از کشدار حرف زدن و بی حالی اش موقع ادای جمله ها می شد حدس زد که به چیزی اعتیاد دارد.
زن و مردی که از ماشین شان پیاده شده بودند، با صدای بلند او را خطاب قرار می دادند که ما سرعتی نداشتیم، تو اصلا با ماشین ما برخورد نداشتی.
مرد هم با قیافه حق به جانب طوری که منتظر بود بقیه تماشاچیان او را تأیید کنند، رو به زن گفت: ول کن بابا، داره ادا در میاره ، تو کجا به ماشین من خوردی الکی خودتو انداختی رو زمین.
او هم روی زمین با صدایی هر چه بلند تر با همان لحن کشدارش گفت: میــــــگــم از روووو پاااااام رددد شدیــــی اســــکول!
در این بین صدای زن پایین تر آمد و زمزمه هایی می کرد که من الان پول ندارم اگه این کارا رو می کنی واسه پول..
مرد هم بی توجه به او که روی زمین افتاده، به زن اشاره کرد که سوار ماشین شوند و گفت: باهاش دهن به دهن نشو ، کی پول میده به این!
او که هنوز روی زمین، خاکی افتاده بود گفت: کی پول خواست...
این آخرین کلماتی بود که زن و مرد در میانه سوار شدن در ماشین و گازش را گرفتن، شنیدند.
یکی از تماشاچی ها، کمک کرد که او بلند شود.
او تمام مطالبه اش را از آن زن و مرد در همان سه کلمه فریاد زده بود ولی حتی مستحق یک دلجویی ساده هم شناخته نشد؛ مستحق از روی زمین بلند کردن و یک عذرخواهی کلامی!
نمی دانم چرا؛ اما وقتی گفت کی پول خواست؛ حرف های ناگفته ای از او به گوش من رسید:« من هم آدمم، اگه سهوا هم با من برخورد کردی، مثل بقیه از من عذر بخواه یا نه، جویای حالم شو! من پول نمیخوام ولی دلم میخواد حال من برای یه نفر هم شده، حتی برای لحظه ای مهم باشه...»
شاید آن زن و مرد قبلا صابون معتادان سودجو یا متکدیان متمارض به تن شان خورده بود و با چنین ذهنیتی او را هم قضاوت می کردند اما این درست است که انسان ها را با متر و معیار خودمان، برچسب ارزشمندی بزنیم؟
حزن صدای او هنوز هم مرا درگیر کرده است، حزن و اندوه تنهایی یک انسان که از صد تا شکوه و مویه هم رسا تر است....
کی پول خواست؟؟