همیشه مسیر سفر را از مقصد سفر بیشتر دوست داشتم. به همین دلیل امسال هم تصمیم گرفتم از یکی دیگر از راه های روستایی و بی راهه برای سفر به شمال کشور استفاده کنم. به همین منظور، صبح زود از سمت تهران به سمت قزوین حرکت کردیم و در حدود ساعت 9 صبح به عوارضی قزوین – زنجان رسیدیم. از عوارضی زنجان عبور کردیم و بعد از طی مسافتی در حدود 6 – 7 کیلومتر به خروجی دانشگاه بین المللی امام خمینی قزوین رسیدیم(این خروجی بعد از دانشگاه آزاد قزوین قرار دارد). سفر بی راهه ما از این نقطه آغاز می شود. وارد جاده شده و به سمت روستای ابراهیم آباد به راه افتادیم. جاده قزوین به ابراهیم آباد به ظاهر آسفالت دارد ولی شاید 10 سالی می شود که ترمیم و آسفالت نشده است. کیفیت آسفالت بسیار بد و پر از دست انداز است. شاید بعلت سرما و یخبندان شدید بوده است که آسفالت جاده ترک خوردگی ها زیادی دارد.
جاده به مرور پر پیچ و خم و سربالایی می شود. از همان ابتدای جاده زیبایی دشتها و مزارع چشم آدم را مسحور خودشان می کنند. همانطور که با سرعت کم از جاده آسفالت می رویم سر راه از روستاهای ابراهیم آباد، نیاق و آلولک عبور می کنیم.
روستاهای سرسبزی که از دور می توان تجمع سرسبزی و درختان را در آنها مشاهده کرد. بعد از عبور از روستای آلولک و طی مسافتی در حدود نیم ساعت به یک دو راهی می رسیم. مسیر سمت راست یک جاده فرعی است و به روستاهای سوته کش، اسبمرد و کش آباد سفلی می رود. ما مسیر سمت چپ را می رویم. البته بر سر دو راهی تعدادی تابلوی راهنما نیز وجود دارد که نشان از مسیر روستای دستجرد، امامزاده اسماعیل و روستای انبوه را می دهند.
هنوز چند دقیقه ای نرفتیم که جاده خاکی می شود. این جاده خاکی بسیار صاف تر و مناسب تر از جاده آسفالته اول راه بود. گویا زیرسازی و بسترسازی مناسب انجام شده است تا انشاالله، در یک زمان مقتضی آسفالت شود. ما که راضی بودیم. از آن جاده آسفالته بسیار بهتر و مناسبتر بود. هرچقدر جلوتر می رفتیم به ارتفاع جاده افزوده می شد و می توانستیم دشتها و کوه های زیبایی را که قبلا از کنار آنها گذشتیم را از بالا تماشا کنیم. با گذشت حدودا 12 کیلومتر به یک قهوه خانه رسیدیم.
قهوه خانه ای به نام کامسار، در وسط کوه و دشت که بسیار مرتب و تمیز بود. جایی بود مناسب برای مسافرانی که می خواستند بعد از گذشتن از این همه جاده های خاکی کمی استراحت کنند. بعد از عبور از قهوه خانه، جاده خاکی به ناگهان تبدیل شد به یک جاده آسفالته بسیار تمیز و صاف. جاده آسفالتی که بطور شگفت انگیزی صاف بود. در حدود 500 متر بعد از قهوه خانه کامسار، جاده سراشیبی می شود. مسیرهایی را که از طرف دیگر کوه بالا آمده بودیم، اکنون باید در یک جاده پر پیچ و خم آسفالته پایین می رفتیم. بعد از طی کردن حدود 10 کیلومتر به یک دوراهی می رسیم. یک تابلو راهنما بر سر دوراهی نصب شده است که ما جاده سمت راست را به سمت دستجرد سفلی و روستای انبوه، انتخاب می کنیم.
اگر بتوانید ماشین خود را در مکان مناسبی پارک کنید که باعث بروز تصادف و حادثه ای نشود، می توانید از مناظر اطراف، روستاها و دشتهای زیبایی که در پایین کوه قرار داشتند، لذت ببرید. بعد از گذشت تقریبا 15 دقیقه به روستای دستجرد سفلی که در پایین کوه و ابتدای دشت قرار دارد، می رسیم. در این روستا، بقعه امامزاده ای به نام اسماعیل وجود دارد که در کنار آن قبرستان اهالی روستا نیز بناشده است. در کنار امامزاده اسماعیل دو مسیر وجود دارد که یک تابلو راهنما هم در کنار آن نصب شده است. ما مسیر سمت چپ را برای رسیدن به روستای انبوه انتخاب می کنیم.
از روستای دستجرد که خارج می شویم، هنوز جاده آسفالت است. در خارج از روستا مزارع و گندمزارهایی را می بینیم که کشاورزان در حال برداشت و درو بودند. با گذشت تقریبا 15 دقیقه به رودخانه شاهرود می رسیم. یک پل فلزی پهن و بزرگ بر روی آن نصب شده بود بطوریکه دو عدد ماشین به راحتی از کنار هم عبور می کردند. موازی با پل می توانستیم پل تاریخی دیگری را مشاهده کنیم که به پل شاه عباسی معروف بود و در حال تعمیر و بازسازی آن بودند.
در کنار رودخانه مزارع برنج دیده می شد که به علت نزدیکی به رودخانه پر آب شاهرود کشت شده بودند. باغهایی که در اطراف رودخانه بودند، همگی پربار و مملو از درختان انار بودند. مسیر جاده آسفالته را ادامه دادیم. این قسمت از جاده که در حدود نیم ساعت عبور از آن طول کشید، بسیار پر پیچ و خم و سربالایی بود ولی هنوز آسفالت جاده بطور شگفت انگیزی خوب و مناسب بود. بعد از رسیدن به بالای کوه می توانستیم تمامی دشتها و کوه هایی را که از سمت دیگر پایین آمده بودیم و از آنها گذر کرده بودیم را مشاهده کنیم.
درست در بلندترین نقطه کوه، از استان قزوین خارج و به استان گیلان وارد می شویم. با گذشت تقریبا 15 دقیقه و طی کردن مسیر سراشیبی، به روستای انبوه رسیدیم. روستایی سرسبز و زیبا. با رسیدن به روستای انبوه، جاده آسفالته تمام می شود. داخل روستا، کاملا سنگفرش و سیمان شده بود و در وسط سنگفرش هم یک جوی کوچک آب درست کرده بودند. خانه های روستا، همگی خشت و گلی و قدیمی بودند. اهالی روستا همگی لباس محلی مردم گیلان را برتن داشتند و همگی با لهجه گیلانی صحبت می کردند. شگفت زده شده بودیم، یعنی در سمت دیگر کوه که ما از آنجا عبور کردیم، روستایی ها با لهجه قزوینی صحبت می کردند و در این سمت کوه با لهجه گیلانی. درست به فاصله 15 الی 30 دقیقه از یکدیگر. روستای انبوه یکی از قطبهای پرورش و کاشت میوه انار در کشور محسوب میشود. یعنی هرساله در مهر و یا آبان، جشنواره ای به نام انار در این منطقه برگزار می شود. شاید به همین دلیل هم بود که خانه های روستا را بصورت سنتی و قدیمی ولی بازسازی شده، نگه داشته بودند.
از روستا که خارج شدیم، جاده خاکی شد. جاده ای خاکی و قدیمی که هرچه می رفتیم، برشیب آن نیز افزوده می شد. این جاده خاکی بیشتر به جاده مالرو شبیه بود ولی برای عبور از آن مشکلی نداشتیم. بعد از طی کردن تقریبا 30 دقیقه به جاده آسفالت رسیدیم. باز هم جاده آسفالت بطرز شگفت آوری خوب بود. صاف و بدون هیچ دست اندازی. مسیر را تا رسیدن به روستای ناوه ادامه دادیم. روستایی زیبا در دل کوه. پوشش گیاهی این مسیر درختان بزرگ و تنومند کاج بود. بعد از روستای ناوه که در پایین دست قرار داشت، مسیر را بصورت سربالایی به سمت روستای کلیشم ادامه دادیم. مسیر هنوز آسفالت بود که از بین کوه های بلند بصورت پر پیچ و خم می گذشت. در این قطعه از مسیر علاوه بر آسفالت خوب، جاده گاردریل هم داشت. بعد از طی تقریبا 15 دقیقه به روستای کلیشم رسیدیم.
روستای کلشیم، به نسبت روستاهای دیگر، بزرگتر و مجهزتر بود. خیابانهای وسیع، مغازه ها، قهوه خانه، دفتر مخابرات و دفتر خدمات الکترونیک دولت هم داشت حتی پاسگاه منطقه هم در این روستا مستقر بود.
از سمت شمال روستای کلیشم که از مقابل پاسگاه عبور می کرد، جاده را ادامه دادیم. متاسفانه این سمت کلیشم، از جاده آسفالته خبری نبود و جاده بطرز وحشتناکی خاکی میشد. از ظاهر جاده معلوم بود که در زمان بارندگی، این قسمت از جاده بسیار گلی و لغزنده است و امکان عبور از آن بسیار سخت است. شاید به خاطر شرایط منطقه و بارندگی های زیاد، این جاده چندان مطلوب نبود. تمام مسیر را با دنده یک و سرعت پایین، طی کردیم. بعد از گذشت تقریبا 30 دقیقه به نوک قله رسیدیم. اینجا مرتفع ترین نقطه در این منطقه به حساب می آمد. بطوریکه تمامی دکلهای مخابراتی و تلویزیونی در این مکان نصب شده بودند. درست در همین مکان یک امامزاده بود به نام سید ابراهیم. امامزاده ساختمانی کوچک داشت که در مقابل درب آن دو تا درخت تنومند و بزرگ قرار داشتند. امامزاده ابراهیم ضریح نداشت و تنها یک سنگ قبر ساده داشت. از متولی امامزاده سوال کردم، گفت ارتفاع این مکان 2600 متر است و به خاطر همین امامزاده هم که شده قرار است جاده این منطقه زیرسازی و بهسازی شود. ماشین آلات سنگین راه سازی هم در این مکان دیده می شدند که گواه بر همین صحبت بود.
جاده خاکی را از بعد از امامزاده به سمت دیگر کوه رو به پایین ادامه دادیم. بعد از طی کردن تقریبا 8 کیلومتر و عبور از روستاهای زیبا با پوشش های گیاهی انبوه و سرسبز به جاده آسفالته رسیدیم. جاده آسفالت را به سمت چپ و به سمت روستای جلیسه، ملامحله و پیرکوه پیش گرفتیم. روستای پیرکوه را می توان بزرگترین روستای این منطقه شمرد که محصول عمده آن فندق است. یکی از قطبهای کاشت فندق در ایران همین روستای پیرکوه است. با وارد شدن به جاده آسفالته و رسیدن به روستای جلیسه، سفر ما تقریبا به پایان می رسد. یعنی از سمت قزوین به گیلان و منطقه دیلمان وارد شدیم. ادامه مسیر تمام آسفالت و جاده پر تردد است که با گذشتن از روستاهای میکال و گولک به روستای اسپیلی می رسیم. از روستای اسپیلی تا سیاهکل تقریبا 45 کیلومتر است که تمام مسیر سرازیری و پرپیچ و خم است. این 45 کیلومترجاده به جاده دیلمان معروف است و یکی از بکرترین و زیباترین جاده های جنگلی در شمال کشور به حساب می آید که در اکثر مواقع ابری، مه آلود و بارانی است و از زیبایی آن هرچه بگویم کم گفتم.
در پایان چند نکته را متذکر می شوم: این سفر در شهریور 98 و با ماشین ال نود(L90) انجام شد. در مسیر به وفور ماشین پراید و سمند و انواع پژو دیده می شد لازم نیست که حتما ماشین شما شاسی بلند و یا آفرودی باشد. طول مسیر تقریبا 140 کیلومتر است که حتما قبل از ورود به مسیر از سلامت ماشین و پر بودن باک بنزین خود اطمینان داشته باشید. همچنین سعی کنید روزی را برای سفر انتخاب کنید که استان قزوین و نیمه پایین استان گیلان بارانی نباشند. به علت شرایط خاص و کوهستانی بودن این جاده، عبور از آن از اواسط بهار تا اواسط پاییز میسر است و ماههای دیگر سال برفی و صعب العبور است.
نویسنده: آنتالیا 20