یه وقتایی دلم میخواد فقط بخوابم...
از اون مدل خوابایی که دلت میخواد بیدغدغه فرو بری توش و هیچ فکری، هیچ نگرانیای مزاحمت نشه.
حتی بعضی وقتها به خودم میگم: «کاش این خواب، ابدی بود…»
چون تو اون حالت، نه نیازی به تلاش هست، نه جنگیدن، نه کلنجار رفتن با این زندگی که هزار تا چالش جلو پام میذاره.
و شاید با خودم فکر میکنم اگه اونجا باشم… اینجوری بدبخت نیستم.
اما همین که به “خواب ابدی” فکر میکنم، یکهو بغض میشینه ته گلوم.
گاهی گریهم هم میگیره.
چون یادم میفته اگه نباشم… دیگه تو این دنیا نیستم که عزیزام رو ببینم، صدای خندهشونو بشنوم یا حتی یه لحظه ساده کنارشون باشم.
اونجاست که باز به خودم میگم:«نه… ادامه میدم. ولو اینکه این زندگیای که توش هستم واقعاً باب میلم نباشه.»