نوشته: جفری بنینگتون ترجمه: سعیدرضا خوششانس
واسازی آنچه شما فکر میکنید نیست... عنوان متن کوتاه اما مهم و تأثیرگذاری است که جفری بنینگتون، استاد دانشگاه، فیلسوف شارح واسازی و همکار ژاک دریدا برای سخنرانی در سمپوزیوم واسازی گالری تِیت (Tate Gallery) لندن در سال 1988 نوشته است.
1. واسازی[1](دیکانستراکشن) آنچه شما فکر میکنید نیست.
[...]
3.1. واسازی آنچیزی که فکر میکنید نیست اگر فکر میکنید که [واسازی] یک محتوا، حاضر در پیشگاه ذهن، [یا چیزی به تعبیر جان لاک] درون محضر ذهن است(لاک)[1]. اما چیزی که فکر میکنید ممکن است از پیش واسازی باشد.
2. واسازی آنچیزی نیست که شما فکر میکنید، اگر که فکر میکنید که ضرورتاً [واسازی] به زبان مربوط است.
1.2. هیچ چیز رایجتر از توصیف واسازی به عنوان نوعی «بسط و گسترش پارادایم زبانیشناختی» نیست. «هیچ چیز بیرون از متن وجود نیست»[2](دریدا): این را به روشنی اثبات میکند.
1.1.2. همه همچنین میدانند که این خیلی درست نیست. «متن» بهکلی تشریح و توسیع یک مفهوم آشنا نیست، بلکه جابجایی یا نوشتن مجدد (بازنویسی) آن است. متن به طور کلی هر نظامی از نشانها، ردها و ارجاع است (نگویید مرجع، ارجاع کمی بیشتر از مرجع معنی می دهد). ادراک، یک متن است.
2.2. به شناخت فکر کنید. دو شرط [لازم است]: این که متعلق شناسایی[3] اصولاً به عنوان همان ابژه در یک زمینه متفاوت [یا دیگر] تکرارپذیر باشد. [و دوم اینکه] در آن زمینۀ مفروض این ابژه به صورتی متفاوتی از سایر عناصر آن زمینه قابل شناسایی باشد. (اگر کمک میکند، اولی را به عنوان یک شرط زمانی و دومی را به عنوان شرط مکانی در نظر بگیرید: اما البته مکان و زمان متن را معین نمیکند، آنها توسط متن ممکن میشوند.)
1.2.2. [ذات] حضور به اینگونه است که هیچ تفاوتی، هیچ ارجاعی و هیچ ردی وجود ندارد. که [چنین چیزی] غیرممکن است. بنابراین، اگر تفاوت، ارجاع، یا ردی وجود نداشته باشد، حضور وجود نخواهد داشت. حضور با رد ممکن میشود. اما با اینحال حضور محض (یا حضور ناب) را غیرممکن میکند: هر لحظۀ حال ضرورتاً با حفظ ردی از یک حالِ گذشته تشکیل میشود. این به همان اندازه در مورد «اولین» لحظۀ حال صادق است که در مورد لحظههای دیگر، که بنابراین رابطهای با گذشتهای دارد که هرگز حاضر نبوده است: گذشته مطلق.
3.2. «ارجاع»[4]به تعبیر زبانشناختی مترادف با مرجع[5] نیست. واسازی جایی برای زبان در اینجا و جهانی در آنجا قائل نیست که زبان به آن ارجاع دهد. عناصر در زبان برای هویت (اینهمانی) خود، [یعنی] تنها به یکدیگر ارجاع میدهند و به نشانهای غیرزبانی که آن هم دوباره به یکدیگر برای اینهمانی و ایننهآنی (غیریت) آنها ارجاع میکند. هیچ تفاوت (ایننهآنی یا غیریت) ضروری میان زبان و جهان -یکی به مثابه سوژه و دیگری ابژه- وجود ندارد. تنها ردها وجود دارند.
1.3.2. اگر میپسندید واسازی را به مثابه الگوی (پارادایم) بسط و گسترش جهان در نظر بگیرید. تا زمانی که شما جهان را ساختهیافتهای در بیرون و در مقابل در نظر نگیرید، تفاوتی ندارد.
4.2. بدیهی است که متن به معنای گفتمان[6] (یا دیسکورس) نیست. ادراک یک گفتمان نیست، [بلکه] یک متن است. گفتمان یک متن است. (منتها هیچکس فکر نمیکند که شما میتوانید واسازی را از زبان جدا کنید و همینطور از جهان. متن تأملی میان زبان و جهان نیست بلکه ساحتی است که هرگونه تمایز و بازشناخت در آن ممکن است ایجاد شود.)
3. واسازی یک نظریه یا یک پروژه نیست. واسازی شیوۀ عملی را که کم و بیش به آن وفادار باشد تجویز نمیکند و همچنین تصویری از وضعیت مطلوبی که باید ایجاد شود را ارائه نمیدهد.
1.3. واسازی ضروری است.
[...]
4. نقاشی. نه تنها نقاشی احتمالا بدون زبان غیرقابل تصور است و مسلما نقاشی «مانند یک زبان» نیست، اما هیچ مشکلی برای اندیشدن به نقاشی به مثابه رد و تفاوت وجود ندارد. [همان] «رخداد حضور» لیوتار که یک نقاشی حاضر میشود وگرنه کاملاً غیرقابل نمایش خواهد بود.
1.4. بیشک نقاشی یک متن است. مسئله این است که [نقاشی] چه جور متنی است. واسازی به هیچ عنوان این نیست که با نقاشی مثل یک متن «نوشتاری» برخورد کنیم. «خوانش» آن و غیره. (مگر اینکه «خوانش» همان جابجایی باشد چنان که دربارۀ متن این چنین است)
1.1.4. خوانش برای واسازی یک فرآیند سادۀ رمزگشایی یا تفسیر نیست. همچنین [خوانش در واسازی] نه محترمانه و متواضع است و نه خشونتآمیز و قاهرانه. خوانش (به قول دریدا) «تولیدِ امنِ ناامنی» است. خوانش از طریق قرار گرفتن سوژه در مقابل متن به مثابه ابژه شکل نگرفته است: خوانش لایهگذاری و همپوشانی در متنی است که در حال خوانده شدن است. اگر میتوانید ردی بر متن بگذارید.
2.4. درباره شیوهای که نقاشی درباره آن نوشته شده است بنویسد (بهخصوص دربارۀ رابطۀ مفروض آن با حقیقت). بیشتر دربارۀ جنبۀ نقاشی بنویسید تا تلاشهای آن برای به سخن درآوردن حقیقت. این کاری است که باید کرد.
3.4. اما قبل از نوشتن درباب نقاشی بسیار مراقب باشید.
1.3.4. نوشتن دربارۀ نقاشی آسان است اگر فکر کنید که نقاشی و نوشتن خلط نشوند. تا زمانی که نقاشی نوشتن نیست و نوشتن نقاشی نیست نوشتن (یا نقاشی کشیدن) به قدر کافی آسان است. اما این کاملا اشتباه (و نکوهیده) است که نقاشی و نوشتن را بهسادگی و با تساهل از یک جنس در نظر بگیریم(شعر تصویری[7]).
2.3.4. اما در ارجاعهای متن، امنیت و اطمینان [حاصل] از افتراق و اختلاف معبری عرضه میکند و با آن، امنیت عبارات از آن افتراقها و اختلافها عبور میکند. عبور از یک مرز تا زمانی که بدانی کجاست کار مهمی نیست.
3.3.4. نوشتن بدون شک میتواند کارهایی را انجام دهد که نقاشی نمیتواند، و بالعکس. اما زیاد به [ویژگی] تکرارپذیری[8] و ایدهآلوارگی[9] متن و یگانگی[10] (یا یکتایی) و مادیت[11]نقاشی اهمیت ندهید. البته که میان متن ادبی و نقاشی تفاوتهایی هست: اما حرف (یا نشانههای چاپی) نیز ضرورتاً قابل تکثیر و بازتولید است. عصر تولید مکانیکی (به تعبیر والتر بنیامین) مثل یک فاجعه بر سر نقاشی آوار نشد: آئورا[12]، هاله یا تجلی همواره از پیش ازدسترفته، گمشده و ناپیدا بوده است.
