ویرگول
ورودثبت نام
روح‌اله سلیمانی
روح‌اله سلیمانی
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

ترس از تنهایی

چه چیزی باعث می‌شود که دست به اقدام نزنی وقتی که می‌دانی باید چه کار کنی و می‌خواهی به کجا برسی؟

سختی راه؟ مگر موفقیت را به رایگان به کسی تقدیم می‌کنند؟ مگر دیده‌ای کسی را که بدون تلاش، بدون زحمت، بدون خون دل خوردن و عرق ریختن و رنج کشیدن به جایی رسیده باشد؟ اگر ندیده‌ای پس چرا فکر می‌کنی که تو فرق داری و کائنات با تو یکی، جور دیگری برخورد خواهد کرد و دو دستی همه منافع دنیا و آخرت را در اختیارت خواهد گذاشت؟ مثلاً چه گلی به سر دنیا و ساکنانش زده‌ای که شایسته چنین بخششی باشی؟ فرضاً که گلی هم زده باشی؛ مگر دنیا را این‌طور آفریده‌اند؟ دنیا قانون دارد؛ همان‌طور که قانون جاذبه تخلف‌ناپذیر است، قانون «وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى» [۱] نیز تخلف‌ناپذیر است. اگر همه این‌ها را می‌دانی و می‌دانی که دنیا چیزی را رایگان به کسی نمی‌بخشد، پس چرا هنوز نشسته‌ای و عمری را که می‌توانی در مسیر اهدافت صرف کنی هدر می‌دهی و ناامیدانه منتظر الطاف آسمانی مانده‌ای؟

ترس از شکست؟ مگر کدام یک از انسان‌های بزرگ تاریخ می‌دانسته‌اند که زندگیشان به چه سرانجامی خواهد رسید؟ کدامشان مطمئن بوده‌اند که نتیجه اقداماتشان چه خواهد بود؟ کدامشان عهد محکمی از خداوند متعال گرفته بوده‌اند و موفقیتشان را تضمین کرده بوده‌اند؟ مگر می‌شود کسی رشد کند و موفق شود بدون اینکه قبلش هزار بار زمین خورده باشد؟ مگر ندیده‌ای کودکان خردسال را که چگونه بارها و بارها و بارها زمین می‌خورند و گریه می‌کنند و باز بلند می‌شوند و تلاش می‌کنند تا بتوانند روی پاهای کوچک خودشان بایستند و راه بروند و بدوند؟ اگر قرار بود از ترس درد زمین‌خوردن، تلاش را کنار بگذارند، کدام انسانی امروز روی پاهای خودش می‌ایستاد؟ و اگر می‌خواستند در حسرت توانمندی چند هزار برابری بزرگترها در استفاده از پاهایشان بمانند، کدامشان جرأت و انگیزه تلاش‌کردن و بلندشدن می‌یافت؟ و اصلاً ما انسان‌ها چرا زمین می‌خوریم جز این‌که یاد بگیریم دوباره بلند شویم و مسیر را با قدرت بیشتری ادامه دهیم [۲]؟

ترس از فقر؟ مگر تا امروز روزی‌ات عقب افتاده و روزی‌دهنده خلف وعده‌ای کرده که فکر می‌کنی این‌بار ممکن است بدعهدی کند؟ زندگی‌ات را نگاه کن! کدام تلاشت را می‌توانی نشان دهی که دست قدرتی بالاتر از خودت در به ثمر نشستنش مؤثر نبوده باشد؟ کجای زندگی‌ات را می‌توانی بگویی که خودت و فقط خودت و فقط خودت بوده‌ای و روزی‌دهنده‌ای کمک‌کارت نبوده؟ کجای زندگی‌ات را می‌توانی پیدا کنی که از معجزه خالی باشد که حالا نگران قدم‌های بعدی‌ات شده‌ای؟ مگر مادری را می‌شناسی که زنده باشد و سالم باشد و ناگهان تصمیم بگیرد فرزند دلبندش را تشنه و گرسنه رها کند و رنج کشیدنش را به نظاره بنشیند؟

ترس از تنهایی؟ شاید این یکی را حق داشته باشی؛ شاید! حتی فرستادگان او نیز هیچ‌کدام تنها نبوده‌اند و همان ابتدای راهشان کسی را برای همراهی خواسته‌اند و یافته‌اند. اما، اما مگر جز این است که او همراه کسانی است که هدفی بلند در هماهنگی با نظام طبیعت داشته باشند و برای تحققش شب و روز نشناسند و تلاش کنند [۳]؟ مگر جز این است که گفته «وَالَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنينَ» [۴] و «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُركُم وَيُثَبِّت أَقدامَكُم» [۵] و مگر او مثل ما انسان‌هاست که خلاف وعده‌اش عمل کند؟ عزم راسخ را که ببیند، جهد و کوشش را که نظاره کند، راه‌های جدیدی خواهد گشود و تو را از تنهایی و ظلمت رها خواهد نمود. مگر خودش نگفته «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» [۶] و مگر ظلمتی بالاتر از تنهایی و نوری بالاتر از همراهی امین در پستی‌ها و بلندی‌ها و سختی‌های این دنیا و این راه، قابل تصور است؟

ترس از گام‌های بعدی؟ این همه سال تلاش نکرده‌ای و خون دل نخورده‌ای که امروز از ترس برنامه نداشتن و ندانستن گام‌های بعدی‌ات یک جا بنشینی! تو که برای دیگران صدایت بلند است و حکیم‌وار و بی‌مهابا نسخه می‌پیچی و از عمل‌نکردن‌هاشان حرص می‌خوری؛ حالا انتظار داری باور کنم که نگران نشناختن مسیر و ناشناخته‌بودن این بیابان بی‌انتها و این راه بی‌نهایتی؟ پس چه مرگت شده که تکان نمی‌خوری و همچنان نشسته‌ای؟

نکند نمی‌دانی کجا می‌خواهی بروی؟ این شد یک حرفی! ولی اگر هنوز نفهمیده‌ای، کلاهت پس معرکه است.


[۱] نجم، ۳۹
[۲] دیالوگی از فیلم «Batman Begins»
[۳] «إِنَّ مَعِيَ رَبّي سَيَهدينِ»؛ شعرا، ۶۲ و آیات مشابه دیگر
[۴] عنکبوت، ۶۹
[۵] محمد، ۷
[۶] بقره، ۲۵۷

تنهاییکارآفرینیهم‌بنیانگذارهدف‌گذاری
در جست‌وجوی معنایی برای زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید