ویرگول
ورودثبت نام
حسین
حسین
خواندن ۹ دقیقه·۴ سال پیش

از جهانبینی تا آرمانشهر – قسمت ۳

بسم الله الرحمن الرحیم
ضرورت زندگی اجتماعی
تا کنون تمام بحث هایی که انجام دادیم در مورد زندگی فردی بود حال باید ببینیم جهانبینی و هدف های ما چگونه روی زندگی اجتمایی ما تاثیر میگذارند .دیدیم که تمام انسان ها در زندگی به دنبال این هستند که کمالی را کسب کنند یا به عبارتی نیازی از نیاز های خود را رفع کنند .برخی نیاز ها فارغ از چگونگی نگاه به اسان به جهان در تمام انسان ها مشترکا به عنوان کمال در نظر گرفته میشود .دسته ای از این نیاز های مشترک باعث ضرورت به وجود آمدن زندگی شهری میشود .پس انسانها همواره در اجتماع به دنبال تحقق آرمانها و اهداف متفاوت خود بوده اند و عموامل مختلفی آنان را به زندگی اجتماعی سوق داده است در مورد این که چه عواملی انسان را به سمت زندگی اجتماعی سوق میدهد بیان های مختلفی وجود داردنیار های طبیعی انسان  او را به زندگی اجتماعی میکشاند .نیاز های فیزیولوژیکی همچون تامین غذا ، پوشاک و مسکن و نیز نیاز های روانی همچون احساس نیاز به عشق ، همدم و همسر یا احساس ترس و ناامننی و …
مقتضای طبع اولی انسان این است که دیگران را در راه منافع خود استخدام ، و از بهره ی کار ایشمان استفاده کند و تنها اضطرار باعث میشود انسان ها به اختماع تعاونی تن دهند بر اساس این دیدگاه ، ((انسان از یک طرف نیاز های بیشمار خود را درک میکند و از طرفی امکان رفع بخشی از این نیاز ها را به دست دیگران درک میکند از طرف دیگر مشاهده میکند که نیرویی که وی دارد و آرزو ها و خواسته هایی که در درون وی نهفته است ، دیگران نیز دارند و چنانچه از منافع خود دفاع میکند ، دیگران نیز همین حال را دارند . اینجاست که اضطرارا به تعاون اجتماعی روی میآورد .
انسان بر اساس ضرورت عقلی و انتخاب عقلانی خود ، زندگی اجتماهی را بر زنگی فردی ترجیح میدهد . از همین رو در حالی که میتواند به زندگی فردی بئردازد برای دریاقت کمال بیشتر به زندگی اجتماعی روی میآورد
لازم به ذکر است ئذیرش هر کدام از موارد بالا دیگری ر نقض نمیکند . بنابر این میتوان گفتدر ئیدایش جامعه و استمرار آن ، هم نیاز های طبیعی هم اضطرار و هم عقلانیت نقش دارند .مدنیت
مقدمه
دیدیم انسانها برای رفع نیاز های خود جوامع انسانی را تشکیل میدهند . بدین شکل است که میبینیم در طول قرن ها زندگی بشر ، شهر ها و تمدن های بسیاری به وجود آمده است .میخواهیم کمی بیشتر راجع به مفاهیم تمدن ، شهر ،فرهنگ و مانند این ها صحبت کنیم .امروزه این مساله از اهمین ویژه ای برخوردار است . زیرا در ایران امروز صحبت از برپایی تمدن نوین اسلامی است و گویی ما باید در حال ساخت تمدن  باشیم و فلذا باید تمدن را به خوبی بشناسیم . همچنان پیرامون تغییر تمدن ها نیز تامل زیادی لازم است ، از آن جهت که ما از دیریاز در معرض هجوم تمدن غرب قرار گرفته ایم و غربزدگی امری بسیار مهم در این زمینه میباشد .همچنین نیاز است ارتباط این بخش با بخش های قبلب روشن شود در واقع لازم است ارتباط انسان آزمانی با شهر آرمانی مشخص شود .تفکر ، شروع تمدن
گفتیم تمدن برای ارضای نیاز های انسان شکل میگیرد . پس ریشه ای ترین وجه تمایز بین تمدن ها نگاه آنها به نیاز های انسان است . همانگونه که دیدم نگاه انسان به نیاز ها یا عبارتی هدف ها ، برخواسته است از نوع نگاه وی به جهان و انسان . زین پس این نگاه به نیاز های انسان ، که بر اساس جهانبینی  شکل میگیرد ، را تفکر مینامیم  .از این مقدمه نتیجه میگیریم که نفکر سرآغاز تمدن است.اگر تفکری به صورت حضوری در دل و جان مردم یک جامعه بنشیند میتواند مقدمه ی به وجود آمدن تمدن باشد . ممکن است عده ی بسیار کمی از افراد جامعه تفکری را از دل و جان پذیرفته باشند این تفکر نمی تواند به تمدن منتهی شود برای مثال در اروپا عده ی کمی بورژوا نمیتوانستند تمدن اروپا را آنگونه تغییر دهند این تغییر هنگامی ممکن شد که عموم مردم تفکر حاکم بر سرمایه داری را پذیرفتند . همچنین اگر عدهی زیادی از مردم یک جامعه صرفا تفکری را بدانند ، این نیز از لحاظ تمدنی ارزشی ندارد . برای مثال امروزه مردم چین اطلاعاتی در مورد گذشته ی خود و تفکرات بودایی و کونسیوسی دارند . اما این تفکر تنها در حد دانستن است و نهایتا مکن است از طریق آن به تمدن بزرگ گذشته ی خود افتخار کنند . اما این تفکرات دیگر در دل و جان مردم جایی ندارد . پس تمدن چینی نیز دیگر قابلیت موجود بودن ندارد .روح پنهان تمام مناسبات
اجتماعی که تفکری را با دل و جان پذیرفته است این تفکر ابتدا در اخلاق و ادب آن ها تاثیر میگذارد و فرهنگ آنها را میسازد . فرهنگ روح پنهان  همه مناسبات است  و تمامی امور فردی و جمعی اینان بر پایه ی آن شکل میگیرد . فرهنگ کلیت گسترده ایست که بودن و مردن آدمی را معنا میبخشد . آنچه به فرهنگ ها هوبت میدهد ، تفکر است . پس فرهنگ زاده ی تفکر است .رفتار کسی که تفکر اسلام بر جانش حاکم باشد قطعا با کسی که روح لیبرالیسم بر او حاکم است متفاوت است . و به تبع آن جوامع این دو با یکدیگر تفاوت زیادی دارند. مودر واقع فرهنگ ما همان نظام اخلاقی و ارزشی ماست که در در هر قومی از بزرگان آن قوم به ارث میرسد .تمدن ، آیینه ی فرهنگ و تمدن
تمدن و جه مادی و صوری حیات آدمی است . مصداقی عینی فرهنگ که تمام باور های یک ملت را نشان میدهد .شهرسازی ، مسکن ، موسیقی ، معماری ، نظام دادوستد ، اگر چه از سویی با فرهنگ ارتباط تنگاتنگ دارند، از سوی غیر مادی تمدن یک قوم را میسازند .موسیقی دانی که ترانه میسراید ، تنها مصالح اون نت ها و ابزار های موسیقی هستند و تفکری که در جان او رسوخ پیدا کرده است این نت ها را کنار هم قرار میدهد و موسیقی نواخته میشود . این موسیقی آیینه ی قلب موسیقی دان است .برای مثال موسیقی رپ تصویر زندگی انسان پست مدرن است . انسانی که همواره عجله دارد  ، انسانی که یا باید برای شنبه تمرینی تحویل دهد یا باید عجله کند که به اتوبوس برسد .همتنگونه که میبینیم فرهنگ و تفکر روح تمدن است .در این مورد مثال های بسیار زیادی وجود دارد ک هاز این متن خارج است برای مطالعه ی بیشتر میتوانید مقاله ی عطالله بیگدلی راجع به روه شهر ها را مطالعه نماییدگاهی فرهنگ و تمدن را در کنار یکدیگر تمدن میگویند .انسان پروری تمدن ها.
ملتی را در نظر بگیرید که تفکری در آن شکوفا شده است . یعنی فرهنگی براساس آن تفکر شکل گرفته و تمام مناسبات فردی و اجتماعی افراد بر پایه ی آن فرهنگ  قرار گرفته است  .  به تبع آن تمدنی به وجود میآید که صورت مادی آن تفکر است .فردی که در این جامعه متولد میشود . در خانواده ای در این جامعه تربیت میشود . در نظام آموزشی این جامعه تحصیل میکند . در همین جامعه تشکیل خانواه میدهد  ، در همین جامعه کار میکند و …  به عبارت دیگر تمام کار های خود را در جامعه ای انجام میدهد که تفکری در تار و پود آن جریان دارد .پر واضح است که این فرد به صورت خودکار آن تفکر و آن فرهنگ را از جامعه به ارث میبرد و هرچیز ازصورت های مادی که او بسازد بر پایه ی آن فرهنگ و تفکر  است . پس او فردی خواهد شد که در آن تمدن رشد میکند و به رشد آن تمدن کمک میکند . همانگونه که میبینیم تمدن انسان ساز است . به قول چرچیل :
ما شهر ها را میسازیم و شهر ها ما را میسازند .آری این انسان ها هستند که در آغاز تمدنی را میسازند اما در ادامه تمدن انسان هایی جدید تربیت میکند و آن انسان ها آن تمدن را شکوفا تر میکنند .شاید این دلیلی است که امام به دنبال ساخت تمدن اسلامی بود . شاید ساخت تمدن بهترین روش ترویج اسلام و آزادی مردم جهان از چنگ آزادی های بی قید وشرط بود .به وجود آمدن تمدن ها (۱)
ما در طول تاریخ تمدن های بسیاری دیده ایم . این تمدن ها را از نظر به وجود آمدن میتوان به دو دسته تقسیم کرد . در هر منطقه ای  آنها یا از صفر به وجود آمده اند یا با نابودی تمدنی دیگر به وجود آمده اند .بیشتر تمدن های ابتدایی از این نوع بودند در این بخش به توضیح مختصر نوع اول بسنده میکنیم و نوع دوم(تغییر تمدن ها) را در قسمت بعدی مفصلا بحث خواهیم کرد .برای مثال در منطقه ی بین النهرین سومری ابتدا به آنجا رفتند و تمدن خویش را به وجود آوردند . مردمی که به آنجا رفتند به راحتی تفکر خود را در قالب تمدن به وجود آوردند و مساله ی انسان پروری تمدن و تاثیر انسان های جدید بر تمدن باعث رشد تمدن سومری ها و بعد تر باعث به وجود آمدن تمدن های پیشرفته تر بابل و آشور بود که بسیار تحت تاثیر سومری ها بودند  .شاید برای همه سوال شده باشد چرا حضرت موسی و بنی اسراییل بعد از غرق شدن فرعونیان در دریا به مصر بازنگشتند و حکومت آن را تصاحب نکردند .برای پاسخ به این سوال دیدگاه تمدنی نیاز است .در واقع هدف حضرت موسی از ابتدا ساخت تمدنی بزرگ در ذهنش بود . و از آنجایی که مصر خود  تمدنی بزرگ داشت ، بازگشت بنی اسراییل به مصر ممکن بود باعث تاثیر تمدن مصر بر بنی اسراییل شود و آنها به جای ساخت تمدن بزرگ در تمدن مصر حل شوند . ب همین دلیل حضرت موسی به همراه قوم خود از کصر کوچ کردند تا در سرزمینی دیگر تمدن خود را از صفر پایه ریزی کنند .مثالی بسیار بسیار مهم دیگر در این زمینه سفر و کشت و کشتار عده ای از اروپایی ها به آمریکا بود . استعمار آمریکا بسیار با استعمار سایر نقاط دیگر توسز اروپایی ها متفاوت بود . در هند ، استرالیا ، آفریقا ، … نگاه استعمار گر تنها به به مواد اولیه و برده برای کار خانه هایش بود . اما در آمریکا ناگهان سیلی از اروپایی ها بارای زندگی به آنجا میروند و به طور بیرحمانه ای شروع به کشتار سرخ پوستان میکنند به طوری بین ۱۲ تا ۷۰ میلییون سرخ پوست در این دوران و بعد از آن کشته میشوند . پاسخ به چرایی این موضوع نیز نگاهی تمدنی مطلبد .تفکری جدید  در اروپا به وجود آمده بود و در تلاش برای تغییر اروپا بود . این تفکر برای شکوفا شدن در اروپا موانع بسیار زیادی روبروی خود داشت که از جمله ی آن ها کلیسا ، نظام فیودالی و قدرت پادشاهان بود .در این میان عده ی زیادی از صاحبان این تفکر به سرزمسن تازه کشف شده به عنوان زمینی جدید  برای از صفر ساختن تمدن خود بدون مزاحمت عوامل بالا نگرستند و این هجرت بزرگ را انجام دادند . تمدن خود را در آمریکا از صفر بنا نهادند .

فلسفهتمدناسلامجهان بینیآرمانشهر
دانشجویی که قرار بود خواب ماندنش باعث قضا شدن نماز مردم شود ، خیلی وقت است که خوابیده ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید