تمنا منصوری
تمنا منصوری
خواندن ۶ دقیقه·۶ ماه پیش

علوم انسانی به درد بازار می‌خورد؛ اما چرا و چگونه؟

این مطلب را چند سال پیش نوشتم. از مجموعه مقالات و محتواهایی که به عنوان نویسنده-پژوهشگر در زمان همکاری با تیم بُردار - که با دغدغه کاربردی‌سازی علوم انسانی زیر نظر معاونت علمی فناوری ریاست جمهوری فعالیت می‌کرد- تهیه کردم. به تازگی متوجه شدم که وب‌سایتی که داشتیم دیگر در فضای مجازی حضور و وجود ندارد! حیفم آمد هیچ جایی صحبت از تلاش و زمانی که گذاشتم و گذاشتیم به میان نیاید. سعی می‌کنم چند وقت یکبار برخی از مطالب را دوباره بخوانم و دستی به سر و رویشان بکشم و اینجا به ویرگول بسپارم. هرچند تحول‌های فناورانه از همان سال، قاعده بازی را دستخوش تغییر کرده است اما ماهیت و اساس بعضی چیزها آنچنان ریشه‌ای و بنیادین هستند که تغییر اساسی آن نیازمند سال‌ها فراز و نشیب در فلسفه و ذهنیت بعضی اصول و اساس است.

علوم انسانی و کسب‌وکار؟! این از آن دست سؤال‌هایی است که به تصور بسیاری از مردم کشورمان و حتی سراسر جهان نه تنها تعجب برانگیز است بلکه به هیچ وجه قابل جمع نیست. مگر می‌شود رشته‌هایی مانند تاریخ، فلسفه و هنر به کار بازار بیایند؟

بنت برگر، یکی از مؤسسان و مدیر شرکت مشاوره‌ای Novel Property Ventures در مخالفت با این تصور عام، به فواید وجود دانش آموختگان علوم انسانی در بازار کار پرداخته:

این موضوع نشان دهنده سوءتعبیر رایج در مورد علوم انسانی است که دانش آموختگان آن را نیز گاهی به این سردرگمی گرفتار می‌کند: اینکه مگر امکان دارد جایگاهی در بازار اقتصادی داشته باشند و واجد اثرگذاری در فرایند پول‌سازی باشند؟ این تصور کلیشه‌ای حتی در کشورهای پیشرفته نیز وجود دارد به طوری که مارکو روبیو، سناتور جمهوری‌خواه ایالت فلوریدای آمریکا نیز پشت میز مذاکره گفته بود: «ما به جوشکاران بیشتر و فیلسوفان کمتری احتیاج داریم.» جب بوش، سیاستمدار آمریکایی و برادر رئیس جمهور سابق این کشور، جرج دبلیو بوش، هم به بیانی دیگر این گفته را تأیید کرده بود. او معتقد است تمام دانش آموختگان علوم مقدماتی ازجمله علوم انسانی راهشان به کار کردن در رستوران‌های فست فود زنجیره‌ای Chick-Fil-A ختم می‌شود. لازم به گفتن نیست که چنین تصوراتی در مورد فارغ‌التحصیلان رشته زبان انگلیسی هم شنیده می‌شود، زبانی که به رغم پرکاربرد بودن این روزها خیلی‌ها در آن خبره شده‌اند. خیلی‌ها از دانش آموختگان این زبان می‌پرسند «به‌غیر از تدریس یا نویسنده شدن، چه برنامه‌ای برای پول درآوردن دارید؟!»

برگر با استناد به تجربه‌اش می‌گوید: مهارت‌های علوم انسانی دارایی‌های کاربردی قابل توجهی در سطح وسیعی از صنایع هستند اما متأسفانه ارزش‌هایشان مظلوم واقع شده است. درواقع وضعیت به گونه‌ای است که بیکاری فارغ‌التحصیلان این رشته‌ها به یک اسطوره تبدیل شده است؛ اما چرا؟

تردیدی نیست که رشته‌هایی مانند مدیریت کسب‌وکار، امور مالی و همان چهار زمینه بنیادی علوم (STEM: علم، تکنولوژی، مهندسی و ریاضی) نقش مهمی در اقتصاد و نوآوری دارند؛ اما نباید فراموش کنیم که بدون مهارت‌های اصلی علوم مقدماتی که از قضا نیاز جهان‌شمول‌تری به آنها وجود دارد بعید نیست که قلب اقتصاد ناگهان از کار بیفتد.

برگر اهمیت دانش در علوم انسانی را در چهار عنوان بیان می‌کند:

تمام کسب‌وکارها به نویسندگان و ارتباط‌گران حرفه‌ای نیاز دارند

دانشجویان علوم انسانی بسیار بیشتر از دانشجویان سایر رشته‌ها با نوشتن، خواندن، برقراری ارتباط و نقد کردن آشنا هستند. آنها آموزش می‌بینند تا افکار خود را با معنا و مقصود بیان کنند. مسلم است که خواندن و نوشتن از ملزومات بیشتر مشاغل هستند اما آیا همه می‌توانند ماهرانه این کار را انجام دهند؟ فرقی نمی‌کند که صحبت از نوشتن یک تیتر باشد یا بستن یک قرارداد و حتی یک ایمیل ساده. افراد متخصص و ماهر در زمینه برقراری ارتباط و اقناع مخاطب می‌توانند کار خود را در هر محیط کاری به نحو مؤثری پیش ببرند.

این ویژگی مخصوصاً برای کسانی که در موقعیت‌های رهبری قرار دارند بسیار حائز اهمیت است. چراکه همه از یک رهبر انتظار برقراری ارتباط شفاف و کارشناسانه دارند. برای مثال می‌توان از شرکت‌هایی مانند Avon (اوان: شرکت کالای لوکس آمریکایی)، Xerox (شرکت زیراکس)، Disney (شرکت رسانه‌های گروهی آمریکایی) و MTV (شبکه تلویزیونی مشهور آمریکایی) نام برد که مدیرعامل‌های فعلی و سابق آنها همگی در رشته زبان انگلیسی درس خوانده‌اند یا می‌توان به مؤسس استارباکس (شرکت قهوه‌خانه‌های زنجیره‌ای آمریکا) اشاره کرد که فلسفه خوانده است و همینطور رئیس شرکت خدمات مالی آمریکایی، امریکن اکسپرس که لیسانس تاریخ است.

دانش آموختگان علوم انسانی، مردم را می‌فهمند

هیچ کس منکر این واقعیت نیست که رشته‌های STEM افراد بسیار متخصصی تربیت می‌کند که می‌توانند نقش اثرگذاری در مشاغل و اهداف خاص داشته باشند اما باید این واقعیت را پذیرفت که آنها نمی‌توانند تمام قفل‌ها را باز کنند؛ هدف محدود آنها بعضی درها را بسته نگه می‌دارد.


این در حالی است که بسیاری به جای علوم انسانی از نام «علوم اجتماعی» استفاده می‌کنند. چرا؟ زیرا آنها ماهیت، تفکر و خلقت انسان را مطالعه می‌کنند. دانستن اینکه مردم چگونه فکر می‌کنند، باهوش‌ترین ذهن‌ها چه نوشته‌اند و گروه‌ها چگونه رفتار می‌کنند بینش ارزشمندی در مورد کار گروهی و تعامل‌های میان مشتری و فروشنده می‌دهد. به همین دلیل است که به آنها مهارت‌های نرم گفته می‌شود.

خلاقیت، نوآوری می‌آورد

علوم انسانی با هنر بیگانه نیست و بسیاری از دانشگاه‌ها نیز گروه‌های خود را با نام هنرها و علوم انسانی از سایر گروه‌ها تفکیک می‌کنند. هنر بیان تخیلات انسان است، چیزی که با خود خلاقیت به همراه می‌آورد، امری که در دنیای تخصص‌گرای امروز نقش پررنگی ایفا می‌کند. مثال ساده‌اش نویسندگی خلاق است؛ یعنی بیان ایده‌ها به اشکال متنوع با بهره‌گیری از روایت، پلات، زبان، استعاره و هر نوع بلاغتی که فکرش را بکنید.


مهم‌تر از همه اینکه یک نویسنده خلاق می‌تواند از امور بدیهی و شناخته شده و متعارف فراتر رود و متفاوت ببیند و بیندیشد؛ اما این مهارت چگونه به کار کسانی که در علم، فناوری، امور مالی یا حتی مشاور املاک دستی دارند می‌آید؟ یک نویسنده خلاق بودن به نوآورتر شدن هر کسب‌وکاری کمک می‌کند. طوفان‌های فکری سهمگین و توانایی پیدا کردن روابط میان قوانین، دستاوردهای ارزشمندی برای ذهن هر کس است.

تحلیل انتقادی، یک مهارت در کسب‌وکار است

اگر واژه همتراز خوانی یا داوری همتا (peer review) را شنیده باشید می‌دانید که این کار یعنی بازنگری همه جانبه مقاله‌های علمی توسط متخصصان همان رشته. این کار نوعی تفکر انتقادی به شمار می‌آید که به گروه‌ها و افراد کمک می‌کند موضوع عرضه شده را شناسایی کنند، نیت و کارکرد آن را ارزیابی کنند و نتایج آن را بررسی کنند.

در دنیای کسب‌وکار امروز، انتقادی فکر کردن بسیار حیاتی است. ایده‌های بزرگ را باید همواره با اندک شک و تردید و از زوایای مختلف نگریست. فردی که بتواند پروژه‌ها را از پشت عینک مشتری ببیند یک دارایی فوق‌العاده برای هر شرکت است. به این مهارت، بلندهمتی و سوق دهنده‌های انگیزه بخش را هم اضافه کنید. همه اینها ترکیب خوبی برای موفقیت نیست؟

کافی است نگاهی به آگهی‌های استخدام بنگاه‌های کاریابی کشور خودمان بیندازید تا ببینید این روزها تمامی این مهارت‌ها یعنی توانایی نویسندگی، برقراری ارتباط مؤثر، تجزیه و تحلیل انتقادی مسائل و خلاق بودن تا چه میزان در شرح وظایف یک کارمند بالقوه در هر شرکتی تعریف شده است.

منبع مورد استفاده:

https://www.entrepreneur.com/article/277828#

علوم انسانیبازار کارانتخاب شغلمهارت نرمنوآوری
من همونم که ارتباطات اجتماعی خوندم، مسیر شغلی‌م هم به ارتباطات رسید و همیشه میگم کاش شبانه روز فقط 24 ساعت نبود که بیشتر تجربه می کردیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید