ویرگول
ورودثبت نام
علیرضا شاداب
علیرضا شاداب
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

دیفال

این دیوار، هر دیواری میتونه باشه به جز دیوار مهربانی، آخه تو این دوره زمونه هرچیزی مفتشم گرونه.


تجربه من از دیوار تقریبا هیچ است، در کل دو بار بیشتر از این سرویس استفاده نکردم؛ یک خرید و یک فروش. میانه خوبی با تکنولوژی ندارم، تا جایی که ممکن باشد هرچیز آنالوگ را به دیجیتالش ترجیح میدهم، حتی سیستم های مکانیکی برایم جذاب تر اند تا سیستم های هوشمند با آن الگوریتم های پیچیده و عجیب غریبشان. این حجم از مقاومت در برابر تکنولوژی حاصلی جز CAC دوازده میلیونی برای اکوسیستم نداشته است. کلا آبم با تکنولوژی توی یک جوب نمی رود. نه از اسنپ و تپسی برای حمل و نقل استفاده می کنم، نه از فروشگاه های اینترنتی مثل دیجی کالا خرید می کنم. نا گفته نماند که نداشتن تلفن همراه هوشمند، در استفاده نکردن من از خدمات آنلاین بی تاثیر نیست. به عقیده اطرافیانم این حجم از مقاومت بیشتر شبیه به ایدئولوژی است تا عدم تمایل به استفاده از خدمات.

تا پارسال حتی یک خرید اینترنتی هم نداشتم، همه چیز را حضوری می خریدم ولی به ناچار مجبور شدم بعضی چیز ها که در کوچه و بازار پیدا نمی شود را از فروشگاه های اینترنتی تهیه کنم که غالبا یا کتاب اند یا لوازم کوهنوردی و سنگنوردی. باید اعتراف کنم که جبر روزگار همان عامل گرانی و افزایش تورم گاهی مرا به خرید اینترنتی وامی دارد. عاقبت 3-0 از تکنولوژی باختم اما همچنان بر همان ایدئولوژی پایبندم.

تجربه استفاده از دیوار

اولین تجربه بر می گردد به دوران پسا کنکورم. من بودم و انبوهی کتاب رنگ و وارنگ که بعضی هایشان یک بار هم ورق نخوردند. در هر صورت باید از شر همه کتاب ها خلاص می شدم. برای من تعامل با تکنولوژی به مثابه سازش با دشمنم بود، در نهایت بی اعتمادی یک آگهی ایجاد کردم و محض احتیاط فقط چند کتاب درسی که بیشترین نفرت را از انها داشتم برای فروش گذاشتم.

درست یادم نمی آید که آن 3 کتاب را به چه قیمتی برای فروش گذاشتم. نمیدانم کدام فلک زده ای بود که در تابستان به این کتاب ها نیاز داشت، آخر مگر تابستان وقت درس خواندن است. اما هرچه که بود همان روز چند نفر با من تماس گرفتند که در نهایت از میان مشتاقان علم یک نفر بر دیگران پیروز شد. قرار شد کتاب ها را برایش ببرم اما با این شرط که مبلغی را بابت کرایه پرداخت کند. وقتی به محل قرار رسیدم زنگ زدم و تاکید کردم که هزینه کرایه را هم باید بپردازد که در کمال تعجب زیر بار نرفت. من هم سر موتورم را کج کردم سمت پاساژ همیشه مهتاب. پاساژ مهتاب پاتوق کتاب نیست، محلی است که دلالان کتاب به منظور بریدن گوش دانش‌آموزان و دانشجویان هر روزه گرد هم می آیند بلکه بتوانند لقمه نانی سر سفره ببرند. مهتابی ها کتاب را با 30 درصد قیمت می خرند و با کسر 30 درصد قیمت به فروش می رسانند. اختلافش فقط 40 درصد است که قابل شما را ندارد.

از فروش کتاب هایم کباب شده بودم تصمیم گرفتم این بار ثواب کنم، باقی کتاب ها، که کم هم نبودند، را به یکی از اقوام که معلمی در منطقه روستایی بود دادم، گفتم نذر فرهنگی است. هرچند از آتشی که به مالم زده بودم پشیمان شدم. آب رفته به جوی بر نمی گردد.

مدتها گذشت تا اینکه یک روز عموی یکی مانده به آخرم برای خرید مودم با من تماس گرفت. برای کلاس های آنلاین دخترش نیاز به مودم داشت، از برکات کرونا بود که پای تکنولوژی به خانه آنها باز شود و برای فرزندانش تبلت بخرد و بساط اینترنت را بر پا کند. بعد از اینکه مطمئن شدیم توان خرید مودم نو با آن قیمت های سر به فلک کشیده را نداریم، ناچارا دست به سوی دیوار دراز کردیم که برخلاف دفعه قبل این بار تجربه خوبی شد.

یادآوری کنم که من همچنان به تکنولوژی بد بین هستم. گویا جنگ بین من و او پایان ندارد. هر خرید یا استفاده از تکنولوژی به مانند نبردی تن به تن است، گاه من فاتح نبردم، گاه او.




دیوارگردی

زن ها به خاطر علاقه شان به خرید و پرسه زنی در بازار همیشه از سوی همسرانشان مورد شماتت قرار می گیرند درحالی که این روز ها مردان زیادی را می بینیم که بخشی از اوقات فراغتشان را با دیوارگردی سپری می کنند. دیوار گردی پدیده جدیدی است که نوعی ولگردی محسوب می شود. فرد بدون اینکه قصد خرید چیزی را داشته باشد وقت زیادی را با پرسه زدن میان آگهی ها به بطالت می گذراند. نوعی اپیدمی است که این روز ها گریبان همه ما را گرفته است بی آنکه متوجه اش شده باشیم. پرسه زنی های کوچه و بازار جایشان را داده اند به ولگردی های مجازی. بی هیچ هدفی روزمان را شب می کنیم و شبمان را روز. تبعات هرزه‌گردی ها نه در آینده نزدیک بلکه همین حالا، قابل مشاهده است. فقط باید چشمی برای دیدن داشته باشید.

در دیوار هرچه بخواهی پیدا می شود الا شیر مرغ و جان آدمیزاد. دست کم نگیریدش، هر آگهی سوژه طنزی است برای شبکه های اجتماعی. از غلط های فاحش املایی بگیرید تا حراج کردن ناو ملکه. این خوشی های موقتی شده اند مسکن، تا مرهم دردهای بی درمان باشد، تا خاطرات تلخ به فراموشی سپرده شوند. عجیب مردمانیم به وقت احتضار هم دنبال سوژه ایم.

دیوار مرا یاد تابلوی مغازه ی سرکوچه مادر بزرگم می اندازد؛ با خطی درشت به کرمانجی نوشته است (کل تِشت هَیَ ) هرچیزی که نیست، هست (اینجا یافت می شود). گاهی وقت ها با چیز هایی رو به رو می شویم که نباید وجود می داشتند، لا اقل ما نباید می دیدیمشان. اگر فقر را تجربه نکرده اید حداقل ببینید، کافی است گشتی در آگهی های دیوار بزنید تا متوجه بشوید درد یعنی چه؟!. فروش دندان مصنوعی یعنی درد. فروش اشیا سرقتی یعنی درد، بنده خدا بعضی وقت ها خودش هم نمی داند چه دزدیده است بی آنکه اسمش را بلد باشد می نویسد لوازم فلان، لوازم بهمان به فروش می رسد.

اینکه زنان کشورم با اصطلاحات و تعابیر خاص پاکدامنیِ‌شان را به حراج می گذارند یعنی درد، یعنی نهایت فقر.
یکی هم خانه و هم خوابه می یابد. دیگری لوازم جهیزیه اش را تکمیل می کند، تفاوتش به اندازه زمین تا آسمان است. دیوار زمانی هم اسکورت سرویس بود و هم ساقی محله، برای خودش شومنی بود ماشالا. هنوز هم آگهی های عجیب و غریب وجود دارد البته باید جوینده باشی.در کل انتخاب با شماست.

خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا می‌رود دیوار کج

آجر به آجر این دیوار آگهی است. اما چرا پشت برخی از این آجر ها افراد سود جو و کلاهبردار نشسته اند؟!
باید بگویم من نه قاضی ام، نه بازرس و نه کارشناس. من فقط یک کاربر معمولی ام. اینکه چرا بعضی وقتها اینجوری می شود را نمی دانم ولی مطمئنم که دیواری کوتاه تر از این دیوار پیدا نکرده اند.



کلام آخر

دیوار در لغت یعنی آنچه از خشت و گل یا سنگ یا آجر یا چیز دیگر در کنارۀ زمین یا چهار سمت خانه یا حیاط درست کنند و جایی را با آن محصور سازند. دیوار یعنی حایل میان دو چیز.
دیوار یعنی...

دیواردیفالخشت اولدیوار مهربانیازدیواربگو
هیچم در طلب هیچ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید