آلبرت
آلبرت
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

پل چوبی

دره‌ای بود،
یک سمتش، بیابانی عاری از آب و علف، مملو از کفتار
سمت دیگر، دشت و کوه و رودسار
پلی چوبی، سالها برروی دره،
با طنابهایی در حال پوسیدن
بچه گرگی غرق در افکار
.
.
.
دره ای بود،
سمتی، بیابانی،
سمت دیگر، دشتی، رودی،
پلی سالها پیش فرو ریخته،
گرگی خسته غرق در افکار

شعر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید