رویا عطارزاده اصل
رویا عطارزاده اصل
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

قصه‌ی رفتن، ماندن و درماندگی

یادداشتی بر فیلم‌های برادر، ماهر، باغ بی‌برگی

سه فیلم منتشر شده در سی‌وهفتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران.

پوستر سی‌و هفتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران
پوستر سی‌و هفتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران

اینکه جریان‌های اجتماعی منجر به هم‌خوانی و اشتراک تم در فیلم‌های کوتاه و بلند شوند، اتفاق نویی نیست. اما قاعدتا هر کارگردان با نگاه و جهان‌بینی خود راوی این اشتراکات است و نتیجه‌گیری خود را دارد. این هم‌نشینی و در کنار هم قرارگیری آثار دارای تم‌های مشابه، خوانشی از جامعه می‌دهد که تامل برانگیز است. سه فیلم برادر (بخش بین‌الملل) ، ماهر و باغ بی‌برگی (هردو بخش ملی) زیرمتن‌هایی مشابه دارند، هر سه از وطن و خانه روایت می‌کنند اما هریک با خوانشی متفاوت. یکی رفتن را انتخاب می‌کند، یکی ماندن و دیگری، درماندگی را به جان می‌خرد.

* برادر | فرانچسکو کاسولو | رفتن

نمایی از فیلم کوتاه برادر
نمایی از فیلم کوتاه برادر

برادر داستان جدیدی ندارد، براساس واقعیت بودن آن نیز، ادله‌ای محکم‌تر بر همین کهنگی داستان است؛ وجهه‌ای از مهاجرت که برای همه‌ی ما آشناست. فیلم قصه‌ی محمد، برادری را روایت می‌کند که تصمیم دارد مهاجرت کند تا راهی برای آینده برادرش، علی، بسازد؛ اما علی که جز او کسی را ندارد، آماده‌ی این تنهایی و دوری نیست و باید زندگی کردن بدون محمد را بیاموزد. فیلنامه‌‌، هیچ وجهه‌ی جدیدی از مشقت‌های زندگی مهاجران و تنهایی را نشان ما نمی‌دهد. شاید فیلم برای مخاطبی اروپایی، حرفی نو برای گفتن داشته باشد، اما در قالب جشنواره فیلم کوتاه تهران، و برای مخاطب فارسی زبان خاورمیانه، که هر روز با قصه‌های این ‌چنینی مواجه است، فیلم نکته‌ای برای افزودن ندارد. بازی بازیگران تا قدری قابل قبول است که در قالب رابطه‌ی صمیمانه و عمیق دو برادر گنجانده شده، رابطه‌ای که در بازی و شیطنت‌های صحنه‌ی ابتدایی و صحنه‌ی آشپزی به تصویر کشیده شده است. اما در صحنه‌های کلیدی همچون صحنه‌ی گفت و گوی پیش از خواب، و نماهای تنهایی علی، بازی بازیگران مصنوعی جلوه می‌کند. البته که کارگردان با چیدمان میزانسن‌هایی که دوربین را راوی قرار داده‌ و دکوپاژی که متمرکز بر کنش‌ کلی صحنه بوده، تا حدودی این نقص در بازی را پوشانده، نورپردازی طبیعی و تدوین فیلم نیز، ریتم روایت را بدون هیچ سکته و افتی پیش می‌برد. موسیقی فیلم نیز یکی از نکات مثبتی است که مخاطب را با فیلم همراه می‌کند، اما در کل در روایت پانزده دقیقه‌ای فیلم، از مهاجری که رفتن را بر ماندن ترجیح می‌دهد و عاقبت خوشی هم ندارد، حرف جدیدی نیست و در قالب بازگویی یک داستان بارها روایت شده مانده است. شاید اگر نویسنده، تمرکز خود را معطوف یکی از برادر‌ها می‌کرد و تنها به روایت داستان یکی از آن‌ها می‌پرداخت، اتفاق بهتری برای فیلم می‌افتاد.


*ماهر | مسعود دهنوی| ماندن

نمایی از فیلم کوتاه ماهر
نمایی از فیلم کوتاه ماهر

قالب کلی فیلم کوتاه ماهر، مستندی صمیمانه از تلاش‌های یک شهر، در برابر هجوم و تخریب سیل است. مستندی که با بهره‌گیری از همه‌ی تکنیک‌های درست، جای‌گذاری مناسب مستندات تصویری، چیدمان دراماتیک روایت، و فیلمبرداری قوی، در نگاه اول جذاب به نظر می‌رسد. داستان ماهر، که برای عروسی خواهرش به آققلا برگشته اما سیل راه او را بسته و او یک شبه، به یکی از رهبران مدیریت بحران شهر تبدیل شده. ماهر که جوانی است بیست و هفت ساله، برای سرپا نگه داشتن شهر، شب را در انبار سپری می‌کند، با شهردار و دهیار دعوا می‌کند، در چاله‌های آب زمین می‌خورد اما تا آخرین لحظه برای نجات شهر می‌ماند.

روایت فیلم جذاب است، قاب‌ها با توجه به موقعیت جغرافیایی فیلمبرداری و زیبایی طبیعی موقعیت، تحسین برانگیزند، همه چیز صادقانه به نظر می‌رسد؛ تا جایی که ماهر بین ماندن و رفتن دو دل می‌ماند. ماهر که در ترکیه شاغل است، باید بین ماندن در آق‌قلا و ساختن خانه‌‌ی نیمه‌کاره‌اش و بازگشت به ترکیه و پول بیشتر درآوردن انتخاب کند. مانور بر این وجهه داستان، نکته‌ای است که دلزدگی ایجاد می‌کند. پایان و نتیجه‌گیری فیلم، جایی است که توی ذوق مخاطب می‌خورد. ماهر تصمیم می‌گیرد به جای رفتن به ترکیه و " پول بیشتر درآوردن" ، بماند و "خانه‌"ی نیمه‌‎کاره‌اش را تمام کند. در نمایی که دختران کوچکش، با شادی و خنده دور خانه می‌چرخند، و ماهر و همسرش خشت روی خشت می‌گذارند برای آینده‌ی آن‌ها. ماهری که در ابتدای داستان جوانی بود همچون جوان‌های دیگر شهر، کم کم تبدیل به الگویی می‌شود که باید از او عبرت گرفت. پیامی، که شعاری است و سنگینی سایه‌ی نام تهیه کننده‌اش را بر دوش می‌کشد.

*باغ بی برگی | فاطمه رضائیان | درماندگی

حاج حسن، شخصیت اصلی مستند باغ بی‌برگی
حاج حسن، شخصیت اصلی مستند باغ بی‌برگی

اگر برادر روایت رفتن و آوارگی ، و ماهر روایت ماندن و ساختن باشند که در در قالبی زیبا تصویر شده‌اند؛ باغ بی‌برگی روایت صادقانه‌ای از ماندن و درماندگی‌های آن است.

حاج حسن، جانباز جنگی‌ای است که جنگ برایش تمام نشده؛ او به خاطر ذره‌ای آب برای زمین زراعی‌اش مدام در حال دویدن‌های بی‌پایان است و حتی دردهای شکمی وحشتناکش نیز مانع تلاش او نیست. اما خانه‌ای که او برای بقایش جنگیده، برای ساختنش مانده و زحمت کشیده، با او و امثال او مهربان نیست. او همچون مهره‌ای سوخته که بیرون بازی جا مانده بر لبه‌ی راه آب می‌نشیند تا شاید فرجی شود، اما نه تنها خبری از کمک نیست، بلکه هر آنچه که با دستان خود کاشته نیز خشک شده و می‌سوزند.

با اینکه فیلم خط داستانی سالمی دارد، اوج و فرودهای چیدمان روایت جذاب است و قاب‌بندی‌ها مخاطب را پاگیر می‌کند؛ اما برگ برنده‌ی فاطمه رضائیان، کارگردان فیلم، صداقتی است که در تک تک لحظات فیلم جای‌گذاری شده. حاج حسن نقش بازی نمی‌کند، عاشقانه به قربان همسرش می‌شود، با اعتقاد دست نوازش بر سر گل بادام‌هایش می‌کشد و با سادگی تمام، ساعت‌ها بر سر راه آب می‌نشیند.

پایان باغ بی‌برگی، تصویر کاملی از نتیجه‌گیری باسمه‌ای ماهر است. مردی که با عشق مانده، اما درد او را رها نمی‌کند و خانه به او جفا کرده.

در گیر و دار جامعه‌ی امروز ما، شاید چنین خوانشی سطحی و کوته‌انگارانه به نظر برسد، اما زیرمتن سه فیلم که در کنار هم، راویت حال امروز خیلی از ما است. روایت آن‌هایی که می‌روند، می‌مانند، و درماندگی جانشان را رها نمی‌کند.


منتشر شده در نشریه سینمایی فیلشات؛ سی‌وهفتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران، 1399.

عکس‌ها از گالری عکس وبسایت تیوال.


جشنواره فیلم کوتاه تهرانبرادرآق قلافیلم کوتاهسینما
دوست دارم پایم را بگذارم آن طرف مرزها.دیپلم نمایش گرفتم، رفتم سراغ لیسانس ادبیات نمایشی و بعد هم کارگردانی سینما که برایم کلید جادویی زیستن در جهان امروز است و نوشتن ،که فانوس دریایی این طوفان است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید