صابر
صابر
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

امسال

شرمی گسیل گشته به دوران زندگی ---

از کِشته  های بلند کنار مزرعه ---

تابوت مرگ را هدیه می دهند ---

در  گوشه های مزارِ غریب مزرعه ---

امسال مزرعه مان محصول رنج داشت ---

امسال جوی ها زِ اشک پر می شدند ---

امسال اشک ها به یاد خونابه های سرد ---

خونین به رنگ قرمز گلبرگ می شدند ---

شرمی به لایه های سکوتم تنیده است ---

گویا نبات سان به دنیا قدم زدم ---

از خاک های سرد شده ی اطراف مزرعه ---

تنهایی ام که از دل بی غم ورم شدم ---

اینجا عنان حرمت ما را بریده اند ---

با داس های مشتغل اما به جور ها ---

اینجا کنار مزرعه هم چال می کنند ---

افسانه ها به کنار بزرگ ها ---

از این زمین نم زده روزی طراوتی ---

خواهید دمید بر سر آن مردگان سرد ---

روزی کنار قبر بزرگان دل به دست ---

بر عکس های من و تو چراغ می کنند ---

روزی حدیث این سکوت شکسته را ---

بر درب های شهر غریبان سراغ می کنند ---

امسالشرمیمزرعهچراغسراغ
تجربه این فضا برای من جذاب به نظر اومد و برای همین حساب کاربریمو ایجاد کردم. امیدوارم باعث بشه بیشتر بنویسم و بیشتر اشتراک گذاری انجام بدم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید