سجاد سلطانیان
سجاد سلطانیان
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

نگاهی به کتاب «بی حد و مرز»

بی حد و مرز، نه مقصدی برای رسیدن که ابزاری است برای سریع‌تر پیمودن جاده‌ای که انتهایش را موفقیت نامیده‌ایم و با این اوصاف بد نیست که همین ابتدا بگوییم اگر مطالب این کتاب را مقصد گرفته‌ایم و هدف، سودی نبرده‌ایم و تنها کوله‌بار دانش خود را سنگین‌تر نمو‌ده‌ایم و اگر چنین است، چندان دور نباشد که سنگینی این بار، پای لنگ عملمان را در هم‌شکند ...




شاید بتوان خلاصه تمام کتاب های خودیاری و آموزشی را همین یک بیت مولانا دانست که

« بیرون ز تو نیست، هر چه در عالم هست / از خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی» و جالب آنکه «بی حد و مرز» نیز همین گونه آغاز می کند!

همه چیز، در دنیا محدود است، به جز ذهن که آن را حد و مرزی تصور نتوان کرد

و بی‌راه نیست، اگر ادامه این کتاب را شرح و بسط همین یک نکته بدانیم که نویسنده آن را به شاخ و برگ چرایی‌ها و چگونگی‌ها آراسته است.

اگر گویی که نتوانم، برو بنشین که نتوانی ...

همه ما رویایی داریم و اندیشه‌ای و احتمالا هدفی (هر چند کوچک)، و اگر نرسیده‌ایم و نمی‌رسیم، طبعا باید مانعی وجود داشته باشد. اما پیش از آنکه گردش روزگار و دست تقدیر و شرایط زندگی و غیره بخواهند مسیر رسیدن به اهدافمان را سد کنند، این خود ما و به طور دقیق‌تر ذهن ماست که اراده‌مان را در حصار محدودیت‌ها و ناممکن‌ها زندانی می‌کند؛ و عجیب نیست که آنچه که در ذهن ناممکن می‌پنداریمش، رنگ واقعیت به خود نگیرد و صرفا خاطره‌ای باشد در دفتر رویا‌هایمان!

از اینها که بگذریم، با فرض اینکه نامحدود بودن را باور کنیم و طرز فکرمان را تغییر بدهیم، باز ممکن است که پای همتمان لنگ بزند. می‌دانیم ورزش خوب است، سلامتی مهم است، نشاط‌آور است و اتفاقا مطمئن هم هستیم که رسیدن به فرم جسمی ایده‌آل، با انجام حرکات ورزشی منظم قابل دستیابی است، اما ...

مشکل کجاست؟ چرا انجامش نمی‌دهیم؟ (محدودیت ذهن را هم که کنار زدیم)

تا بدینجا، ذهن کارش را خوب انجام داده است، مانع نشد! اما از اینجا به بعد را شاید بهتر باشد که بگذاریم «دل حل بکند مسئله‌ها را»

هرکاری، برای انجام شدن انگیزه می‌خواهد، هر چه بزرگتر، بیشتر. و انگیزه، همان حلقه مفقوده ای‌ است که میان دانایی و عمل ما قرار گرفته است. (خودمانیم، نوشتیم «انگیزه» اما بخوانید «عشق»، که بی‌عشق، جهان را جنبشی و جوششی نیست، و اینگونه، رکود، همان غیبت عشق است! و ما امیدوار، که شاید روزی حضرت عشق، سینه‌مان را لایق قدوم خویش بداند، که به نیروی او تمام کاستی‌ها و حسرت‌های گذشته را جبران کنیم ...

و السلام علیکم و رحمه‌الله

(این پست، برای شرکت در مسابقه کتاب‌خوانی شرکت مهیمن نوشته شده است)
بی حد مرزانگیزهموفقیتعشقکتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید