صبا پلاشانی
صبا پلاشانی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

همه جا قصه‌گو باشیم

زندگی ما با قصه جلو میره. بهتره بگم اصلا کل زندگی یه قصه‌اس. در همه جنبه‌های زندگی هم این قصه رو میتونیم ببینیم. قصه آدم‌هایی که در زندگی شخصی ما، سیاست، فرهنگ، هنر و اجتماع قرار می‌گیرن، شروع دارن، روند پر فراز و نشیب دارن و در نهایت قصه اونها (در برشی از زندگی ما) تموم میشه. همه ما بازیگران قصه همدیگه هستیم. قصه‌ها عوض میشن، جا عوض میکنن و تمام هیجان زندگی تو هیجان این قصه‌هاست.

شاید متوجه نباشیم اما در تمام اتفاقات روزمره، در ارتباط با دوستان و خانواده، در محل کار و کلاس و ... داریم قصه تعریف می‌کنیم. قصد ندارم برگردم به تاریخچه قصه و قصه‌گویی بشر که همه میدونیم، لااقل تو تاریخچه زندگی خودمون اگه نگاهی بندازیم، حضور قصه در زندگی‌مون رو از دوران کودکی می‌تونیم ببینیم.

کمی اگه دقیق‌تر نگاه کنیم، می‌بینیم کسب و کارها اکثرا از قصه‌گویی برای جذب افراد و فروش بیشتر استفاده می‌کنن. نگاهی بندازیم به آگهی‌های تبلیغاتی، با مقدمه‌چینی شروع می‌شن؛ این می‌تونه ترسیم فضایی باشه که کم کم قراره محصول موردنظر توش خودنمایی کنه، یه توضیح کوتاهی از یه مشکل خاص که بعدا قراره محصول یا خدمت موردنظر به عنوان حلّال مشکل معرفی بشه و و ... و ...

بعد میره تو مرحله پیش آگاهی، یه چیزی با عنوان سرنخ یا به قول خارجیا هینت میده که کم کم دستمون بیاد میخواد چه محصولی رو تبلیغ کنه.

داستان به اوج می‌رسه، گفتن از محصول و مزایاش و کارکرداش. مخاطب رو هیجانی می‌کنه با کلی تعریف و تمجید و رنگ و لعاب.

کم کم فرود میاد تا به پایان‌بندی برسه. "حالا شما ما رو شناختید، دیگه نباید تردید بکنید". یه جمله نهایی و تاثیرگذار و تمام.

قصه در محتوانویسی
قصه در محتوانویسی


برای همه ما انسانها وقتی چیزی در قالب قصه تعریف میشه، درک و پذیرشش برامون بیشتر میشه. نمیشه کسی رو پیدا کرد که هیچ علاقه‌ای به فیلم، تئاتر، نمایش تلویزیونی و کتاب نداشته باشه. ما روایتی را می‌بینیم یا میشنویم، با اجزا و شخصیت‌های اون آشنا میشیم، گره‌ها رو می‌شناسیم و گره‌گشایی می‌کنیم و پیام آن روایت رو با دل و جان دریافت می‌کنیم و می‌پذیریم. حتی شاید چنان روایت جذاب باشه که تا مدتها با داستان و شخصیت‌هاش تو ذهنمون زندگی کنیم.

این روزها کمپین‌‌های تبلیغاتی زیادی می‌بینیم که تبلیغشون رو سریالی می‌کنند. بیلبوردهایی که تنها یک عبارت یا جمله روی آن نمایش داده شده. بعد از مدتی بیلبورد تغییر میکنه و پیام‌های بعدی و تکمیلی تا اینکه در نهایت قصه به آخر میرسه و محصول تبلیغی رونمایی میشه.

قرار نیست قصه‌گویی فقط برای جذب مشتری و فروش یه کالای خاص باشه. نظرتون رو جلب میکنم به نمایش‌های تلویزیونی کشف استعداد (البته بیشتر ورژن‌های خارجی). اگر قرار بود هر شرکت‌کننده فقط بیاد و اسمش رو بگه و نمایشش رو اجرا کنه، شاید خیلی نمایش جذابی نمیشد که تا قسمت آخر همراهیش کنیم. اما تهیه‌کنندگان این برنامه‌ها از تاثیر storytelling به خوبی آگاهن. برای شرکت‌کننده‌های گل درشت کلیپ میسازن، روایتی از زندگی‌شون، کودکی، مشکلات و سختی‌ها و بعد نور امید و حالا اینجا وسط استیج روبروی هزاران و حتی میلیون‌ها تماشاچی. بیننده با همین برش کوتاه از زندگی اون شرکت‌کننده، باهاش ارتباط برقرار میکنه، حتی براش گریه میکنه و آرزوی موفقیت میکنه و در نهایت برای اجراش رای مثبت میده. این یعنی نهایت همدلی و همراهی با قصه‌اش و همون چیزی که تهیه‌کننده میخواد. بیننده تا انتها میخکوب تلویزیون بشه، قصه همه شرکت‌کننده‌ها رو ببینه و خسته نشه.

یه نگاهی بندازیم به شبکه‌های اجتماعی و صفحات افرادی که تونستن فالوور بیشتری جذب کنند. ساده بگیم اونها هم قصه‌هاشونو میفروشن. ینی با ارائه برشی از قصه زندگیشون در هر پست، فالوورها رو جذب خودشون و قصه زندگیشون میکنن. وقتی از تجربه‌های شخصیمون، شکست‌ها و موفقیت‌ها، راه طولانی که پشت سر گذاشتیم و خلاصه فراز و نشیب زندگیمون میگیم، افراد بیشتری دنبالمون میکنن. چون اونا به داستانای واقعی و آدمای واقعی علاقه دارن.

همه اینها ما رو بیشتر و بیشتر به این سمت میبره که تو هر کاری که هستیم (به خصوص اگه نویسنده محتوا هستیم) از قصه‌گویی استفاده کنیم. حتما اگر قصه‌گوهای خوبی باشیم، گوش‌های شنوا و چشم‌های بینای زیادی رو جذب می‌کنیم، چشم و گوش‌هایی که خوراک خوب با دیزاین زیبا بهشون داده میشه و با جان و دل اون رو می‌پذیرن.

فقط لازمه کمی بیشتر دقت کنیم و حواسمون باشه لزوما همه قصه‌ها با یکی بود، یکی نبود شروع نمیشن.

ممنونم که قصه من رو مطالعه کردید.

قصهstorytellingقصه گویی
من تولیدکننده محتوا هستم. در حوزه‌های مختلفی نوشتم و می‌نویسم. اما مهمترین دغدغه من درست نوشتنه. نوشتن به شیوه‌ای جذاب با استانداردهای روز.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید