Saba A
Saba A
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

باران در مسیرِ مُرداد و هَراز

شبنم جداره‌ی دیدگانم را بور کرده است...

اما هنوز می‌بینم که در پیچ‌ و‌ واپیچ خطی که به دریا می‌رسد؛ کوه‌ها از ورای شالی‌‌ها وَ درختان انجیر، غبارگرفته در کناره‌های رود، وَ کاج‌های استوار به سمت ابرهای سیاه آواز می‌خوانند.

همه‌همه‌ی صدا و نور در غبار هوا می‌شکنــد وَ این امید است که مرا، وَ این منم که امید را، در لابه‌لای شاخــه‌ها وُ برگ‌ها، بر بلندای تبریزی‌های کهن تکرار می‌کنم؛ تا در کلاس و خیابان و کار، که در اتاق و دشت و سفـر، دَمی را با یقین آغاز کنم... .


5 مرداد 1401 به سمتِ شمال


عکس:
خط ساحلی، نوشهر، 1401
موسیقی:
Alexis Ffrench : Wishing
http://u.pc.cd/yUArtalK
شمالدریاتابستانامیدیقین
Wind in my hair, I feel part of everywhere...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید