
خیلیها، مخصوصاً از نوجوانی و جوانی، یاد گرفتن که احساساتشونو قایم کنن.
بهشون گفتن:
«محکم باش»، «خودت حلش کن»، «زیادی حساس نباش».
نتیجه؟ کلی اضطراب و فشار روحی که ته دل آدم جمع میشه.
درحالیکه اضطراب داشتن، استرس داشتن، یا گاهی احساس گیجی و سردرگمی… کاملاً طبیعیه.
مشکل وقتی شروع میشه که فکر کنیم «نباید» دربارهش حرف بزنیم.
نوامبر فرصتیه برای اینکه یادمون بیاد:
حرف زدن، کمک گرفتن، و مراقبت از روان، یک کار عادی و انسانیه.
نه نشونهی ضعف، نه نشونهی بزرگنمایی.
فقط یعنی به خودمون اهمیت میدیم.
اگه کسی شبها راحت نمیخوابه،
اگه دلشورهی دائمی داره،
اگه تو ذهنش هزار تا فکر ریز و درشت در رفتوآمده…
تنها نیست. و قرار نیست خودش بهتنهایی همهچی رو تحمل کنه.
مشاوره گرفتن یا حتی حرف زدن با یک آدم مطمئن، هم میتونه سبک کنه، هم میتونه کمک کنه.
بیایم این تابو رو کنار بذاریم:
مشکلات روانی شرمآور نیستن. نگفتنشونه که دردناک میشه.
