کبلایی دخو نیستی ببینی که اوضاع امن و امان است پس آسوده بخواب. کبلایی دخو دیگر کسی هشتش گرو نهش نیست اینجا همه لولهنگشان آب بر میدارد. زاینده رود را دیده ای؟! کار خودشان است. کبلایی دخو نیستی ببینی چطور چرند و پرند هایت را حلوا حلوا میکنند. قیمتش رسیده به 46 هزار تومان. گمان میکردم اثرات عرضه و تقاضاست بعد که دولت شخصا به نوشته هایت ورود کرد گفتم قیمت گذاری اش دستوری است ولی همه اینها اشتباه بود. چرند و پرند هایت کالای وبلن است و ما همه سرکاریم. حتی یارانه هم کفاف خرید چرند و پرند هایت را نمیدهد.
سرزده می آیند غافلگیری تا بگویند اوضاع امن و امان است آسوده بخوابید ولی کیست نشناسد رفیق دزد و شریک غافله را. کبلایی دست ایادی استعمار کوتاه شد ولی همچنان خرما بر نخیل است. کبلایی زیاده میگویم ولی بگذار بگویم، حرف مفت که خریدار ندارد. چاره اش گوش مفت گیر آوردن است. چه کسی بهتر از تو؟
کبلایی دخو دیگر کسی مجلس را به توپ نمیبندد تا نیاز باشد صیانتش کنیم، آن طفل نو پا، آن مشروطه خواهان، بالغ شدند و حالا خود از ملت صیانت میکنند. بپا صیانتی نشی. کبلایی از جای جای مملکت گردان گردان خادم میروند بهارستان تا برای ولی نعمتان تحفه ای کرامت کنند ولی نفر هم بر نمی گردد. تنها خوری کار بدی است.
دیگر سگ حسن دله نیست تا کیف کشی آقایان را بکند، ماشالا پیشرفت کرده اند، با هر اقدام سریع، فوری و مخصوصا انقلابی در فجازی ما رایت الا جیملا گویان عواقب تصمیمات را به کتف چپشان حواله می دهند و توجیه المسائل می گشایند و از بر می خوانند جوری که انگار کسی از قبل به ایشان دیکته کرده باشد. خود رطب می خورند ولی منع رطب می کنند. رعیت را از نان خوردن می اندازند. آهای آقای فیلترچی رعیت را از نان خوردن ننداز به نان شب محتاجش نکن.
از صیانت زیاد گفته اند سرت را به درد نیاورم و خلاصه عرض کنم. اسمش را گذاشته اند مرزبانی فضای مجازی بعد دیدند که تویش گلواژه مرزبانی دارد ناگهان احساس وظیفه کردند تا به امور رسیدگی کنند و سکان فجازی را به دست گیرند. کاش نسبت به حفظ جان مرزبانان هم احساس وظیفه می کردند و شاهد نبودیم که چگونه جوانان وطن با سرشان بازی می کنند. ژنرال ها دیدند که دولتی پس از دولتی دیگر می آید و اعتراضات مردم باب میلشان نیست گفتند اداره فجازی را منتقل کنیم زیر نظر خودمان و به جایش یک شورتکات در وزارت ارتباطات قرار دهیم تا ترکش های احتمالی را پوشش دهد. ولی کبلایی نترس آسوده بخواب ما خیلی وقت است که امنیت داریم، برایش بشکه بشکه خون دادیم. به طنز می گویم تا آنانکه ندیده اند خاطرشان مکدر نشود، به طنز می گویم چون پدرم فقط قسمت طنز ماجرا را برایم تعریف کرد. عیبمان این بود که فقط خندیدیم، کاش نمی خندیدیم.
صیانتی دیگر با عنوان طرح جوانی جمعیت به ارمغان آوردند. در مقدمه طرح ذیل دلایل توجیهی آورده اند: نگرش مردم نسبت به فرزند آوری در قیاس با دهه های قبل بیشتر شده است، به گونه ای که در سال 1398 بیش از 40 درصد مردم تمایل به داشتن حداقل 4 فرزند دارند. نمی دانم این آمار و ارقام را از کجایشان می آورند ولی هر چه هست توجیه خوبی نیست. طرح های تشویقی ارائه کرده اند برای مثال کمپانی ها اگر در تبلیغاتشان خانواده ای را با 3 فرزند یا بیشتر به تصویر بکشند 20 درصد افزایش زمان پخش جایزه می گیرند. کلا وقت برای تبلیغات زیاد دارند ولی برای محتوا درست و درمان نه. تلوزیون نیست، لپ لپ است.
سیاستگذاری ها ماشا الله از کیفیت هیچ بویی نبرده اند و از لحاظ کمیت هم چیزی درحد برنامه هفتگی است. انگار علاج مشکلات مملکت در 4 چهار زنگ ورزش ورزش نقاشی نقاشی خلاصه می شود. به زودی قرار است آن تابلو های فرزند بیشتر زندگی بهتر را بکنند توی چشم خلق الله. از بسته بندی محصولات گرفته تا اراضی اشغال شده توسط ساترا. برای خاطیان هم جریمه در نظر گرفته شده است تا دست خالی جایی نروند. جایی کسی نوشته بود می ترسم که به جای خانه های خالی به رحم های خالی مالیات ببندند. اقایانِ وکیل الرعایا، ببینید نگرانی مردم را دو چندان کرده اید. درخصوص لوازم پیشگیری هم که خودت بهتر می دانی. توزیع یارانه ای لوازم پیشگیری ممنوع است، امر کردند دیگر کسی کاندوم صدقه ندهد چون خدا قبول نمی کند. مصلحت یعنی افزایش جمعیت به هر قیمتی، حتی به قیمت تولد نوزادان بی پدر و مادر، به قیمت شیوع بیماری های مقاربتی و ... . بابا مصلحتتو.
ما نفهمیدیم به کدام سازشان برقصیم. فرزند کمتر زندگی بهتر یا بیشتر و بهتر. دوست دارم بدانم خودشان چند شکم زاییده اند که چنین توقعی از ملت دارند. سیاستگذاری های دستوری را کرده اند چراغ راهشان. از شخص اول مملکت که هیچگاه نفهمیدیم دقیقا چه کسی است، تا مسئول دفتر مسئول دفتر آقای فلانی در روستای بهمانی از توابع بیساری فقط می گویند بشود. چنین بشود و چنان نشود. آسیب شناسی و مطالعات جامعه شناختی هم که کشک تشریف دارند. اصلا نیتشان خیر مگر شاه لیر نخوانده اند که می فرماید ما نخستین مردمانی نیستیم که با داشتن بهترین نیت ها به بدترین روزگار افتاده ایم. کمی عبرت بگیگیرید.
تا زمانی که پدر و مادری نباشد فرزندی هم نیست. وقتی مردم به شر جهیزیه شان مانده اند و جوان مملکت به زور بازو دو قران خرجی نمی تواند در بیاورد چطور انتظار جوجه کشی دارند؟ در مجله فوربز هم غلط کردند سیاهه نوشتند با این عنوان: ( Single Adults Make Less Money Than Partnered Ones, Study Says). از همین تریبون باید عرض کنم که محبوبم غلط کرده با فوربز، نون خور اضافی نمیخواهیم آقا. انقدر این را به سر و کله ما نکوبید. ما همین جوری عزب هستیم لطفا معذبمان نکنید. اصلا زن میرود خودش خرجش را در می آورد بچه را چه خاک به سر کنیم. دوران کهنه بستن و لاستیکی کردن نوزاد گذشته است. راحت طلب شده ایم دخو جان ولی به چه قیمتی. هر پِت(اشاره به فرآیند دفع نوزاد) چهار هزار تومان خرج بر می دارد.
ما جرئت نمی کردیم پایمان را جلوی پدرانمان دراز کنیم، این ها هنوز نیامده می رینند به مالمان. بچه که یک جا بند نمیشود انگار زمین خار دارد. خدای نکرده پا در آورد و خانه را آباد کرد چه خاک به سر کنیم. یک پایمان قالیشویی و دیگری غرق نجاست. بابوم (پدربزرگ پدرم) خدابیامرز در اواخر دوره شما می زیست دخو جان. بسیار مرد دانایی هم بود. به تمام جوانب احکام شریعت هم آگاه بود. ولی من مثل او خیلی چیز ها را نمی دانم و به بعضی از احکام هم چندان پایبند نیستم. به عنوان مثال من هیچ فرقی بین دختر و پسر قائل نیستم و بر خلاف مرحوم، شاش پسر را پاک نمی دانم. حالا اگر بچه ما پسر شد و پیشه آبیاری گل های قالی در پیش گرفت و همه جا را با بازدید های میدانی متبرک کرد چه خاک به سر کنیم و کیست که هزینه قالیشویی بدهد ما که مقلد او نیستیم تا بر زمین پسر شاشیده به فتوایش نماز کنیم.
جوانی جمعیت، تعدد زوجات، ازدواج آسان، کاهش سن ازدواج، صیانت و هزار کوفت دیگر شده اند بلای روح و جانمان. آنکه شلوارش دوتا که هیچ، بلکه چارتا شده است چون جواب زنش را نمیتواند بدهد برای ملت نسخه می پیچد و طرح یکسان سازی تعدد زوجات راه می اندازد. اگر مرد بود که از خودش مایه می گذاشت نه از ما. آری این رویه را تعمیم دادند تا کار خودشان را توجیه و تسهیل کنند.
کبلایی دخو ما هم نخود همه آش داریم. همان که رطب می خورد و منع رطب می کند. البته ما زیادی بدبینیم رعیت را چه به این کارها. اصلا ما سرمان از تهمان هم در نمی آید چه برسد به مملکت داری. بندگان خدا شوق خدمت دارند فقط ایراد کار اینجاست که بهشان میدان نمی دهند. حالا کی میدان نمی دهد من نمیدانم حتما تقصیر مارقین ناکثین قاسطین زمانه است. آنقدر شوق خدمت دارند که جان و مال و ناموسشان را هم وقف خدمت به مردم می کنند. ما از پدیده ژن خوب گذر کردیم و رسیده ایم به داماد های اوقافی. داماد اوقافی متشکل از یک پدر زن مسئول است که حتی در برابر داماد خود احساس مسئولیت می کند. داماد یا داماد هایش را وقف خدمت می کند و از علم و تجربه شان نهایت استفاده را می کند. داماد های اوقافی و آستانه ای سرمایه های مملکت محسوب می شوند و رویشان مهر بیت الحال خورده است. شرط داماد خادمین ملت بودن آقا زادگی است، برای ما که بنده زاده ایم این چیز ها دور از تصور است. از معدود جاهایی که باجناق فامیل می شود هم همین مناسبات حکومتی است. کلا در عالم سیاست قواعد فرق می کند، عارف قزوینی عارف می شود، احمد بن محمد اردبیلی نجفی یکهو دوتا می شود. تنها شهر بالای 3 میلیون نفر تهران میشود. تکفیری ها جنبش اصیل می شوند. شرط بندی روی پوشک سربازان دشمن حلال می شود ولی نمیدانم چطور وقتی به سفره انقلاب می رسیم همه چیز بر ما حرام می شود. خدا نکند فسادی از سوگلی های حضرات منتشر بشود، آن وقت عدالت خوار می شویم. گویا عدالت به آنها که می رسد خار دارد. فساد و رانت مثل اعتیاد می ماند کلا مال بچه همسایه است چون بزرگ زادگان نطفه شان در آسمان بسته شده است و از هر گونه فساد بری اند. عقدشان هم که معلوم است کجا بسته می شود. صد رحمت به شاه شهید که بعد از هوشیاری، از صدور فرمان قتل امیر اظهار ندامت کرد. ولی مسئولین ما نخورده مست اند جوری که عدالت را هم به مسلخ می برند و پخ پخ، بعدش هم برای خودشان نوشابه باز میکنند و منت بر سر رعیت میگذارند.
علامه دهری فرمود ظاهر مردم باطن مسئولین است. آقایان مسئولین آدم باشید، بله با شما هستم، به خودتان بیایید انقدر به مردم برچسب نزنید. در خلوت آن کار دیگر نکنید اگر می کنید بیایید باهم بکنیم. انقدر با صندلی ها وَر نروید، میز ها را دستمالی نکنید، هی تو بدو هی صندلی بدو نکنید، این چه مسخره بازی است دیگر. فکری به حال فردایتان کنید. تو هم خوراک مار و مور می شوی، گمان نکن این آپشن مخصوص بلاد کفر است. نطفه و عقدتان را هرکجا بسته باشند بدانید در قیامت دستانتان را به گردنتان می بندند. با آن کلیدی که در دکان مردم را تخته کردید، غلی به غل هایتان می افزایند. التماس مثقالی تفکر.
اجازه دهید مصداقی عرض کنم؛ آقایان علما به داد مسلمین برسید، آخر اسلام بدون مسلمان به چه ماند؟ معلوم است، به زنبور بی عسل یا شاید هم گاو شیر نده. حواستان هست که مومنین و مومنات شما را ضمیمه دعای نماز شبشان کرده اند؟! با این دعا ها گرین کارت فردوس برین نمیدهند ها. جناب وزیر کارتان از روی سیم ایستادن گذشته است عارضم خدمتتان که سیم پَرَه رفت. سیم پره رفت شعار نیه، یک مشکل اساسیه. قربون دستت درستش کن. نگران ما هم نباش دخو جان، اندک اعتقاداتی که داریم را از چهارتا آخوند و مدیر مسئول نگرفته ایم که به این راحتی از دست بدهیم.
دایورت کردن امر پسندیده ای نیست جناب دخو. اینکه خودمان را ام المصائب بخوانیم و عالم و آدم را بانی وضع موجود بدانیم نشان از بزرگی کالیبر میدهد. قلق گیری نکرده و ناشیانه تیر دَر می کنیم و عاقبت دک و پوز خودمان خینی می شود. باید خودمان به خودمان رحم کنیم. بالاخره باید از یک جایی شروع کرد. پدران و مادرانِ مثلا دلسوز، باید بدعت ها را کنار بگذارند تا بتوانند برای فرزندانشان آستینی بالا بزنند. جوانان، توی تایم لاین سم پاشی نکنند، محیط آغشته به سم را بنفشه لازم نکنند چون چشم و هم چشمی کار میمونه.
درکل ای که دستت میرسد، دستی بگیر تا که بگیرد دستت خدا، در زمین و در هوا. قربون دستت بیشتر کار خیر کن.
شاعر که جسارتا خودم باشم میفرماد:
نشسته ایم و هی نگاه به در می کنیم
خراب شده گویان خاطرمان را مکدر میکنیم
گفتند بابا نان داد ولی نگفتند تا کی
پس همچنان تکیه بر مال پدر می کنیم
به عنوان اولین تلاشم برای ورود به دنیای شعر و شاعری خیلی هم قابل تحسین است. تحسین کنید بخیل نباشید.
شما که اینکاره اید دست مرا هم بگیرید شاید یه چیزی شدم.
امضا هیچ