همهی محصولات و کسبوکارها محکوم به شکست هستن!
مگر اینکه خلافش ثابت بشه!
این یکی از اصلیترین آموختههایم طی سالها کار کردن در صنعت IT هستش.
شکست یک کسبوکار اتفاق تلخیه! چون کلی سرمایه، آمال و آرزو و فرصتهای شغلی هم از بین میره.
اما نباید ناامید بود چون خوشبختانه شکست خوردن در کسبوکار قابل پیشگیری هست.
منتها بعضی از افراد طوری کسبوکارشون رو شروع میکنن که شکستش حتمیه!
یک کسبوکار وقتی موفق میشه که بتونه محصول یا سرویس پر فروشی داشته باشه. چنین دستاوردی اتفاقی نیست. باید تیمهای طراحی محصول، توسعهی محصول، بازاریابی و ... اونقدر با هم هماهنگ باشن و خوب عمل کنن تا خروجی ارزشمندی خلق بشه.
در طول سال ها فعالیتم در پروژهها و شرکتهای مختلف به عینه دیدهام که اگر این هماهنگی وجود نداشته باشه هیچ خروجی قابل قبولی هم وجود نخواهد داشت. حتی اگر مهندسان خفن و بازاریابهای حرفهای روی پروژه کار کنن.
علت عمدهی این ناهماهنگی به توقعات نادرست کارفرما از افراد و اشتباه او در سپردن تصمیمگیریها و یک سری وظایف به افراد یا تیم اشتباه برمیگرده.
یکی از مواردی که کارفرماهای ایرانی اشتباهات ویرانگری دارن به همکاری نامناسب با طراحان محصول برمیگرده.
همکاری ضعیف و غیراستاندارد با یک طراح محصول، نتیجهای جز یک محصول ضعیف نداره.
در ادامه سعی کردم اشتباهاتی که باعث میشه یه کارفرما نتونه همکاری مناسبی با طراح محصول و حتی افراد دیگه داشته باشه رو معرفی کنم. این اشتباهات رو با ذکر داستان واقعی از تجربیات خودم واکاوی کردهام.
این موارد برای افراد زیر میتونه قابل استفاده باشه
کار کردن با کدوم کارفرما اشتباه هست؟
۱. کارفرمایی که اجازه نمیده به کاربر نهایی محصولش دسترسی داشتهباشیم.
داستان
کارفرمایی داشتم که بهخاطر حساسیت روی رازهای کسبوکارش به هیچ وجه اجازه نمیداد با مشتریها و کاربران نهاییاش صحبت کنیم تا مبادا اسرار کسبوکارش هویدا بشه. هر اطلاعاتی که از مخاطب هدف لازم داشتیم را باید از خودش میپرسیدیم.
چرا اشتباه است؟
وقتی میشه با کاربر نهایی مصاحبه انجام داد و حتی ازش تست کاربردپذیری گرفت چرا بریم سراغ پرسشنامه.
هر قدر لایههای واسطه بین طراح و کاربر نهایی بیشتر بشه خطای اطلاعات هم بیشتر میشه.
خیلی وقتها سوالات اصلی و ایدههای ناب حین تعامل با کاربر نهایی کشف میشه.
بیاعتمادی چنین کارفرمایی عاقبت گریبان خروجی کار شما رو هم میگیره.
درس
فراهم کردن امکان تماس مستقیم با کاربر هدف و بازخورد گرفتن سریع، در موفقیت محصول نقش اساسی داره.
۲. کارفرمایی که مدام نظرش رو تغییر میده.
داستان
در یکی از پروژهها کارفرمایی داشتم که انگیزهی بالایی برای ساخت محصولات متنوع داشت. منتها با تصمیمات آنی و خلقالساعه روند پروژه را تغییر میداد و یا پروژهی جدیدی تعریف میکرد. به همین خاطر همیشه کارهای انجامگرفته بلااستفاده میشد چون بعد از مدتی دوباره نظرش تغییر میکرد.
چرا اشتباه است؟
از یک شاخه به شاخهای دیگر پریدن در کسب وکار به معنای خامی و بیتجربگی است. کسی که برای یک ایده میخواد محصول تولید کنه نه تنها باید در اون زمینه تجربه داشته باشه بلکه سرمایه و عمرش رو هم ریسک میکنه.
پس اونایی که مدام جهت عوض میکنن یا جدی نیستن و یا پول بادآوردهای دارن که باید یه جوری خرج کنن. ولی هیچ کدوم نتیجهای نمیگیرن.
درس
راهاندازی کسبوکار عرصهی چشیدن مزهی یه فعالیت و بعد رها کردنش نیست بلکه عرصهی سوختن و ساختنه.
کسبوکار با هیجان صرف جلو نمیره. اگر بیشتر بهدنبال لذت تجربه کردن و آزمودن هستید تا صبر کردن و ساختن، پس کارآفرینی مناسب شما نیست.
۳. کارفرمایی که بهجای تصمیمگیری براساس دادهها، برمبنای علاقه و فانتزیهای خودش تصمیم میگیره.
داستان
برای بازطراحی یک محصول، پژوهش جامعی انجام دادم. این کار رو با همراهی بخش بازاریابی جلو میبردم. سرانجام دادههای جمعآوری شده از مصاحبهها، پژوهشها و جلسههای تحلیل و ایدهپردازی در قالب یک گزارش جامع به کارفرما ارائه شد.
در اون گزارش با شفافیت کامل و دلایل مستند گفته شدهبود که چرا هیچ کاربری دوست نداره از این محصول استفاده کنه. در ادامه هم یک سری استراتژی و بازار هدف پیشنهاد شدهبود تا با انتخاب یکی از اون مسیرها امید داشتهباشیم محصول مخاطب پیدا میکنه.
متاسفانه کارفرما به گزارش مکتوب و استدلالهای شفاهی من کوچکترین توجهی نکرد. بزرگوار مدعی بودن که بازار را میشناسن و محصولش هم هیچ ایرادی نداره. دلیل شکستش هم ناتوانی ما در فروش هست چون به جای اینکه بریم مخ یک مشتری رو بزنیم مدام از این بهانهها مییاریم!
چرا اشتباه است؟
فرآیند توسعهی محصول باید با همگرایی و اتفاق نظر همهی اعضای تیم جلو بره منتها اونقدر پیچیدگی وجود داره که بروز اختلاف نظر در اون طبیعیه. چه کار باید کرد؟ باید یه چیزی باشه تا بین همه زبان مشترک ایجاد کنه. چیزی که این وسط نقش حکم رو بازی میکنه دادهها و مستندات هستن. با کسی که حتی به آمار مستند هم توجه نمیکنه نمیشه هیچ توافقی انجام داد. چون هیچ کس نمیتونه باهاش ارتباط برقرار کنه.
درس
در هر تیم مبنای تمامی تصمیمگیریها باید دادههای مستند باشه. تصمیمگیری بر اساس شم بازار، غریزهی فروش، حس ششم و ... عاقبتش به گورستان کسبوکارها ختم میشه! انتخاب با شما هست!
۴. کارفرمایی که به شما اختیار تصمیمگیری نمیده ولی شما رو مسئول نتیجهی نهایی میدونه.
داستان
در هر پروژهای که مشغول به کار میشم طبیعتا باید از زمان اتمام کارم برآوردی اعلام کنم. اما در یک پروژه با کارفرمایی همکاری کردم که از من توقع برآورد زمانی و مالی کل پروژه رو داشت. به علاوه از من میخواست که دربرابر آماده شدن بهموقع محصول هم جوابگو باشم.
این درحالی بود که من هیچ اختیاری در تصمیمگیری برای انتخاب استراتژی و جذب نیروی انسانی نداشتم. حتی میزان بودجه رو هم نمیدونستم.
چرا اشتباه است؟
حد و حدود پاسخگویی در هر کاری به یک عامل بستگی داره: حد و حدود اختیار!
قبول پاسخگویی در برابر شرایطی که در اون هیچ اختیار عملی ندارید مصداق رفتار غیرحرفهای هستش. نتیجهی قبول چنین مسئولیتی خراب شدن وجهه و اعتبار حرفهای شما هست. چون دیگران شما رو از روی نتیجهی کاری که مسئولیتش رو قبول کردید قضاوت میکنن و به اختیارات شما توجهی نمیکنن.
درس
کارفرمای گرامی! اگر میخواهی تمام مسئولیت یک کاری را به کسی محول کنی باید به او قدرت تصمیمگیری هم واگذار کنی. نتیجه را از کسی بخواه که تصمیمگیر بوده. اگر تمام تصمیمات بر عهدهی خودت بوده پس تو مسئول اصلی نتایج هستی.
۵. کارفرمایی که مقابل تغییر محصول شکستخوردهاش مقاومت میکنه.
داستان
برخی کارفرماها بعد از اینکه محصولشون شکست میخوره تازه به سراغ یک طراح محصول میرن. کارفرمای این پروژه هم از همین جنس بود. میخواست تا ایرادات محصولش رفع بشه. تا اینجا قابل قبول بود. اما مشکل از جایی شروع شدکه گفت بدون اینکه تغییر اساسی در محصول ایجاد بشه باید اون رو طوری برامون اصلاح کنی تا مشتری پیدا کنه.
به همین منظور تحقیق و بررسی عمیقی رو شروع کردم. هر جلسه برای هدف قرار دادن فلان مخاطب هدف یا بهمان نیاز کلی ایده با خودم برای گزارش میبردم. اما کارفرمای گرامی پس از شنیدن ایدهها میگفت: آقای موسوی! ایدهای به ما بده که بدون کد زدن و توسعهی دوباره برای این محصول مشتری پیدا بشه!
چرا اشتباه است؟
علت شکست یک محصول عمدتا به کیفیت پایین اون در مقایسه با رقبا و یا همراستا نبودن با نیاز کاربر برمیگرده. در هر دو حالت محصول باید تغییر کنه تا شاید کسبوکار رو نجات بده.
نکتهی مهم اینه که بعضی مواقع اگر محصول از اول طراحی بشه خیلی سریعتر و کمهزینهتر به نتیجه میرسه. اشتباه ویرانگری که بعضی از کارفرماها دارن اینه که تصور میکنن برای کمهزینهبودن روال بازطراحی باید کمترین تغییرات در محصول فعلی اتفاق بیفته.
متاسفانه مجبور کردن طراح به اصلاح محصول بر پایهی نسخهی شکستخورده نتایج خوبی نداره. چون دست طراح رو میبنده و نمیگذاره بهترین محصول رو پیادهسازی کنه.
البته من تاحدی باید به چنین کارفرمایی حق بدم چون میدونم تمام بودجهاش رو در مرحلهی توسعهی نسخهی قبلی مصرف کرده. اما این شیوه لزوما کمهزینهتر نیست و نتیجهی خوبی هم معمولا نداره.
اصلاح ساختمانی که شالودهاش از اول اشتباه بنا گذاشتهشده خیلی سخته. راحتتر اینه که اون رو خراب کنیم و از اول بسازیمش.
بهشخصه بر سر اصلاح چنین پروژههایی کلی عمر تلف کردهام. چون برای درآوردن سنگی که یه نادان تو چاه انداخته کلی عاقل باید پژوهشهای زیاد و جلسات طولانی داشته باشن و در نهایت هیچ نتیجهای هم نداشته باشه.
درس
کارفرمای گرامی! طراح محصول جادوگر نیست تا محصول پر از ایراد شما رو با یک بشکن به محصولی موفق تبدیل کنه.
بازطراحی زمانبر و پرهزینه هست. بعضی مواقع بهتره که بهجای بازطراحی، این زمان رو صرف شروع یک محصول درست از ابتدا کنی.
۶. کارفرمایی که از شما میخواهد به جای او با مشتری مذاکره کرده و بفروشید!
داستان
این مورد یکی از آموزندهترین تجربههای من هست.
کارفرمایی که محصولش رو برای یک نیاز واقعی توسعه دادهبود و بازار هدفش هم مشخص بود من رو برای باز طراحی محصولش دعوت به همکاری کرد. مشکل اصلی این کارفرما فروش پایین محصولش بود درحالی که مدعی بود از محصولات رقیب بهتر هست.
اگر چه سعی کردهبود تا مبنای شروع محصولش رو درست پایهریزی کنه ولی همچنان دادههای مستند و جامعی از مخاطبان هدفش نداشت. به همین خاطر لیستی از شرکتهای هدفش به من تحویل داد تا خودم با اونها جلسه بذارم و دقیقتر نیازشون رو استخراج کنم.
اما قضیه به همین راحتی نبود.
برای پیدا کردن کاربر نهایی این محصول روشهای مختلفی رو امتحان کردم. از ایمیل زدن، تماس تلفنی، پیام دادن در تلگرام تا مراجعهی حضوری به محل شرکتها هر کاری از دستم برمیومد انجام دادم تا مگر اطلاعاتی به دست بیارم. اما خروجی کار بسیار ناامیدکننده بود! اکثر شرکتها علاقهای به همکاری نداشتن. چون اصلا نیازی در این مورد نمیدیدن. طبیعتا من حکم مزاحم رو داشتم براشون.
این مورد رو عینا به کارفرما گزارش دادم. پاسخش این بود
- اگر خودم رو راه میدادن که دیگه به تو نمیگفتم!
چرا اشتباه است؟
طراح محصول نیروی بازاریابی و فروش نیست!
اگر کارفرما بازار هدف اشتباهی را انتخاب کرده و هیچ تقاضایی برای محصولش وجود نداره، تقصیر طراح محصول نیست!
انجام مذاکرات اولیه برای فروش یا همکاری در توسعهی محصول هیچ ربطی به وظایف طراح محصول نداره.
تقاضای کارفرما از شما برای ایفای نقش در جایگاه غیرتخصصی، نشونهی ناپختگی و بیتجربگی اون هست و سرانجام پروژه هم مشخصه.
درس
کارفرما باید هر کسی را در جایگاه خودش به کار بگیره.
اینکه بتونیم محصول بهتری نسبت به بقیه تولید کنیم به معنی موفقیت محصولمون نیست. اول باید تقاضا برای محصول بهتر باشه. هروقت چنین خلأیی رو هر جا دیدید اول از خودتون بپرسید آیا دلیل خاصی داره که کسی قبل از من این کارو نکرده؟
۷. کارفرمایی که میخواهد بهشیوهی عمدهفروشی با شما کار کنه!
داستان
بعضی از کارفرماهای نا آشنا با صنعت IT و تازهوارد سعی میکنن تلافی ریسک خودشون رو سر طراح بیچاره و البته بقیهی نیروها دربیارن. چه جوری؟ پیشنهاد عجیبی میدن که من اسمش رو میذارم مغالطهی عمدهفروشی!
کارفرمای یک پروژه که از همین جنس بود به من گفت: مهندس! تو این پروژه ارزون حساب کن با ما! اگر کارم گرفت و پول خوبی درآوردم پروژههای بعدی رو با خودت کار میکنم!
چرا اشتباه است؟
در توسعهی محصول IT عمدهفروشی نداریم! هر نیرویی داره وقت و عمرش رو برای پروژه صرف میکنه و اگر یک پروژه بشه دوتا باید دوبرابر وقت بذاره. پس در این فرآیند مقیاس پذیری مطرح نیست تا عمدهفروشی جواب بده!
درس
کارفرمای گرامی! اگر میخواهی کمتر پول بدی لااقل باید وعدههایی مثل درصدی از سود یا ارتقاء جایگاه شغلی رو مطرح کنی. وگرنه کسی که فکر میکنه داره کمتر از میزان ارزش کارش پول میگیره نمیتونه کار باکیفیتی انجام بده.
۸. کارفرمایی که هیچ درکی از مقدمات کسبوکار نداره.
داستان
یک بار یکی از دوستانم ازم خواست با کارفرمایی در مورد برنامهریزی پروژهاش صحبت کنم.
طبق معمول هیچ سند و اطلاعاتی در کار نبود و مجبور بودم سوالای مختلفی بپرسم تا از ابعاد پروژه سردربیارم.
از وقتی شروع به صحبت کرد متوجه شدم که دقیقا نمیدونه چی میخواد و بدتر این بود که این پروژه رو از یک نفر دیگه گرفته بودن که اون هم نمیدونسته چی میخواد. در این حد توضیح داده بود که یه اپ مثل فلان کسبوکار مطرح ایران برام بالا بیار.
تا اینجا مشکلی نبود. چون می خواستم براشون توضیح بدم که واقعبینانهتر نگاه کنن و چنین چیزی رو قبول نکنن.
اما یک دفعه چیزی گفت که رنگ از رخسارم پرید!
قضیه این بود که برای پروژهای در حد یک کسبوکار چند ده میلیاردی بدون اینکه ابعاد دقیقش رو بررسی کنن تعهد داده بودن در زمانی خیلی کوتاه و با هزینهای کم اون رو تحویل بدن. قرارداد هم بابتش امضا کرده بودن! نکتهی تاسفبار این بود که مبلغ قرارداد حتی کفاف حقوق تیمش رو هم نمیداد.
خلاصه اینکه ساعت بعدی مکالمهام با اون بزرگوار دیگه ربطی به محصول نداشت! چون داشتم قراردادشون رو بررسی میکردم تا ببینم راهی وجود داره زندان نیفتن یا نه! البته شکر خدا قراردادشون هم پر از نقص بود و درنتیجه نامعتبر.
چرا اشتباه است؟
چون چنین کارفرمایی خیلی راحت خودش و اطرافیانش رو توی دردسر میندازه.
درس
اگر تجربهای در تخمین هزینه و زمانبندی پروژه ندارید کسی مجبورتون نکرده با قرارداد بستن این کارو یاد بگیرید! باور کنید هیچ تجربهای ارزش نداره کارتون به دادگاه و زندان کشیده بشه.
۹. کارفرمایی که علیرغم ادعایش اما قلبا خودش و تیمش هیچ جایگاهی برای کار شما قائل نیست.
داستان
در برخی شرکتها و تیمها بارها دیدهام که با طراح محصول به عنوان نیروی درجه 2 رفتار میشود. در این مورد می خوام دو خاطره از دو پروژهی مختلف بگم.
خاطرهی اول
کارفرما من رو صدا میزنه. رک و صریح به من پیشنهادی عجیب میده!
-آقای موسوی فعلا که بچههای فنی دارن کارای دیگه انجام میدن و ما اون طور که باید نمیتونیم از شما بهرهمند بشیم. به همین خاطر بیا تو تست فنی کمکمون کن!
خاطرهی دوم
وارد دفتر میشم و هنوز پشت میزم ننشستم که بهم میگن بچههای تیم فنی دربهدر دنبالت میگشتن و کار واجب دارن. به صورت زیرپوستی هیجانزده میشم! بله! بالاخره به من نیاز پیدا کردن!
میرم پیش کسی که باهام کار داشت.
- چه کمکی از دستم برمیاد؟
- قراره رنگهای چارت رو انتخاب کنیم. گفتن از شما باید بپرسیم.
خوشحالتر میشم!
- اوکیه! فقط ...(حرفم رو قطع میکنه)
- مهندس! فردا باید نسخه رو تحویل بدیم. همین الآن بهمون رنگ ها رو بده!
چرا اشتباه است؟
هیچ چیز دلسرد کنندهتر از این نیست که با افرادی همکار باشیم که از بالا به جایگاه آدم نگاه میکنن. در چنین محیطی نمیشه نتایج خوب تولید کرد. حتی نمیشه تجربههای خوب کسب کرد چون هر جا لازمه طراح نظر بده بقیه طوری رفتار میکنن انگار که داره در کارشون دخالت میکنه.
درس
همهی اعضای تیم باید به نوعی در طراحی محصول نقش داشتهباشن. ولی برآیند همهی این مشارکتها زمانی به بهترین نتیجه منتهی میشه که زیر نظر طراح محصول انجام بشه. طراح محصول بیشتر از هر کسی به مشخصات محصول نهایی شما اشراف داره. پس به طراح محصولتون اعتماد کنید.
۱۰. کارفرمایی که نقش طراح محصول را صرفا درحد تزیین کردن و زیباسازی رابط کاربری میبینه.
داستان
متاسفانه برخی از کارفرماها طراح محصول رو صرفا به چشم گرافیست نگاه میکنن. البته که یک طراح محصول باید نگاه زیباییشناسانه هم داشته باشه ولی نباید با گرافیست یکی قلمداد بشه.
برای دیدن محصول یک تیم در شرکتشون حضور پیدا کردم. کارفرما بعد از کلی احترام و احوالپرسی توضیح داد که ماجرا از چه قرار است!
- ما قرار بود این هفته محصول رو منتشر کنیم اما به اصرار مدیر پروژه با شما تماس گرفتیم تا تشریف بیارید ببینید UX/UI خوبی داره یا نه. اگه نداره بی زحمت سریع براش یه UX/UI خوب بزنید!
چرا اشتباه است؟
وقتی کارفرما اهمیت طراحی محصول رو نمیدونه و فکر میکنه طراحی خوب باید پر از رنگهای فانتزی و پرکنتراست باشه تا بزنه تو چشم بقیه؛ خب معلومه که تلاش برای طراحی بهینه و کارآمد بیهوده هست! چون کارفرما اصلا درکی ازش نداره.
کارفرما با خودش فکر میکنه طراح کلی وقت و پولاش رو هدر داده تا چند تا دکمه رو بغل هم بچینه.
درس
کارفرمای عزیز! طراح محصول گرافیست نیست!
ضمنا UX/UI هم زدنی نیست! بلکه فرآیندی دائمی هست که باید قبل از توسعهی محصول شروع بشه. واسط کاربری گرافیکی (UI) فقط یکی از خروجیهای این فرآیند هست.
۱۱. کارفرمایی که فانتزی پیروزی در مناظره داره!
داستان
اولین جلسهای که با کارفرما دارم درحالی برگزار میشه که نسخهی اولیهی محصولش هم آماده شده!
همون سوالای همیشگی رو درمورد مخاطب هدف و مستنداتشون میپرسم. طبق معمول هیچ چیزی ندارن. کل محصول رو برمبنای یک سری پیشفرضها و مشاهدات خام و اعتبارسنجی نشده جلو بردن.
متأسفانه هر کدوم از پیشفرضهاشون رو که نقد میکنم حالت تدافعی میگیرن و مدام توجیه میکنن. مبنای توجیهاتشون هم رفتار چند نفر از اطرافیانشون هست که با استدلال مشت نمونهی خروار اون رو به جمعیت بزرگی تعمیم دادن. در نهایت با این توهم که دارن یه ایدهی ناب رو پیاده میکنن، کلی پول رو دور ریختن.
متاسفانه این پروژه با پیشفرضهای کارفرما و برنامه نویسهاش جلو رفته بود. نسبت به هر نقدی هم واکنش شدید نشون میدادن. طوری که برای تکتک ادعاهایم باید دلیل و سند محکمهپسند ارائه میکردم.
البته که طراح باید برمبنای شواهد موثق تصمیم بگیره ولی مساله این بود که باید اون بزرگواران رو با مجادلههای طولانی قانع میکردم نه گزارشنویسی مستدل!
حتی بعضی مواقع بحث اینقدر داغ میشد که فریاد هم میزدن!
چرا اشتباه است؟
در این پروژه بیش از آنکه وقت من صرف طراحی بشه به مناظره با پیشگامان محصول سپری شد. همان طراحان نخستین!
در کل کار کردن با چنین افرادی بسیار سخت هست چون سر قبول بدیهیترین چیزها مناظرهای طولانی راه میاندازن و بیشتر از این که دنبال صلاح محصولشون باشن دوست دارن حق با خودشون باشه.
حتی اگر با مستندات خدشهناپذیر، نشون بدیم که دارن اشتباه میکنن خیلی طول نمیکشه که از یک جبههی دیگه بحث رو باز میکنن و تهاجمیتر هم حمله میکنن.
درس
کارفرما باید بدونه که طراح محصول در تیم وی هست و میخواد بهش کمک کنه. نباید انرژی تیم رو بر سر بحثهای غیر ضروری هدر داد.
۱۲. کارفرمایی که برای یک کاربر خیالی محصول تولید میکنه.
داستان
در این پروژه ظاهرا همه چیز خوب بود. فیچرهای درخواستی مخاطب شفاف بود و من هم با تیم توسعه همکاری خوبی داشتم و کنار هم جلسات طراحی رو پیش میبردیم. برای پروژه داشتیم ابزارهای خیلی پیچیدهای رو طراحی میکردیم و دغدغهمون هم کارآمد بودن و کاربردپذیری هر چه بیشتر اونا بود.
اما یک مشکلی وجود داشت. با وجود تلاشهامون، میشنیدم که پروژه هنوز فروش نداره.
یک بار پرسیدم
- اگر هنوز مشتری ندارید پس این اطلاعات درمورد درخواست کاربر از کجا میاد؟
- اینا رو خود رییس میگه! ایشون خودش رو جای کاربر قرار داده و میگه فلان فیچر رو برام توسعه بدید!
چرا اشتباه است؟
وقتی از کاربرپژوهی و مصاحبه با کاربر حرف میزنیم منظورمون پیدا کردن چیزی بیشتر از تسکهای معمول کاربر هست. شرایطی که کاربر داره کار میکنه، روال و کیفیت تعامل با دیگر همکارانش و مسائل عمیقتر دیگه رو میشه فقط و فقط از دسترسی به کاربر واقعی فهمید.
برخی از کارفرماها به دلیل پیدا نکردن کاربر واقعی، خودشون رو با شبیهسازی کاربر فریب میدن.
اگرچه این جور کارفرماها تا مدتها توجیه خوبی برای کار کردن خواهند داشت اما بالأخره یک زمانی عمق فاجعه معلوم میشه.
درس
اگر در مرحلهی پژوهش و توسعه نتونستید برای محصولتون، هیچ کاربر واقعی پیدا کنید، بعد از آماده شدن محصول هم هیچ کاربری پیدا نخواهیدکرد.
اگر تجربهای در کاربرپژوهی ندارید به هیچ وجه به سراغ شبیهسازی کاربر نروید. چون خطاهای شناختی بسیار مهلکی به بار میاره.
۱۳. کارفرمایی که همیشه عجله داره.
داستان
وضعیت اضطراری ممکنه در هر پروژهای رخ بده. اینجور وقتها انتظار میره نیروها حتی از خواب شبشون هم بزنن تا این وضعیت خاتمه پیدا کنه. منظور من این مورد نیست.
بعضی از کارفرماها هستن که همیشه عجله دارن. خب وقتی برای اولین بار باهاشون کار میکنی طبیعتا اخلاق حرفهای ایجاب میکنه که وقت آزادمون بزنیم تا کارشون راه بیفته. اما مساله اینه که برای چنین کارفرمایی حالت اضطراری دائما برقراره!
کارفرمایی داشتم که هر بار با من صحبت میکرد موعد تحویل پروژههاش رو یک تا چند روز بعد قرار میداد. خب بعضیهاشون رو میشد با شب بیداری آماده کرد. ولی اونای دیگه واقعا بزرگ بودن.
چرا اشتباه است؟
تایم غیرکاری رو به هیچ قیمتی نفروشید. چون متعلق به زندگی کردن هست.
یکی دیگه از ایرادهای قبول چنین پروژههایی اینه که ما رو به ماشین انتقال استرس تبدیل میکنه. چون ما هم باید موقع سپردن تسک به دیگران، موعد تحویل غیر منطقی قرار بدیم و اونها رو تحت فشار بذاریم.
دیگه اینکه چنین کارفرماهایی علت فوریت کارشون شرایط اضطراری نیست. درواقع دلیلش چیزی نیست جز
بینظمی
بینظمی
بیبرنامگی
درس
هر کارفرمایی باید به ساعتهای غیر کاری نیروهاش احترام بذاره. بالأخره اون ها هم باید زندگی کنن.
اگر همیشه کارهاتون عقب میافته به جای اینکه از نیروها تقاضا کنید تا بیشتر از ساعات مقرر روزانه کار کنن، سیستم مدیریتتون رو اصلاح کنید.
۱۴. کارفرمایی که دقیقا معلوم نیست کیه.
داستان
این جنس کارفرماها بیشتر در مجموعههای دولتی و شبهدولتی پیدا میشن.
برای مذاکرات یک پروژهی پیمانکاری با سازمانی دولتی به عنوان مشاور همراه پیمانکار حضور داشتم. بگذریم که جناب رئیس بعد از 2 ساعت تأخیر به ما شرف حضور داد. پایان جلسه هم ما رو به چند تا از معاونهای خودش ارجاع داد و رفت.
تصور میکردم همه چیز مشخصه و کار رو باید سریع شروع کنیم.
ولی ماجرا پیچیدهتر از این حرفا بود!
جلسات بعدی که اونجا حضور پیدا کردم متوجه شدم هیچ متولی مشخصی وجود نداره که کار رو پیگیری کنه.
درواقع سیستم اینطور بود که اگر این کار را میخواستی، خودت باید میرفتی و در تکتک اتاقها رو میزدی.
اگر ازت خوششون می اومد باهات همکاری میکردن تا نیازشون رو پیدا کنی که تازه پروپوزال آماده کنی برای شرکت در مناقصه!
طنز تلخ دیگهای که وجود داشت این بود که ممکن بود کار رو به نحو احسن انجام بدی ولی وسط یا پایان کار سروکلهی بخشهای نظارتی پیدا بشه و با هر بهانهای کار رو متوقف کنن. چون حال نمیکردن همون اول کار همه چیز تعیین تکلیف بشه. درواقع هر معاونتی برای بقیه باید یه شاخوشونه میکشید تا دیسیپلیناش حفظ بشه.
چرا اشتباه است؟
کار کردن در محیط پر از ابهام، عدمقطعیت، ریاکاری و گراف پیچیدهای از تقابلها و حسادتها اشتباهه، اشتباه! چنین محیطی بسیار ناسالمه! پیشرفت شخصی و حرفهای در یک محیط ناسالم خیلی سخته. مگر اینکه قاعدهی بازی رو رعایت کنی که اونوقت باید قید چیزهای دیگهای مثل توسعهی فردی رو بزنی.
درس
شخصیت هر آدمی تشکیل شده از میانگین ۵ فرد نزدیک بهخودشه. پس محیط کار و همکاران رو باید جدی گرفت، جدی!
ایستادن بر دیوار بلند یک خرابه هیچ شرافتی نداره دوست من!
در این مقاله ضمن برشمردن ایرادها، آنها را واکاوی کرده و پیشنهادهایی برای اصلاح ارائه دادم.
هدفم حمله به کارفرماها یا غرزدن صرف نبود. بلکه آرزویم بهبود مستمر کارفرماها هست.
لحن آسیبشناسانهی این مقاله ایجاب میکرد که به خاطرات منفی ارجاع دهم. ولی باید بگم که خاطرات مثبتم از منفیها بیشتر هست.
اگر قرار باشه با توصیهتون به یک کارفرما کمک کنید تا اشتباهی رو تکرار نکنه، بهنظرتون کدوم یک از موارد بالا مهمتره؟