آنسه
آنسه
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

غرورِ پدرِ بی‌پول ما شكستنی است... ‌

ما در خانه خود وسايل شكستنی زياد داشتيم. از آينه سر سفره عقد مادرم گرفته تا سرويس جهيزيه نصف و نيمه خواهرم. ولی روزگار بی‌دقت تر از اين حرف‌هاست كه مراقب شكستنی‌های باارزش زندگی ديگران باشد. ما در خانه خود وسايل شكستنی زياد داشتيم. از آينه سر سفره عقد مادرم گرفته تا سرويس جهيزيه نصف و نيمه خواهرم.نی زياد داشتيم. از آينه سر سفره عقد مادرم گرفته تا سرويس جهيزيه نصف و نيمه خواهرم.

ما در خانه خود وسايل شكستنی زياد داشتيم. از آينه سر سفره عقد مادرم گرفته تا سرويس جهيزيه نصف و نيمه خواهرم. ولی روزگار بی‌دقت تر از اين حرف‌هاست كه مراقب شكستنی‌های باارزش زندگی ديگران باشد.ما در خانه خود وسايل شكستنی زياد داشتيم. از آينه سر سفره عقد مادرم گرفته تا سرويس جهيزيه نصف و نيمه خواهرم.نی زياد داشتيم. از آينه سر سفره عقد مادرم گرفته تا سرويس جهيزيه نصف و نيمه خواهرم.

ما در خانه خود وسايل شكستنی زياد داشتيم. از آينه سر سفره عقد مادرم گرفته تا سرويس جهيزيه نصف و نيمه خواهرم.ولی روزگار بی‌دقت تر از اين حرف‌هاست كه مراقب شكستنی‌های باارزش زندگی ديگران باشد.

هشت سال بيشتر نداشتم كه دست برادرم شكست. همان دستی كه برای ما كار می‌كرد و جای پدر پيرم برای ما نان می‌آورد. برادرم متخصص بود. متخصص تميزی در و پنجره خانه از ما بهترها. يک روز كه از پنجره خانه مردم آويزان بود و شيشه تميز می‌كرد، افتاد و دستش از ده جا ترک برداشت.

آن روز عمو محمود هزينه بيمارستان را حساب كرد و نجاتمان داد ولی ای كاش شبی كه قلب خواهرم شكست هم يک نفر نجاتمان می‌داد.

خواستگار است ديگر، خانواده‌اش كه وضع زندگی ما را ببينند، نظرشان عوض می‌شود. مبلمان كه به حد كافی راحت نباشد، ميوه‌ها كه دست‌چين و درشت نباشند، راهشان را می‌كشند و می‌روند و ما می‌مانيم و قلب شكسته خواهرم.

روزهای زيادی بوده كه روزگار، خانواده ما را شكسته است اما امان از وقتی كه گران‌بها‌ترين و باارزش‌ترين شكستنی ما، شكست.

بغض پدرم را می‌گويم كه وقت رفتنش شكست. همان لحظه‌ای كه شرمنده از دنيا رفت. همان وقتی كه داشت می‌گفت بچه‌ها ببخشيد كه هيچ‌وقت به جز فقر، چيزی بر سر سفره نداشتيم و تو نمی‌دانی وقتی بغض پدرم از شرمندگی شكست، چه‌ها كه برايم نشكست. كمرم شكست. تمام شاخه‌های گل شكست و پرهای پريدنم شكست.

بعد از فوت پدرم هر روز با خودم فكر می‌كنم كه تمام اين شكستن‌ها تقصير خود ما بود. ما بايد قبل از فوت پدر كاری می‌كرديم. حداقل بايد مثل كارتن‌هايی كه وسايل شكستنی حمل می‌كنند، جايی با خودكار قرمز می‌نوشتيم، تا از ما بهترانِ مال افزون می‌خواندند كه "غرورِ پدرِ بی‌پول ما شكستنی است." شايد احتياط می‌كردند و حداقل اين يک قلم جنس را نمی‌شكستند.

غرورپدرشکستنیجهازفقیرانه
دانشجوی بیکار.دارای قلم ناقص. مهربان با حیوانات، تغذیه خوان علاقه مند به چوپانی، هرکسی غذای خوب میخوره دوست منه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید