سمیرا نظری (Samira Nazari)
سمیرا نظری (Samira Nazari)
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

من دخترم.... نباید باشم؟! یا نمی بودم؟ پس چرا الان هستم؟

مگر قرار نبود، انسان ها برابر باشند؟

مگر قرار نبود همه یکی باشند و یکی همه...؟

مگر قرار نبود مادر در بطنش به مدت نه ماه موجودی را پرورش دهد که وقتی از بطنش بیرون آمد برایش هیچ فرقی نداشته باشد ؟ نه تنها برای مادر که برای تمام جهانیان؟

پس چه شد .... چه شد که مادر وقتی در پنج ماهگی فهمیدم من دخترم راهی بیمارستان شد تا زندگی را بر من حرام کند؟

پس چه شد که آن وقت که جنیست فزرند را فهمیدند و دختر بود کسی نخندید ؟!

پس چه شد که وقتی گفتند دختر است هر کس نقشه ای برای تاراجش کشید... از پدر تا هر نری که در جامعه بود

تاراج جان و جسم و روح و روان ... و هر آنچه که باید را برای خودشان بر او حلال کردند...

پس چه شد؟!
مگر قرار نبود که همه انسان باشند ...

مگر قرار نبود که همه یکی باشند و یکی همه...؟!
مگر قرار نبود که سعدی بنویسد

بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند

پس چه شد و چطور شد که زن این قافله از گوهر جا ماند؟!
او که آفرید و خلق کرد و پروراند .... خودش از آفرینش جا ماند؟!

پس چه شد؟!
شما بگویید چه شد؟!

سمیرا نظری

پنج آبان 1403

مهندس صنایع، بازیگر تئاتر و سینما..... می نویسم... نوشته هایم را می نوازم، و داستان هایم را بازی می کنم و دلنوشته هایم را زندگی می کنم... من #سمیرا نظری هستم دختری از شرق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید