داستان سرایی ابزار قدرتمندی برای جذب مخاطب و انتقال موثر پیام است. در اینجا خلاصهای مختصر از این موضوع آورده شده:
داستانسرایی چیست؟
داستانسرایی شامل استفاده از روایتها برای تحریک تخیل، انتقال پیامها و انگیزش اقدامات است. بازاریابان از داستانسرایی برای افزایش وفاداری به برند و افزایش فروش استفاده میکنند.
چرا داستانسرایی مهم است؟
جلب توجه: داستانها مخاطبان را مجذوب میکنند و آگاهی از برند را افزایش میدهند.
ارتباط احساسی: داستانها با احساسات مصرفکنندگان همصدا میشوند و همدلی و وفاداری را تقویت میکنند.
افزایش ارزش: داستانهای جذاب ارزش محصول را افزایش میدهند و مردم را به مشتریان دائمی تبدیل میکنند.
سادهسازی: ایدههای پیچیده از طریق داستانگویی قابل فهم و قابل ارتباط میشوند.
عناصر یک داستان خوب
پیام اصلی و طرح: یک پیام واضح و تاثیرگذار با یک طرح ساختاریافته (آغاز، اوج، پایان).
تضاد: تضاد از طریق درگیریهای داخلی و خارجی مخاطب را درگیر نگه میدارد.
شخصیتها: شخصیتهای بهیادماندنی با اهداف، انگیزهها و چالشهای مشخص.
محیط: جو باید با لحن داستان همخوانی داشته باشد.
ریتم و ساختار: طول جملات متنوع و ساختار واضح علاقه را حفظ میکند.
پایان: یک پایان که ایده اصلی داستان را تقویت میکند.
انواع داستانسرایی
داستانسرایی شفاهی: فرم سنتی که شامل روایتهای گفتاری است و اکنون در شبکههای اجتماعی نیز دیده میشود.
داستانسرایی نوشتاری: شامل کتابها، مقالات و سایر فرمتهای نوشتاری.
داستانسرایی بصری: شامل فیلمها، عکسها، ویدئوها، تبلیغات و موارد دیگر.
داستانسرایی دیجیتال: ترکیبی از فرمهای مختلف رسانهای، اغلب تعاملی و آنلاین از طریق اینترنت.
داستانسرایی یک روش چندمنظوره و تاثیرگذار برای ارتباط با مخاطبان و انتقال پیامها به شکلی بهیادماندنی است. شما کدوم نوع رو ترجیح میدید؟
مثلث داستانی
مثلث داستانی یک مفهوم جذاب است که به تعامل پویا بین داستان، داستانگو و مخاطب اشاره دارد. این تعامل باعث میشود که داستانگویی به یک مکالمه تبدیل شود، نه یک حرف یکطرفه، و به هر مخاطب اجازه میدهد تا داستان را بر اساس تجربیات و دیدگاههای منحصر به فرد خود تفسیر کند.
داستان: روایت در حال گفته شدن.
داستانگو: شخص یا نهادی که داستان را بیان میکند.
مخاطب: شنوندگان یا بینندگانی که داستان را تفسیر و با آن ارتباط برقرار میکنند.
مثال: آیدا و اپلیکیشن ردیابی اتوبوس
تصور کنید که ما داستانی درباره آیدا به اشتراک میگذاریم که باید تصمیم بگیرد بعد از یک کنسرت، برای رسیدن به ایستگاه مرکزی، اتوبوس یا تاکسی بگیرد. دیر وقت است و او نمیخواهد مترو را از دست بدهد. این داستان برای معرفی یک اپلیکیشن ردیابی اتوبوس که حمل و نقل عمومی را ترویج میکند، استفاده میشود.
مخاطبان مختلف این داستان را بر اساس تجربیات خود تفسیر خواهند کرد:
شنوندگان همدل: کسانی که قبلاً مترو را از دست دادهاند ممکن است با اضطراب آیدا همدلی کنند.
شکاکان اتوبوس: برخی ممکن است تاکسی را ترجیح دهند، زیرا معتقدند اتوبوسها کندتر هستند.
معتقدان به زمانبندی: دیگران ممکن است فکر کنند مترو همیشه به موقع حرکت میکند و بر دسترسی به زمانبندی تمرکز کنند.
تعامل مخاطب
مخاطب به طور فعال با داستان درگیر میشود و ارتباطاتی با تجربیات خود برقرار میکند. برای داستانگو مهم است که بازخورد را تشویق کند و از تفسیرهای نادرست احتمالی آگاه باشد. جزئیات داستان باید به اندازه باشد:
جزئیات کم: بیش از حد به تخیل فرد واگذار میشود و ممکن است مخاطب را از مسیر اصلی داستان منحرف کند.
جزئیات زیاد: میتواند داستان را سخت و محدود کند و از درگیری احساسی و خلاقیت بکاهد.
تکنیک کوه در داستانسرایی
یک ساختار شناخته شده برای داستانسرایی، تکنیک کوه است که به عنوان سفر قهرمان نیز شناخته میشود و توسط گوستاو فریتاگ معرفی شده است. این ساختار شامل پنج بخش است:
مقدمه و معرفی: معرفی شخصیتها و محیط.
رشد داستان: ارائه مشکل یا درگیری.
اوج: نقطه عطفی که در آن مشکل به اوج خود میرسد.
افول داستان: رویدادهای پس از اوج.
نتیجهگیری: پایان که داستان را حل میکند.
تطبیق تکنیک کوه برای داستانهای UX
در UX، این الگو میتواند به ایجاد داستانهای کاربری جذاب کمک کند:
مقدمه: معرفی کاربر (مثلاً آیدا) و محیط.
رشد داستان: برجسته کردن مشکل کاربر (مثلاً تصمیمگیری بین اتوبوس و تاکسی).
اوج: نشان دادن لحظه بحرانی (مثلاً نقطه تصمیمگیری آیدا).
افول داستان: توصیف پیامدهای فوری تصمیم.
نتیجهگیری: پایان با نتیجه و تأثیر آن بر کاربر.
این رویکرد ساختاری اطمینان میدهد که داستان جذاب، قابل ارتباط و به طور مؤثر، پیام مورد نظر را منتقل میکند. آیا داستان یا سناریوی خاصی در ذهن دارید که بخواید با استفاده از این اصل توسعه دهید؟
اثربخشی داستانسرایی در UX
داستانسرایی یک ابزار قدرتمند در طراحی UX است و تحقیقات از اثربخشی آن حمایت میکنند. چند نکته کلیدی:
حافظه و اقناع: مطالعات نشان میدهند که مغز ما برای لذت بردن و به خاطر سپردن داستانها طراحی شده است. یک داستان خوب میتواند بیشتر از ارائه ساده حقایق قانعکننده باشد و ارتباط کاربران با اپلیکیشن یا محصول شما را آسانتر کند.
ارتباط احساسی: داستانگویی به طراحان کمک میکند تا بینشهایی در مورد کاربران به دست آورند، همدلی ایجاد کنند و به سطح احساسی آنها برسند. با ایجاد شخصیتها و ساخت داستانهایی که منعکسکننده مسیرها و مشکلات کاربران هستند، طراحان میتوانند نیازها و خواستههای کاربران را بهتر درک کنند.
پیوند کاربر: وقتی کاربران با یک داستان درگیر میشوند، احتمال بیشتری دارد که با اپلیکیشن یا محصول پیوند برقرار کنند. این ارتباط احساسی میتواند به افزایش وفاداری و رضایت کاربران منجر شود.
کاربردهای عملی در UX
پرسوناها: طراحان پرسوناهای دقیقی ایجاد میکنند تا کاربران هدف را شناسایی کنند و به داستانهای خود عمق و درگیری اضافه کنند تا مسیرهای واقعی کاربران را منعکس کنند.
نقشههای همدلی: با درک و روایت تجربیات کاربران، طراحان میتوانند با چالشها و انگیزههای کاربران همدلی کنند.
حل مسئله: ساخت داستانها به طراحان کمک میکند تا مشکلات کاربران را تجسم کرده و به آنها رسیدگی کنند، که منجر به راهحلهای کاربر محورتر میشود.
روش ارسطو برای داستانهای خوب در UX
اصول داستانسرایی ارسطو میتواند به طور مؤثری در طراحی UX به کار گرفته شود تا تجربیات کاربری جذاب و بهیادماندنی ایجاد کند. در اینجا نحوه تطبیق هر عنصر آمده است:
طرح: شناسایی کنید که کاربران چه چیزی را میخواهند به دست آورند یا بر آن غلبه کنند. این هسته داستان شما را تشکیل میدهد و فرآیند طراحی را هدایت میکند.
شخصیت: درک کنید که کاربران شما چه کسانی هستند، نه فقط از نظر جمعیتی بلکه نیازها، انگیزهها و چالشهای آنها. پرسوناهای دقیقی برای نمایندگی این کاربران ایجاد کنید.
تم: حضور قابل اعتماد ایجاد کنید و خود را از رقبا متمایز کنید. به موانع کلی که کاربران باید بر آنها غلبه کنند، فکر کنید.
دیالوگ: تعیین کنید که طراحی شما چه چیزی را به کاربران منتقل خواهد کرد و چگونه. لحنی را انتخاب کنید که با انتظارات کاربران همخوانی داشته باشد و متن مناسب را تعیین کنید.
ملودی: اطمینان حاصل کنید که الگوی کلی طراحی دلپذیر و قابل پیشبینی است و کاربران را از نظر احساسی برمیانگیزد.
دکور: طراحی را به گونهای ارائه دهید که با محیطی که کاربران حس میکنند، همخوانی داشته باشد. سبکی را انتخاب کنید که با انتظارات آنها مطابقت داشته باشد، چه کلاسیک و چه خاص.
نمایش: طراحی خود را برجسته کنید تا کاربران آن را به خاطر بسپارند.
مثال در UX
ایجاد پرسونا: کاربران هدف خود را با پرسوناها تعریف کنید تا بینشهای همدلانه به دست آورید. به عنوان مثال، «امید»، یک دانشجوی ۲۳ ساله است که با هزینههای خود مشکل دارد و نمیتواند ماه را به پایان برساند و میخواهد کنترل بهتری بر زندگی خود داشته باشد.
طرح با درگیری: یک طرح ایجاد کنید که در آن امید اپلیکیشن مدیریت هزینه شما را کشف میکند. او آن را دانلود میکند، یک پرسشنامه را تکمیل میکند و شروع به استفاده از اپلیکیشن میکند که دادهها را از تلفن او جمعآوری میکند. پس از یک هفته، اپلیکیشن پیشنهادات مدیریت هزینه را ارائه میدهد تا به او کمک کند عاقلانه خرج کند و مقداری پول نیز پسانداز کند.
نقش طراحی: نشان دهید که چگونه اپلیکیشن به امید کمک میکند و چقدر استفاده از آن آسان است. تعداد مراحلی که امید باید طی کند را در نظر بگیرید.
محیط: در نظر بگیرید که کاربران چه زمانی و کجا از طراحی شما استفاده خواهند کرد. برای امید، این در خانه، در مسیر برگشت و در محل کار است. طراحی را برای این محیطها تطبیق دهید.
ظاهر و احساس: ظاهر اپلیکیشن را به گونهای طراحی کنید که هم کاربردی و هم جذاب باشد. برای امید، طراحی آسان برای استفاده با رنگهای آرامشبخش و فونتهای خوانا را اولویت دهید.
با پیروی از روش ارسطو، میتوانید طراحیهای UX ایجاد کنید که نه تنها کاربردی بلکه از نظر احساسی جذاب و بهیادماندنی باشند.
آیا پروژه خاصی دارید که بخواهید این اصول را در آن به کار بگیرید؟