Mahda Tabatabaei
Mahda Tabatabaei
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

جنونی به یاد لیلی

به نام خالق تشنگی..

و به نام خالق اب..

به نام همانی که درد را زمانی داد

که درمانش را پیش بینی کرده بود..

اما نمیدانم چرا

با اینکه اطمینان دارم به این درد و درمان حتمی

باز هم در میان زندگی ام..

در میان اشک هایم..

شک میکنم..

اشک..

اصلا تو تا به حال برایم اشک ریخته ای؟

گمان نمیکنم

به زلالی و پاکی اشک قسم

دگر تاب ندارم..

عزیز دوست داشتنی من..

دلیل خنده های قدیم و اشک های کنونی

دلیل صبوری ام...

میتوانم پاسخ پرسش را از محضرت جویا شوم؟..

...

نه نگرانم ازرده خاطر شوی..

اخر میدانی

انقد اشک ریخته ام و در میان اشک هایم غرقم

که

واژه در میان انبوه سیلاب اشکم

متلاشی شده و تنها شک برایم مانده است..

شک و شک و شک

شک در مورد خودم

در مورد عزیز بودنت

در مورد اینکه به اندازه به تو دوستت دارم گفته ام؟

به اندازه مراقبت بوده ام؟

به اندازه علاقه ام را به تو نشان داده ام؟

اصلا شاید مزاحمت بودم..

شاید من بدی کردم

که تو بی هیچ اسمی

بی هیچ خداحافظیی

بی هیچ نامه ای..

فرسخ ها ز ما فاصله گرفته ای..

شاید پرسش های مدام من غمی به غم های جهانت بیفزایند ولی

حداقل با پاسخ به من باعث میشوی تنها مجنون تو باشم

نه هم مجنون تو و هم مجنون شک وو شبهه های بی سر و ته ام..

عذر خواهم بابت پرسش مکرر اما

اگر اندکی

تنها به اندازه ی یکی از ان نقطه هایی که در نوشته هایم گذاشته ام

برایت ارزنده هستم

نامه ای بفرست و مرا از دست سلول وحشتناک شک ازاد کن..


#جنونی_به_یاد_لیلی..

#ریوان

عشق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید