شاید با خودتون میگید که من تنبل ام،بی حوصله ام یا بی انگیزه ام. این سه بزرگترین دروغ هایست که شما به خودتان در طول زندگیتان گفته اید و خواهید گفت.
نوشته زیر ترجمهٔ مقالهٔ به نام You’re Not Lazy, Bored, or Unmotivated که در بلاگ Forge در Medium بار گذاری شده، میباشد.
من به عنوان مترجم تمام سعی خودم رو کردم که کمترین دخل و تصرفی در اصل مقاله نکنم. در طول مقاله از ضمیر اول شخص برای خود نویسنده استفاده شده. یعنی این شما و این خود نویسنده.
من شما رو نمیشناسم، ولی میدونم که الان به اینترنت دسترسی دارید و زمان کافی برای خوندن هم دارید. بذارید دوتا نکتهی واضح اما خیلی مهم در موردتون بگم:
یک نکتهی مهم اینه که همهی این مفهومها یکی هستن و فقط یک راه برای مقابله با اونها وجود داره. شما تنبل، ملول یا بیانگیزه نیستید. در واقع شما مثل همهی ما ترسیدید و بهترین توصیه برای چیره شدن به ترس، در یک جملهی سهکلمهای نهفته شده؛ جملهای که موفقترین شعار تبلیغاتی شرکت نایکی در طول تاریخشه: «فقط انجامش بده.»
«من انگیزه ندارم» هیچوقت یک گزارهی درست نبوده. انگیزه نداری که چی کار کنی؟ کار کنی؟ خب وقتی انگیزهی کار کردن نداری، باید انگیزهی کار نکردن که داشته باشی، اونم نداری؟ همهی کارهایی که هر بنیبشری انجام داده با یه انگیزهای همراه بوده، حالا اون انگیزه یا پول بوده یا خوشحالی یا آرامش یا رضایت شخصی. شاید انگیزهی شما همیشه آشکار نبوده، ولی قطعا وجود داشته.
اگر شما از هر ثانیهی روز کاریتون متنفرید، یعنی برای عوض کردن شغلتون انگیزه دارید، اما این کار رو انجام نمیدید، یعنی احتمالا چیزی جلوی انجام این کار رو گرفته. به چند دلیل این احساس رو دارید؛ نمیتونید تغییری ایجاد کنید، خیلی سخته، به کلی تلاش نیاز داره، شما رو بسیار آسیبپذیر میکنه، اینها باعث میشن که حتی تلاش هم نکنید. اما این با انگیزه داشتن کاملا فرق داره، و این فقط نشونههاییهکه بهتون میگه وقت این رسیده که به درونتون رجوع کنید.
یکبار داشتم با یه خانم که اسکراممستر و روانشناس بود توی «تیندر» گپ میزدم. توی مدرسهی کسب و کار بود، اما عمیقا دلش میخواست فشن بخونه و شرکت خلاقانهی خودشو تاسیس کنه؛ خلاصه خیلی انسان خفنی بود.
وقتی ازش پرسیدم چرا از این اپ استفاده میکنه، متداولترین دروغ جهان رو گفت:«حوصلهم سر رفته.» از کجا فهمیدم دروغه؟ از اون جایی که هیچکس تا حالا حوصلهش سر نرفته! دلیلی نداره که سر بره. بیشتر ما حتی انتخاب نمیکنیم که تلاش کنیم. ۱۰۰٪ ما، ۱۰۰٪ مواقع آنلاینیم. ما تظاهر میکنیم که حوصلهمون سر رفته تا روزهامون رو با چیزهای بیسروته و حواسپرتکنندهای مثل تیندر پر کنیم. چون ما میدونیم چه دروغی پشت سکونمون پنهان شده: ترس وجودیمون. اگر از ملال عبور کنید، بهش میرسید. پاسکال ریاضیدان و دانشمند میگه:«تمام مشکلات بشریت نشاتگرفته از عدم توانایی انسان در تنها نشستن در یک اتاق ساکته.» شما دچار ملال نیستید، حوصلهتون هم سر نرفته، شما فقط ترسیدید، ترسیدید از اینکه با خودتون و افکارتون تنها باشید .
تنبلی دستاویزیه برای افرادی که قصد دارن از ادعایی تحت عنوان «سر رفتن حوصله» سواستفاده کنن. اونها سعی میکنن بهتون بقبولونن که شما در واقع حوصلهتون سر نرفته، بلکه ذاتا حوصلهسربرید؛ اونها میگن که شما به یک سرگرمی نیاز دارید، به یک تماس یا به یک برنامهی ورزشی ۲۵۰ دلاری با رژیم مخصوص.
این حرف چرت محضه. تنبلی، مثل بی حوصلگی، وجود نداره. به عنوان یک استاد روانشناسی «دوان پرایس»، توضیح میده که:«هیچکس نمیخواد حس کنه که توانایی نداره، بیاحساسه یا موثر نیست. وقتی به یک شخص در مقام عمل نگاه میکنید (یا بهتر بگم در مقام عدم عمل) و فقط تنبلی میبینید، در واقع جزئیات کلیدی رو از دست دادید.» چیزی که شبیه تنبلی یا خودتخریبی دیده میشه، از نظر دوان پرایس، یک چیز دیگه است؛ چی؟ عدم اعتماد به نفس و یا یک نیاز پاسخدادهنشده.
دوباره میگم، در واقع این عدم انگیزه، عدم تمایل غیر قابل توضیح برای انجام کاری، مانع رسیدن شما به موفقیت یا خوشحالی نیست؛ این مرزها و محدودیتهای پنهان درون مغزتونه که باعث میشه بلغزید، گاهی حتی بدون اینکه حرکتی بکنید.
تنبلی، ملال و اهمالکاری همه علائم یک بیماری هستند.
پدرم یک بار بهم یک داستان گفت: «یکی از همکاراش در حال رانندگی برای رفتن به یک قرار ملاقات بوده، همینطور که داشته از یک وانت سبقت میگرفته، وانت وارد لاین اون میشه و دوتا ماشین به هم برخورد میکنن، آقای همکار میبینه که ماشینش داره از سمت شاگرد جمع میشه، یکهو غریزهی حیوانیش وارد ماجرا میشه و باعث میشه که به همراه درآوردن یک صدای عجیب از خودش، اهرم دندهی گیربکس رو با یک دست از جا در بیاره.» مشخصا ما دربارهی شکستن یک دستگیرهی رادیو صحبت نمیکنیم، این اهرم خیلی سنگینتر از اون دستگیره است و خیلی هم سختتر میشکنه. چی باعث میشه که بتونیم همچین کاری انجام بدیم؟ قدرت ترس! قدرت ترس میتونه ما رو به یک موجود غیر قابل تصور تبدیل کنه.
حالا فکر کنید به جای اینکه نیرو روی محیط فیزیکی تخلیه کنید، اون رو روی ذهنتون اعمال کنید. این کاریه که معمولا در مواجه با سختیها انجامش میدیم. ما این نیروی خام باورنکردنی رو میگیریم و ازش علیه خودمون استفاده میکنیم. چطور این کارو میکنیم؟ با استفاده از ساختن علائمی مثل تنبلی و ملال. شاید ما دائما افرادی رو نبینیم که در حال کندن اهرم دنده باشن، اما هر روز با افرادی مواجهیم که توی مترو به گوشیشون زل زدن، یا با تماشای تلویزیون از ضربالاجلهاشون فرار میکنن، یا حتی توی شبکههای مجازی دارن یه دعوای مسخره روکش میدن. ما همه از چیزهای مختلفی میترسیم، فقط سعی میکنیم با روشهای متفاوتی باهاشون مقابله کنیم.
صلاحیت من برای صحبت کردن در مورد ترس، از آدمی که کاملا اتفاقی توی خیابون بهش برمیخورید، بیشتر نیست. من نه مدرک دانشگاهی در رشتهی روانشناسی دارم و نه نویسنده هستم. اما، مثل شما، من تمام زندگیم رو با ترس زندگی کردم و حالا شغل مورد علاقهم رو دارم، میتونم زمان زیادی رو طوری که دوست دارم بگذرونم و حس معمول خوشحالی رو هم در خودم دارم. من مشکلات خودم رو دارم اما حس میکنم میتونم روزمو خوب زندگی کنم. این چیزیه که هست؛ سگ (ترس) رو شکست بدید، دوباره، سهباره وچندباره.
تم زندگی من برای امسال تمرکز کردنه. بین تمام حوزههای زندگیم، واقعا تلاشم رو میکنم که تو موضوعاتی که حقیقتا مهم هستن عمیق بشم: پروژه، مردم، چگونگی مدیریت زمان و انرژیم.
فقط یک چیز بود که باعث میشد من علیرغم ترسهام ثابت قدم باشم و اون شعار نایکی بود، همون شعاری که به صورت اذیتکنندهای واضحه: «فقط انجامش بده.» فارغ از اینکه به صورت اذیتکنندهای واضحه، همچنین جهانیه و به شکل ناگزیری درسته. «فقط انجامش بده.» یک راه حل پر زرق و برق نیست. حقیر یا ادایی نیست. بلکه قدرتدهنده و فروتنه؛ انگیزه است؛ الهامه؛ عمله و انرژیه.
مردم متوجه نیستن که این شعار چقدر عمیقه. اگر اینقدر ساده بود، فکر نمیکردیم که خب همه فقط انجامش بدن. مشخصا این تنها مفهوم این حرف نیست؛ مفهوم واقعیش حرفیه که مارکوس اورلیوس به خودش ۲۰۰۰سال پیش گفته:«شما باید زندگیتونو عمل به عمل بچینید و اگر کارهاتون به هدفهاشون نزدیک شدن شما باید راضی باشید …و هیچکس نمیتونه مانع شما بشه.» اگر تنها کاری که ما میکردیم تمرکز بر روی کاری بود که پیش رومونه، مطمئنا میتونستیم به ۹۹٪اهدافمون برسیم. مطمئنا ما همیشه باید اوضاع رو هم بررسی کنیم و بدونیم که تمام اهدافی که مشخص کردیم، لزوما ارزش دنبال کردن و یا حتی شروع کردن در وهلهی اول رو هم ندارن.
این تمامشه؛ تمام استراتژیش. وقتی شما در حال انجام یک کار هستید، زمان نگرانی بیهوده در مورد ماجرا رو ندارید. من نمیگم که تمام روز مثل موش در هزارتو بدویید. منظورم اینه که به طور پیوسته درگیر باشید و دوباره روی موضوعی که در دست دارید تمرکز کنید.
استراتژي، رویکردی طولانی مدت برای بدست آوردن چیزیه که میخواید. مجموعهای از رفتارهایی که بهشون متعهد شدید. خطی قرمز شما برای کارهایی نمیخواید دربارهشون سازش کنید.
استفاده از «فقط انجامش بده.» به عنوان استراتژی، سیستم عامل زندگی شماست، به این معنا که متعهد میشید که همه چیز رو خودتون بفهمید. شما بر أساس باورهاتون، دنبال اهدافتون میرید. اگر فکر میکنید که هنر باید رایگان باشه، پس کار هنری مجانی انجام بدید و دنبال اسپانسر یا حامی بگردید. اگر به دورکاری معتقد نیستید، اونوقت یه دفتر اجاره کنید و نیرو استخدام کنید.
«فقط انجامش بده.» بهترین توصیه است، چون از همهی توصیهها بهتر کار میکنه.
وقتی من شروع به نوشتن کردم، کلی نکتهی مخصوص توی مقالهم بود: چطور هدف گذاری کنید، چطور روال صبحگاهی داشته باشید، چطور پربار باشید. اما نکات پر از پیشفرض و نظرات جانبدارانه هستن. و البته باید بهتون بگم که اون نکات نهایتا ۱۰٪کار میکنن؛ که تازه اونها هم فقط برای شخص من جواب میدن. حالا اون ۹۰٪باقی مونده و به درد نخور ماجراجوییمون چی؟ من کاملا اونها رو کنار گذاشتم.
نکات من تنها برای قسمت کوچکی از افراد کار خواهند کرد که یا اتفاقی در زمان مناسب و در جای مناسب هستن و یا کسانی که سریع کلیک میکنن. هرکسی دیگهای که هنوز نیازمند اینه که بره توی اون ۹۰ ٪ ماجراجوییش، توی سرما میمونه، همچنان احساس تنهایی میکنه و به سر و کله زدن با ترساش ادامه میده.
«فقط انجامش بده.» ممکنه کامل نباشه، اما حداقل از ابتدا همه چیز رو شفاف میکنه: بله شما تنهایید، اما شما تمام چیزی که برای فهمیدن لازم دار رو دارید. شما اشتباهات زیادی رو انجام خواهید داد، ولی از اونجایی که هیچکس در این سیاره نمیتونه به شما جواب کاملی برای پرسشهای منحصر به فردتون بده، انتخاب کردن به خاطر خودتون و ادامه دادن حرکت رو به جلو، نه تنها بهترین کار، بلکه تنها کاریه که میتونید انجام بدید.
تاکتیک مجموعهای از کارهای میانمدت و کوتاهمدتیه که به زنده نگه داشتن استراتژی شما کمک میکنه. «فقط انجامش بده.» به عنوان تاکتیک، مانع از این میشه که وقتی با تمام وجود روی کار بعدیتون تمرکز کردید، کسی سد راه شما بشه.
رئیس شما از ارائه خوشش نیومده؟ خب دوباره انجام بده و بهش نشون بده. مشتری ها تموم شدن و کسب و کار فریلنسریت هیچوقت از زمین بلند نمیشه؟ خب ببندش و از اول شروع کن. توی تیندر گوست شدی؟ خب، اپلیکیشنو پاک کن و دنبال راه دیگه برای آشنایی با مردم باش. هرچه سریعتر بتونی خودتو بعد از هر ماجرایی جمع و جور کنی بهتره.
دوباره، این(تاکتیک) نمیگه که نباید هیچوقت استراحت کنی، یا نمیگه که تو همیشه سگ (ترس) رو میبری یه گوشه ای میچسبونیش به دیوار درحالی که باچشمانی که پلک نمیزنه زل بزنه بهت. این میگه که با این تمرکز روی حرکت به جلو، تو اعتماد به نفسی میگیری که وقتی اتفاق افتاد بتونی کنترلش کنی.
تو بی انگیزه نیستی، تو تنبل نیستی، تو بی حوصله نیستی. تو ترسیدی. ما همه ترسیدیم. و هنوز اینجاییم. پس هر روز انتخاب کن که رو به جلو حرکت کنی.