ویرگول
ورودثبت نام
Saeedeh
Saeedehسال‌های سال است که به دنبال تو می‌دوم پروانه زرد، و تو از شاخه‌ی روز به شاخه‌ی شب می‌پری و همچنان... "حسین پناهی"
Saeedeh
Saeedeh
خواندن ۱ دقیقه·۱۰ ماه پیش

چند دقیقه از یک روز معمولی...

من باورش نکردم
دانه‌های ریز و درشت اشک‌ها روی گونه‌های فربه‌اش سرمی‌خورد
لاک‌ نامرتبی روی ناخن‌های نه چندان زیبایش بود و خیسیِ اشک مژه‌هایش را تیره‌تر کرده بود.
دسته‌ای جوراب و دستمال در دست گرفته بود و با اصرار و گریه و مویه سعی می‌کرد ترحم بخرد و جنس‌های نامرغوبش را بفروشد. چه معامله‌ی زننده‌ای.
من گوشه‌ای نشسته بودم و به دستگاه کارت خوانی خیره شده بودم که از کیفش درآورد با اشک میپرسید: رمز؟
وقتی از سالن بیرون میرفت پشت مانتویش نوشته بود keep calm i'm a queen
مانتو خیلی قدیمی بود...
من باورش نکردم ولی نمی‌دانم چه چیزی را باور نکردم.

مگر ترحم خریدنی است؟
مگر ترحم خریدنی است؟


روزمرگیدست فروشیزندگی
۳۴
۴
Saeedeh
Saeedeh
سال‌های سال است که به دنبال تو می‌دوم پروانه زرد، و تو از شاخه‌ی روز به شاخه‌ی شب می‌پری و همچنان... "حسین پناهی"
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید