گاهی زندگی مثل جاییه که هیچ راه برگشتی نداره و تو باید فقط تماشا کنی.
من تو رو دوست داشتم،
با تمام وجود،
بارها گفته بودم دوستت دارم و
خواستم که کنارم بمونی.
تو رفتی،نه با قهر یا تلخی،
بلکه با یه تصمیم که میدونستیم شاید درستتره.
گفتی از کسی خوشت اومده،
من ناراحت بودم، ولی
چیزی نبود که بتونم تغییر بدم.
حسودیم به اون کسیه که تو انتخابش کردی،
حسودی ای که گاهی سنگین و نفسگیره،
و گاهی مثل خاریه که در گلوی تنهاییم گیر میکنه.
حسودی ای که از دوست داشتن اومده،
نه از نفرت،
از احساس نیمهکارهای که بین ما مونده بود،
دوست داشتنی که واقعی بود،
اما نه آن عشق عمیق و تمامعیار.
امشب فقط میخوام بنویسم،
نه برای برگردوندن تو،
نه برای تغییر هیچ چیز،
بلکه برای اینکه با خودم رو راست باشم،
با حسهام، با خاطرههام،
و با نبودنت.
و در آخر...
برات آرزو میکنم دلت همیشه قرص باشه،
کنار هر کسی که کنارت میمونه.
امیدوارم عشق رو همونطور که دنبالش بودی،
پیدا کرده باشی.
و هر جا که هستی، آروم باشی...
این تنها چیزیه که از ته دل برات میخواهم.