5. رنگ. رنگ در واسازی کجاست؟
1.5. رنگ پرسش دربارۀ ارزشهای افتراقی[13] و بنابراین دربارۀ ردها است. این مطلبی دربارۀ نوعی نظام واژگانی رنگی[14] نیست بلکه دربارۀ [خود] رنگ است. واسازی نسبیتگرایی زبانشناختی نیست. رنگ، [بهخودیخود] در واسازی است.
6. نقاشی واسازانه (یا نقاشی دیکانستراکشنیست)، نمیتواند هوده و نتیجۀ مطلوب و موفق اعمال نظریۀ دریدا باشد.
1.6. واسازی در نقاشی همواره از پیش آغاز شده بوده است.
2.6. بیشک نقاشی میتواند از نوشتههای دریدا تاثیر پذیرد. [اما] این فینفسه نمیتواند آن را واسازانه کند.
1.2.6. کاملاً ممکن و محتمل است که اکثر نقاشیهای واسازانه در ناآگاهی از آثار دریدا رخ داده باشند، گرچه شناخت و دانش دربارۀ آثار دریدا می تواند به ما یاری دهد تا دربارۀ نقاشی و دیگران حرف بزنیم.
[...]
7. یک نقاشی میتواند کوششی در جهت «خوانش» متنهای دریدا باشد. اگر میتوانید ردهایی در این متن باقی بگذارید.
پاورقی:
[1] . واسازی ترجمه اصطلاح مناقشهآمیز deconstruction دریدا است. این اصطلاح در فارسی ساختارشکنی، بنافکنی، ساختگشایی و بنیانفکنی ترجمه شده است. از آنجایی که هیچیک از ترجمهها به قدر کافی منظور اصلی دریدا را افاده نمیکنند پیشنهاد میشد این اصلاح بدون ترجمه به صورت دیکانستراکشن استفاده شود. با این حال اگر اصرار به استفاده از یک معادل فارسی باشد، واسازی بیشترین قرابت را به منظور اصلی دریدا دارد.
[1]. جان لاک در کتاب جستاری درخصوص فاهمۀ بشری بهطور استعاری از عبارت «in the mind’s presence-room» برای توصیف ذهن استفاده میکند. او در بخشی زیر عنوان «تصورهای حس واحد» درباره چگونگی حضور تصورات در ذهن توضیح میدهد و در این استعاره آنها را به رعایایی تشبیه میکند که به بارگاه مغز یا به عبارت دیگر «تالار بارعام یا محضر حضرت مغز» حاضر شدهاند. بنینگتون با اشارهای به این تعبیر لاک میخواهد ضمن کنایهای به معرفتشناسی لاک، به ترکیب presence-room که دربردارندۀ وجه حضور است اشاره کند و انفکاک معرفتشناسی دریدایی از هرنوع معرفتشناسی مبتنی بر حضور یا همان متافیزیک حضور را نشان دهد. م.
[2]. ژاک دریدا در کتاب خود دربارۀ گراماتورژی (1976: 158) مینویسد: There is nothing outside of the text. there is no outside-text; il n'y a pas de hors-texte این عبارت به یکی از جملات قصار دریدا تبدیل شده است. وانگهی کژفهمیهای حاصل از این عبارت باعث شده است تا دریدا به عنوان فیلسوف زبان یا نظریهپردازی درباره نقد ادبی شناخته شود. در حالیکه متن در فلسۀ دریدا واجد شأنی هستیشناختی است و تعبیری است که دریدا برای بیان چیستی هستی استفاده میکند. م.
[3]. Object of recognition
[4]. Referral
[5]. reference
[6]. discourse
[7]. ut picture poesis
[8]. iterability
[9]. ideality
[10]. singularity
[11]. materiality
[12] . auraکه در فارسی به هاله یا تجلی ترجمه شده است، اصطلاحی است که والتر بنیامین (1892- 1940) در بند دوم مقالۀ اثر هنری در عصر تکثیر مکانیکی از آن برای بیان ویژگی از دست رفتهای استفاده کرده است که آثار هنری را در عصر تکثیر مکانیکی فاقد هرگونه روح یا ماهیت حیاتی میکند. او مینویسد: «شاید بتوان عنصر از دسترفته را «تجلی» خواند و گفت در عصر تکثیر مانیکی، تجلی اثر هنری است که از دست میرود. م.
[13]. deferential values
[14]. colour vocabulary