایی ترانوس روایتی از خوش‌بینی بی‌انتها و شاید توهم مدیری جوان بود که بر حقیقت سرپوش گذاشت. همچنین روایت همه کارکنان و سرمایه‌گذرانی‌ست که شواهد شک‌برانگیز و آمارهای هشداردهنده را جدی نگرفتند و یا دیر جدی گرفتند.

اینکه شما فقط چیزی را شدیدا بخواهید،
دلیل نمی‌شود آن خواسته حتما محقق شود.


کتاب: خون نحس یا Bad Blood
نویسنده: جان کریرو
ترجمه: صدرا و ثمین امامی
انتشارات برآیند

پ.ن.مهم: معرفی این کتاب را به‌دلخواه خود نوشته‌ام و هیچ رابطه مالی با ناشر، نویسنده یا مترجمان آن ندارم اما برای نوشتن این یادداشت اجازه گرفته‌ام.

کتاباستارتاپتجربهرسانهدروغ
‏از تجربیات کاری، امید، شوق ‎سفر، زندگی در ‎روستا، دنیای اوپن سورس و ‎سئو می‌نویسم. سایتم: https://roudaki.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید