Saeedeh
Saeedeh
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

از وقتی که...

به خودم اومدم و دیدم حدود ۲۰ دقیقه‌س که روی مبل نشستم و خیره شدم به تلویزیون خاموش. با خودم گفتم لابد پیر شدن از همین‌جاها شروع میشه. زیاد شدن تارموی سفید و بالا رفتن عدد سن ما رو پیر نمیکنه بلکه حجم دردامون ما رو خسته و پیر میکنه. دردهای روحی بیشتر. بزرگ میشیم و پیر میشیم درست از وقتی که بیشتر سکوت می‌کنیم، قهقهه‌ها تبدیل میشن به لبخند. از وقتی که به جای دورهمی‌ها و جمع‌های شلوغ بیشتر ترجیح میدیم خونه بمونیم یا نهایتا با خانواده‌ی درجه یک وقت بگذرونیم. از وقتی که شمار دوستامون کم میشه و فقط کسایی میمونن که واقعا دوستمون دارن و ما رو فقط واسه خوش گذرونی نمی‌خوان. از وقتی که کمتر قضاوت می‌کنیم، کمتر غیبت می‌کنیم و سعی می‌کنیم همه رو درک کنیم و البته دیگه ظاهر آدما نمی‌تونه ما رو گول بزنه. از وقتی که واژه‌ها عمیق‌تر میشن و یه کلمه میتونه با ما کاری بکنه که سُر بخوریم تو یه خاطره‌ی خوب یا بد، اگه خوب باشه تبدیل میشه به لبخند و اگه بد باشه تبدیل میشه به سکوت کردن، به خیره شدن، به بغض‌های پنهانی و به اشک‌هایی که اجازه نمی‌دیم مسیر طبیعی‌شو طی کنه و همون‌جا می‌مونه و شوریش چشمامونو می‌سوزونه.

از وقتی که آرامش مهم‌ترین خواسته‌ی زندگیمون میشه...

خدایا آرامش رو نصیب قلب‌های همه کن. به منم بده...


زندگیپیر شدنجوان موندنخستگیدرد
سال‌های سال است که به دنبال تو می‌دوم پروانه زرد، و تو از شاخه‌ی روز به شاخه‌ی شب می‌پری و همچنان... "حسین پناهی"
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید