ویرگول
ورودثبت نام
مهندسِ شعر
مهندسِ شعر
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

مَنِ گذشته ،کـَسِ اَلان!

حس میکنم رفتارم تغییر کرده است!
به گذشته که نگاه میکنم ، جوانی را میبینم :
مغرور !
بلند پرواز !
سَرکِش!
قَوی!
اما ، اما حالا ...
‌شکسته که نه، بزرگ شده ام  ، جا افتاده و تا حدودی پخته! اما خسته ام...
هنوز هم غمگینم ،یادم نمی آید شاد بوده باشم یا حتی دلم برای شادی های گذشته ام تنگ شود!
اما دلم میخواد شور و هیجان گذ‌شته را داشته باشم !
دلم میخواهد دوباره به آرزو هایم فکر کنم!
دلم میخواهد دوباره من باشم!
جدیدا یاد گرفته ام اجتماعی تر باشم ، مردم هر چقدر نفرت انگیز باشند میشود چند نفری را پیدا کرد که نامحسوس و مستَتِر لا به لای کلماتت درد و دل کنی و کمی سبک تر شوی!
راستی ، دلم برای "عشق" هم تنگ شده است ، دلم برای این "عجیبِ اَفسارگسیخته" برای این "دیوانه ی زنجیری " تنگ شده است !
آه که گاهی واقعا شگفت انگیز بود !
کاش دوباره حس بشود آن برق نگاه...

#لا_به_لای_جوانی

#روح_الله_سالاری



گذشتهحالآیندهویرگولیسمروح الله سالاری
شاعر،نویسنده،دبیر ریاضیات،برنامه نویس🥇
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید