ویرگول
ورودثبت نام
Saba Ghafari
Saba Ghafari
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

آیا شنونده فعالی هستیم؟

تو یکی از ورکشاپ هایی بین المللی که برای مربیان OKR برگزار شده بوده در مورد شنونده فعال بودن صحبت شد و تمرینی رو انجام دادیم که بدونیم چقد تو این زمینه خوب هستیم.


راستی آیا می دونین که شنونده خوبی هستید یا نه؟ براساس تحقیقات HBR، در گذشته فردی شنونده خوب تلقی میشد که:

- در حین صحبت دیگران، هیچ حرفی نزنه.

- با زبان بدن و حالات صورت نشون بده که در حال گوش دادن هست.

- بعد از پایان صحبت های طرف مقابل بتونه حرفاش رو تکرار کنه.

اما براساس مطالعات جدید، شنونده خوب، یک شنونده فعال هست. یعنی فردی که:

- بتونه در بازه های زمانی درست، سوالات مناسب بپرسه. سوالاتی که نشون بده فرد شنونده نه تنها به حرفهای گوینده گوش داده، بلکه درکشون کرده و به دنبال اطلاعات بیشتره.

- بتونه با رفتار و حرفاش احساس امنیت در گوینده ایجاد کنه، بهش این اطمینان خاطر رو بده که می تونه بدون اینکه مورد قضاوت قرار بگیره، آزادانه حرف بزنه.

- شنونده خوب زمانی که ساکته، تمام توجهش به حرفهای گوینده است و سوال یا بیان مخالفتش با گوینده برای روشن شدن بیشتر موضوع و کمک به حل مسئله است، در مقابل افرادی که شنونده های خوبی نیستن، گفتگو رو به جدل تبدیل میکنن و در زمان سکوت به دنبال پیدا کردن پاسخ های بعدی خودشون هستن.

- شنونده های خوب، پیشنهاد ارائه می دن. به دنبال ارائه راهکارهایی هستن تا به وسیله اون بتونن به گوینده کمک کنن تا راحت تر منظورش رو برسونه. البته نحوه ارائه این راهکارها هم بسیار مهم هست.


حالا بیاین باهم بررسی کنیم که آیا شنونده خوب و فعالی هستیم؟

برای تشخیص این موضوع راه های متفاوتی وجود داره. یکی از روش هایی که به کمک اون می تونیم تا حدودی به این موضوع پی ببریم، انجام یه بازی گروهی هست.

تو این بازی، داستان کوتاهی خونده میشه و بعد از پایان داستان، گزاره هایی اعلام میشه که شما باید بگید کدوم درست و کدوم نادرست هستن.

پس میتونین دور هم جمع شید و یک نفر، داستان رو بخونه و بعد از اتمام داستان، افرادی که به داستان گوش می دادن، در مورد درست یا غلط بودنش، نظر بدن.

خب بریم سراغ داستان:

جادوگر گلام

روزی روزگاری، شهر بزرگی به نام گلام در کنار رودخانه ای در پادشاهی بانگ وجود داشت. در مرکز شهر قلعه ای بود که پادشاه به همراه تنها دخترش در اونجا زندگی می کردن. پادشاه دیگه نمی تونست راه بره و خدمتکاراش از ویلچری سفیدرنگ برای بردنش به خارج از قلعه استفاده می کردن. کریستینا پرنسسی محبوب بود که همیشه به دیگران کمک می کرد. مردم معتقد بودند کریستینا ملکه بسیار خوبی میشه.

در اون زمان دو جادوگر در پادشاهی بانگ وجود داشتن. گروگا جادوگری زشت که در غاری تاریک و نمور زندگی می کرد و گاندولین جادوگری زیبا که با لباسی درخشان تو خونه ای ساخته شده از هزاران کریستال در قسمت غربی شهر زندگی می کرد.

در دهمین سالگرد ورود گروگا، پادشاه به مرکز شهر میره و به جماعتی که جمع شده بودن، میگه: "چه کسی می تونه پادشاهی منو از شر دشمنم گروگا خلاص کنه؟ افراد بسیاری برای این ماموریت ارسال شدن ولی هرگز برنگشتن. کدوم یکی از شما می تونه این ماموریت رو به پایان برسونه؟"

شوالیه هایی که از سراسر اون سرزمین و سرزمین های اطراف جمع شده بودن سکوت کردن و از بین اونها غریبه ای جواب داد: " من اونو میکشم و در ازای این کار تاج شما رو می خوام"

پادشاه گفت: " این درخواست زیادیه! به جاش حاضرم نیمی از طلاهای خزانه رو به تو پیشنهاد بدم."

غریبه این پیشنهاد رو قبول کرد و به دیدن گاندولین رفت. گاندولین که از شجاعت غریبه خوشش اومده بود بهش پیشنهاد داد که حاضره در ازای دریافت بخشی از جایزه پادشاه، بهش کمک کنه. گاندولین به اتاقی رفت و شربتی عجیب که در ظرفی سبز رنگ ریخته شده بود رو با خودش آورد و به غریبه داد و بهش گفت این شربت میتونه قدرت 10 نفر رو بهت بده. غریبه پیشنهاد گاندولین رو قبول کرد و برای مبارزه با گروگا عازم قلعه اون شد.

گروگا همه این اتفاقات رو در گوی بلورین خودش دیده بود و برای مبارزه با غریبه آماده بود. وقتی غریبه به اونجا رسید، گروگا بهش گفت:" پس تو اومدی تا خواسته شاه رو براورده کنی. "

اونها ساعتها با هم جنگیدن تا جایی که جادوگر دیگه نمیتونست مقاومت کنه و به همین دلیل تسلیم شد و برای همیشه از اون شهر رفت.

خب، این بود داستان! حالا بریم سراغ گزاره ها.

1. اسم شهر بانگ بود.

2. شهر توسط پادشاه پیری که نمی تونست راه بروه فرمانروایی میشد.

3. قلعه وسط شهر بود.

4. گروگا نام جادوگر بدجنسی بود که در غاری در آنسوی شهر زندگی می کرد.

5. پرنسس کریستینا بانویی بسیار زیبا بود.

6. غریبه، شوالیه ای از سرزمینی بسیار دور بود.

7. غریبه درخواست کرد تا در ازای کشتن گروگا، پادشاه بشه.

8. در عوض پادشاه به غریبه پیشنهاد ثروت زیادی داد.

9. جادوگر خوبی در قسمت غربی شهر زندگی میکرد.

10. غریبه موافقت کرد تا به گاندولین نیمی از طلاهاش رو در ازای کمکی که بهش میکرد، اهدا کنه.

11. گاندولین شربت رو در ظرفی سبز رنگ ریخت.

12. غریبه با اسبش از خونه گاندولین به غار گروگا رفت.

13. گروگا مردهای زیادی رو قبلا کشته بود.

14. جادوی گروگا روی غریبه اثر نکرد.

15. غریبه برای شکست دادن گروگا، از شربتی جادویی استفاده کرد.

به نظرتون کدوم یکی از گزاره ها درست هستن؟

1. اسم شهر بانگ بود.

غلط- اسم شهر گلام بود.

2. شهر توسط پادشاه پیری که نمی تونست راه بروه فرمانروایی میشد.

غلط- سن گفته نشد. فقط گفته شد نمیتونه راه بره.

3. قلعه وسط شهر بود.

صحیح

4. گروگا نام جادوگر بدجنسی بود که در غاری در آنسوی شهر زندگی می کرد.

غلط- اون فقط زشت بود و شاه ازش خوشش نمی اومد. جایی گفته نشد شاه آدم خوبیه.

5. پرنسس کریستینا بانویی بسیار زیبا بود.

غلط- اون محبوب بود و به افراد سرزمینش کمک می کرد و این تصوری از یک فرد زیبا برای ما به وجود می آوره.

6. غریبه، شوالیه ای از سرزمینی بسیار دور بود.

غلط- چنین چیزی گفته نشد.

7. غریبه درخواست کرد تا در ازای کشتن گروگا، پادشاه بشه.

غلط- فقط تاج رو خواست. در ضمن گفته نشد غریبه زن بوده یا مرد. می تونست ملکه بشه.

8. در عوض پادشاه به غریبه پیشنهاد ثروت زیادی داد.

غلط- پادشاه نیمی از طلای خزانه رو پیشنهاد داد. شاید طلایی در خزانه نبوده.

9. جادوگر خوبی در قسمت غربی شهر زندگی میکرد.

غلط- گفته شد اون زیباست و لباس قشنگی داره. این اطلاعات تصویری از فرد خوب را برای ما تداعی می کنه.

10. غریبه موافقت کرد تا به گاندولین نیمی از طلاهاش رو در ازای کمکی که بهش میکرد، اهدا کنه.

غلط- بخشی از طلا رو پیشنهاد داد.

11. گاندولین شربت رو در ظرفی سبز رنگ ریخت.

صحیح

12. غریبه با اسبش از خونه گاندولین به غار گروگا رفت.

غلط- گفته شد به خونه گروگا رفت. شاید پیاده رفته باشه.

13. گروگا مردهای زیادی رو قبلا کشته بود.

غلط- اونهایی که برای کشتنش رفتن، برنگشتن. شاید چون از کشتن گروکا پشیمون شدن و دیگه نمیخواستن به شهر برگردن.

14. جادوی گروگا روی غریبه اثر نکرد.

غلط- گفته نشد از جادو استفاده کرد.

15. غریبه برای شکست دادن گروگا، از شربتی جادویی استفاده کرد.

غلط- گفته نشد از شربت گاندولین استفاده کرد.


چند تا از گزینه ها رو درست جواب داده بودین؟ این داستان اطلاعات و جزییات زیادی رو در بازه زمانی کوتاهی به شنونده منتقل میکنه که باعث ایجاد خطا در برداشت و درک ما از ماجرا میشه و به این شکل طراحی شده تا شنونده فعال بودن ما رو تا حدودی بسنجه و براساس تعاریف جدید شنونده فعال، رو این نکته تاکید کنه اگه در جریان گوش دادن به حرفهای گوینده با اطلاعات زیادی مواجه شدیم، بدونیم که چطور و چه زمانی سوالاتی رو بپرسیم که بهمون در درک بهتر ماجرا کمک کنه.

اگه در حال حاضر دارین تیمی رو مدیریت و رهبری می کنین یا شغلی دارین که به این مهارت نیاز بیشتری دارین، بهتره این تکنیک رو به خوبی یاد بگیرید. بعضی وقتها گوینده در بیان افکار و احساسات خودش دچار مشکل میشه، ممکنه پراکنده گویی کنه، تمرکزش رو از دست بده و ... و آخرش نتونه چیزی که دلش میخواست رو به ما منتقل میکنه و یا مارو دچار سردرگمی کنه. اینکه بتونیم در چنین شرایطی همراهیش کنیم تا گفتگومون اثربخشی بیشتری داشته باشه، یه مهارت فوق العادست.

اگه تو این زمینه تجربه، نظر یا اطلاعاتی دارین، خوشحال میشم با منم به اشتراک بذارید.

موفق باشید.

شنونده فعالمهارت های مدیریتیمهارت های رهبریتمرین شنونده فعالزبان بدن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید