روح‌اله سلیمانی
روح‌اله سلیمانی
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

کمال‌گرایی و وبلاگ‌نویسی

کمال‌گرایی مانع نوشتن است. این سؤال مدام ذهن آدم را آزار می‌دهد که آیا این بهترین متنی است که می‌توانم بنویسم؟ یا با گذشت زمان و مطالعه بیشتر ممکن است به درک بهتری از موضوع برسم و متن پخته‌تری ارائه دهم؟ اما سؤال مهم‌تری هم وجود دارد؛ چه کسی گفته که باید به بالاترین درک و فهم از موضوع رسیده باشم و کامل‌ترین متن ممکن را بنویسم؟ اصلاً چه کسی می‌تواند کامل‌ترین متن ممکن را بنویسد؟

باز هم سؤالات فوق قابل تحمل‌تر است. برای من کمال‌گرا، سؤالات مزخرف دیگری نیز مطرح است. آیا می‌توانم نظم نوشتن را رعایت کنم و مثلاً هر هفته حداقل یک مطلب پخته و به‌دردبخور ارائه دهم؟ آیا سبک و سیاق نوشته‌هایم ثابت خواهد بود؟ زشت نیست اگر امروز مطلبی بنویسم و چند سال بعد نظر مخالفی داشته باشم؟

مشت واقعیت

شاید سخت‌ترین چیزی که انسان در طول زندگیش می‌فهمد این است که کامل نیست، و نمی‌تواند کامل باشد، و وقت ندارد که کامل باشد. انسان فرصت کافی برای پرداختن به همه موضوعات را ندارد؛ حتی انسان امروز، آن‌قدر عمر نمی‌کند که بتواند در یک موضوع مشخص، همه منابع موجود را بخواند و بررسی کند.

سال‌ها از عمر انسان می‌گذرد و تجربه‌های تلخی از سر او می‌گذرد تا متوجه شود که کامل نیست و نمی‌تواند کامل باشد؛ تا بفهمد که منابعش محدود است، عمرش محدود است، وقتش محدود است، ذهنش محدود است، عقلانیتش محدود است، توانش محدود است، و نمی‌تواند در این عمر کوتاه چند روزه ـــ که در بهترین حالت، بخش زیادیش را نیز صرف الزامات زندگی و سرگرمی‌های حاشیه‌ای می‌کند ـــ به کمال برسد. ولی چه کسی گفته که باید به کمال رسیده باشم تا بتوانم حرف بزنم و حرف‌هایم به درد دیگران بخورد؟

نیاز به نوشتن

البته باید تلاش کرده باشم در مسیر کمال حرکت کنم، لازم است وقتی حرف می‌زنم به گفته‌هایم اطمینان داشته باشم و اگر شکی در دلم هست، آن شک را نیز با مخاطبین امروز و فردایم به اشتراک بگذارم، لازم است مطمئن و محکم حرف بزنم؛ ولی لازم نیست به حد اعلای فهم و درک رسیده باشم تا اجازه حرف‌زدن پیدا کنم. چرا؟ چرا لازم است فهم امروزم را، هر چند می‌دانم که کامل نیست، با دیگران به اشتراک بگذارم؟

۱. دیگران هم به درک کامل نرسیده‌اند

اولین دلیلش این است که دیگران اینگونه عمل نمی‌کنند! امروز در شبکه‌های اجتماعی و سایر محیط‌های عمومی، به وضوح می‌توان دید که افراد، هر چه به ذهنشان برسد را مطرح می‌کنند. در چنین شرایطی، من هم می‌توانم فهم محدودم ـــ که فکر می‌کنم بالاتر از فهم متوسط جامعه است، لااقل بخشی از اصول تفکر و روش علمی را رعایت کرده‌ام ـــ را از موضوعات مطرح کنم و آجری روی آجر فهم و درک انسان‌ها بگذارم.

۲. باید افکارم را در معرض داوری بگذارم

در مطلب دیگری به نقل از سیاوش جمادی نوشته‌ام که «نفس و ذات نوشتن به نوعی در معرض داوری نهادن فکر است و مشارکت دادن دیگری در یک اندیشه یا تصویر یک فکر»! پس با ننوشتن، تنها خودم را از نظرات اصلاحی دیگران و تنظیم تفکراتم محروم می‌کنم.

۳. ذهنم وقتی روی کاغذ بیاید منظم و منسجم می‌شود

وقتی در ذهن خودم سفر می‌کنم و در تفکرات شخصیم به بررسی موضوعات می‌پردازم، احساس می‌کنم رشته استدلال‌هایم دقیق و کامل است. اما گاهی به محض اینکه شروع به صحبت‌کردن با دیگران درباره همان تفکرات دقیق و مستدل می‌نمایم، انگار زبانم بند می‌آید، انگار همه آن استدلال‌ها تنها در جهان ذهنی من معنا و مفهوم داشته‌اند و در دنیای خارج از ذهنم بی‌معنا می‌شوند. انگار ترتیب افکارم در دنیای مادی به هم می‌ریزد. نوشتن می‌تواند این مسئله را حل کند. وقتی تفکرات و تجربیاتم را روی کاغذ بریزم، خلأهای ذهنی و ضعف‌های استدلالیم بیرون می‌زند. پس نوشتن، فرصت اصلاح، انسجام و تنظیم نظراتم را مهیا می‌کند.

۴. زاویه نگاه من اهمیت دارد

اگر کسی به دنبال مطالب دقیق علمی باشد، احتمالاً در وبلاگ‌ها به دنبالشان نمی‌گردد؛ می‌رود کتاب می‌خواند، یا سایت‌ها و مجلات تخصصی را جست‌وجو می‌کند. کسی که وقتش را پای خواندن وبلاگ شخصی فردی گذاشته، لابد نظرات آن شخص برایش مهم بوده، نه دستیابی به آخرین دست‌آوردهای علمی بشری. در میان وبلاگ‌نویسان، شاید نظرات من کامل یا حتی کامل‌تر از سایرین نباشد؛ اما زاویه نگاه من قطعاً با دیگران متفاوت است. چرا که تجربه‌ها و مسیر زندگیم با دیگران فرق دارد. کسی هم که می‌آید نوشته‌هایم را بخواند، خودآگاه یا ناخودآگاه، آمده تا زاویه نگاه ویژه من را به موضوعات ببیند و دنیا را با عینک فهم من نگاه کند.

۵. در دنیای امروز دیده‌شدن مهم است

در جهان امروز، در هر حوزه‌ای تعداد زیادی کارشناس و متخصص وجود دارد؛ و این تعدد افراد متخصص، بازار نیروی کار را تقریباً در تمام حوزه‌ها به شدت رقابتی کرده است. در چنین ابررقابتی در بازار نیروی کار متخصص، افرادی که بیشتر از سایرین بتوانند قابلیت‌ها و توانمندی‌های خود را در معرض دید خریداران قرار دهند، احتمال موفقیت خود را نیز در بازار بیشتر می‌نمایند. مهم نیست چقدر اعتماد به نفس دارم، مهم این است که این اعتماد به توانمندی‌هایم را چقدر می‌توانم در دیگران ایجاد و تقویت نمایم. یکی از راه‌های دیده‌شدن نیز قطعاً نوشتن و انتشار نظراتم است در حوزه تخصصیم.

فیل مولانا

با وجود دلایل فوق، وقتی فهمم کامل نباشد و احتمال بدهم که در آینده دقیق‌تر شود، چرا باید نظراتم را بنویسم و احتمالاً خوانندگان را گمراه کنم؟ قصه فیل مولانا است؛ واقعیت فیل بزرگی است که هر کدام از ما انسان‌ها گوشه‌ای از آن را با چشمان نابینا لمس کرده‌ایم و به فهم ناقصی از آن رسیده‌ایم. اما اگر فهم‌های ناقصمان را روی هم بریزیم، می‌توانیم به مرور به فهم کامل‌تر و دقیق‌تری از فیل بزرگ واقعیت دست پیدا کنیم.

پس نقش من نویسنده، ارائه دقیق فهم ناقص خودم از گوشه‌ای از واقعیت است با زاویه نگاهی ویژه. نقش مخاطب نیز کامل‌ترکردن و اصلاح ظرف مفاهیم ذهنیش با کمک حرف‌ها و مطالبی است که می‌شنود و می‌خواند.

یادداشت‌های پژوهشی

در پژوهش‌های دانشگاهی ـــ به‌خصوص پژوهش‌های کیفی ـــ پژوهشگر، چندین و چند مرحله به نگارش، اصلاح و تنظیم نتایج مشاهدات و بررسی‌هایش می‌پردازد. هیچ‌کدام از مراحل کامل نیستند و نیاز به پالایش دارند، ولی هیچ مرحله‌ای بدون مرحله قبل ممکن نمی‌شود. اگر پژوهشگر در هنگام مشاهده موضوع مورد بررسی یا مصاحبه با سوژه‌های تحقیق، به یادداشت‌برداری و نوشتن نظرات آنیش نپردازد، نمی‌تواند در ادامه راه، آجر روی آجر بگذارد و پژوهش را کامل کند.

کار پژوهشگر، به سنگ‌تراشی می‌ماند که ابتدا سنگی بزرگ پیدا می‌کند، برای تغییر آن طرحی می‌ریزد، و سپس مرحله به مرحله به تراشیدن و حکاکی آن می‌پردازد تا در نهایت، مجسمه‌ای زیبا با جزئیاتی دقیق نمایان شود.

وبلاگ‌نویسی، حکم آن یادداشت‌های آنی پژوهشگر را دارد هنگام مشاهده موضوع مورد بررسی. مشخص است که این یادداشت‌ها در کنار هم معنا می‌یابند و هر کدام برای دقیق‌شدن، نیازمند پالایش و تنظیم چندباره‌اند. اما شکل‌گیری تصویر نهایی، بدون همین یادداشت‌های آنی، بسیار سخت‌تر و شاید غیرممکن خواهد بود.

سخن پایانی

با هر نگاهی و از هر زاویه‌ای که نگاه می‌کنم، کمال‌گرایی ـــ با معنای اصطلاحی مورد استفاده در متن حاضر ـــ اتفاقاً مانع کمال می‌شود. پس لازم است از اشتباه نترسم، آداب و ترتیبات آزاردهنده و دست‌وپاگیر را کنار بگذارم، پژوهشگرانه به بررسی موضوعات بپردازم، قلم (کیبورد) به دست بگیرم، نظراتم را روی کاغذ بیاورم، انتقادات را بشنوم، با پالایش چندباره نوشته‌هایم به تصویری دقیق‌تر از واقعیت دست یابم و هر روز دقیق‌تر، محکم‌تر و مطمئن‌تر از دیروز حرف بزنم.

و یادم باشد که زاویه نگاه، سفر ذهنی و مسیر تفکراتم برای مخاطبین مهم‌تر است از نتایج آن‌ها. چرا که اگر نتوانند سفر ذهنی مرا خودشان تکرار کنند، بعید است نظراتم را بپذیرند. اگر هم بپذیرند، در بهترین حالت تنها چند گزاره جدید و مفید عایدشان شده، در حالی می‌شد راه مولد رسیدن به آن گزاره‌ها نصیبشان شود.

کمال‌گراییوبلاگ‌نویسینوشتنپژوهشگرپژوهش
در جست‌وجوی معنایی برای زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید