ویرگول
ورودثبت نام
Saeedeh
Saeedeh
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

قدیمی‌ترین نوشته


"غروب پاییز است
و میان صدها قلبی که در اطرافم می‌تپد تنها هستم
چرا که هیچ‌کدام برای من نمی‌تپند
و فقط منتظر بهانه‌ای هستند تا بخندند"



فکر می‌کنم برای یه نویسنده‌ی ۱۴ساله زیادی دارک باشه ولی بهرحال توی همین سن و توی مدرسه اینو نوشتم
همش فکر می‌کنم چه عاملی منو انقدر منزوی کرده شاید من از اول تمایلی به قاطی شدن با بقیه نداشتم. شایدم داشتم ولی ناامیدم کردن. نمی‌دونم و برام مهم نیست.
دلگرم به گفته‌ی عمو آرتور در ستایش درون گرایی:
"همان‌طور که هر کس در محدوده‌ی پوست خود قرار دارد، از حیطه‌ی شعور خود نمی‌تواند بیرون رود و درست در همین محدوده زندگی می‌کند: از این رو نمی‌توان از بیرون چندان کمکی به دیگری کرد."

ناامید از دیگری، سر به جَیب خود فرو می‌برم و درون خود را بیش از پیش می‌کاوم.


اولین پست از ۱۴۰۳ بوی کهنگی می‌داد ولی با عکس هفت‌سین عیدمون که بوی تازگی و شروع سال جدید میده خنثی‌ش می‌کنم.

ساده اما صمیمی
ساده اما صمیمی


آرتور شوپنهاوردر باب حکمت زندگیدلنوشتهدرونگراییحال خوبتو با من تقسیم کن
سال‌های سال است که به دنبال تو می‌دوم پروانه زرد، و تو از شاخه‌ی روز به شاخه‌ی شب می‌پری و همچنان... "حسین پناهی"
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید