فرانسه به آزادی و آزادیخواهی نرسید مگر آنکه بر اجرای عدالت تاکید داشت. نقش قشر مذهبی نصرانی در بروز انقلاب فرانسه انکارناپذیر است و مطمئنا دنیای باستان بدون تحولات متسلسل پاریس به مدرنیته نمیرسید. در مدرنیته نقش انسانیت بیش از پیش ظهور دارد و اگر عدالت اجتماعی وجود داشته باشد هر شخصی که بر اساس شرافت انسانی عمل نماید حق حیات بیشتری خواهد داشت. کوتولهی متوهم سیاسی با نام ناپلئون معادلهی مذهبی و عرفانی عدالتمحور مسیحیت فرانسه را برهم زد. احمدینژاد نیز چنین نقشی در جمهوریاسلامی داشت. نباید چنین افرادی به عنوان رئیسجمهور یک کشور توسط عموم مردم انتخاب شوند.
به بهانهی اجرای عدالت باعث افزایش هزینهی نگهداری پول در بانکها شده و برای جبران کسری بودجه مالیاتها را افزایش میدهند. سنتی که در ادامهی توهم هارون و فریب سامری قابل تعریف و تشخیص میباشد.
عدالت اگر قداستی دارد به واسطهی اتصال به حقیقت محضی است که خدا نامیده میشود. تقدس فوق میان فرزندان اسرائیل و دنیای غرب ظهور نکرد مگر با بعثت پیامبری که وقت اظهار نظر پیرامون شرایع ابراهیمی را نیافت و به آسمانها عروج کرد تا در آخرالزمان ظهوری مجدد داشته باشد. در بنیاسماعیل سعی بر این است از الگوی اسرائیلی موسی تا عیسی پیروی شود. محمد برداشتی از دنیای وحیانی پیش از خود داشت. اگر به خالص محتوای دینی نظر افکنده شود آدم چون مرتاضهای هندی بود و نوح مشغول مجاهدت و صدور انقلاب با ضرب سیف بود و ابراهیم سرگشته و ویرانهی خداوند و در پی اظهار بندگی برابر پروردگارهای معرفی شده در شرق و غرب عالم روزگار سپری میکرد. عیسی مسیح نیز در نظر محمد جوانی بیپدر جلوه نمود که مدتی به خود و نه خدا دعوت نمود و به آسمانها عروج کرد. محمد در مدیریت دینی خویش سعی داشت خوبیهای پیامبران اولوالعزم گذشته را اظهار و از بدیها دوری نماید و تا حدودی موفق بود. برای رجعت مسیح سیاستی دویست و پنجاه ساله برنامهریزی کرد و امام دوازدهم را به عنوان رقیبی جدی و قدرتمند به جهان اسلام معرفی نمود. محمد در محاسبات دینی خود با خدا اشتباهی داشت. موسی در نظر پیامبر اسلام کاملترین فرستادهی الهی جلوه نمود در حالی که حقایق علمی پیرامون شاه توت مصری و موشهی عبرانی گونهای دیگر تفسیر و تعبیر شده است. توجه و التفات بیش از حد پیامبر به موسی با توجه به تکرار نام و داستاناش در قرآن قابل مشاهده و استناد است.
عیسی مسیح پدر دارد. پدری که ایرانی و آریایی است. در هنگام تولد با اقبال دربار اشکانی مواجه شده و برای سلطنت به ایران دعوت میشود اما پیامبر خدا و اولین سوشیانت آریاییهای ایران در گهواره لب به سخن گشوده و به خداوند یگانه دعوت میکند و از کفر اشکانی اعلام انزجار مینماید. کفری که طبیعتا مورد تائید پدرش نیز نبوده و نیست و نخواهد بود.
الزامی ندارد تمام شناخت یک پیامبر از دنیای پیرامونی درست لحاظ شود. الزامی نیست که مسلمانان کاسهی داغتر از آش شده و علیرغم اعلام تثلیث به نفی پدر مسیح دست بزنند. در تثلیث ربوبیت بشری گناهی بزرگ و نابخشودنی است.
طبق فرهنگ عرب صدا زدن فردی با نام مادر نمایانگر حرامزادگی است. چنین امری در قرآن محمد مشهود و عیسی با نام مادر مورد اشاره قرار گرفته است. هر آنچه عیسویان و یا یهودیان میگویند الزاما نادرست نیست و هر آنچه مسلمانان در ساحت الهیات و دینی نظریهپردازی کرده و تبلیغ میکنند الزاما درست نیست. بالاخره برخی اخبار رسیده نزد یهود و نصاری وجهی از حق و حقیقت دارد.
مسیح نتوانست به صورت مستقیم و بیواسطه و به صورت چهره به چهره با اشخاصی که ادعا دارند از او پیروی میکنند ارتباط برقرار کند. تمام مبلغین نصرانی یهودی بودند. شمعون و دیگر حواری مسیح از آن جمله هستند. گریگور و کاتولیکوس از آن جمله هستند و مبشرین که با قالبی زناربسته و زاهد به ترویج انجیل دست زدند نیز ارادت بسیاری نسبت به موسی و هارون اظهار داشتند و عیسی را به عنوان پیامبری مستقل و صاحب شریعت ندیدند و معرفی نکردند. چنین امری نادرست و باطل است. در میان مسلمانان افراد فاسق و فاجر دعوی اتصال به مسیح را داشتند. معاویه و یزید از آن جمله هستند. زاهدترین پیامبر اولوالعزم چه ربطی با گناه و فسق و فجور خلفای جور اموی و عباسی دارد معلوم نیست؟!
عیسی پدر داشت و مسلما اولین سوشیانت آریائیهای ایران است و از پدر ایرانی محسوب میشود. دومین سوشیانت حضرت مهدی است و سومین مبشر و منجی آخرالزمانی دین بهی همچنان نامعلوم است. فردی که با عبادت و مناجاتاش عامل اصلی رهایی مدنیت ایرانی از جور ترک و تازی و رومی و یهودی و مسیحی شده و باعث تکرار قدرت باستانی هخامنشی و اشکانی و ساسانی با دیالوگی سازگار با مُدرنیته میگردد.