ویرگول
ورودثبت نام
صابر
صابر
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

واقعیت

واقعیت این روزهای زندگیست که می‌گذرانیم،

من در روزهای کنون زندگی ام جاری ام

نه زیاد به گذشته ها فکر میکنم و نه زیاد آرزوها دارم، چون واقعیت را همین چیزها میدانم، با کسی بحث نمیکنم. تلاش میکنم، زیاد

چراکه تلاش یعنی پول و پول یعنی احترام

برای منکه اینگونه بوده

واقعیت خیلی وقت ها شیرین نیست، تلخ است

دردآور است و باید فقط کنارش نشست و وقت گذراند

خیلی ها را می‌شناسم هر روز عذاب میکشد، ولی من به پدرم رفته ام، بی تفاوتی خاصی که دارد، خب حالا در چهل سالگی می‌گویم، بدک هم نیست،

واقعیت خیلی ها را از پا در آورد، گاهی خودم را، آنروز ها که می گذاشتمش روبروی آرزوهایم و نابودی میدیدم،

ولی حالا کنار خودم می نشانمش، تا بگذارند

راستش سخت نمیگیرم. سخت گرفتن واقعیت را تلخ تر میکند، واقعیت مثل گچ اوستای گچ کار است، همان اول های کار که خوب مخلوط شد، باید رهایش کنی

وقتی سر بسرش بگذاری، دیگر سفت نمی شود، سفت شدن برای گچ کمال است ولی دیگر سفت نشدن، مرگ

خودشان می‌گویند کشته، یعنی خودشان خوب می‌دانند گچ را کشته اند،

من اما نمی خواهم گچ واقعیتم را خودم بکشم

می گذارم خوب سفت و سخت شود، به کمال برسد و کیف کند،

باید با واقعیت دوست بود، با اینکه تلخی می کند، ولی خب همین است که هست،

آرام شدن ما به مرور زمان، واقعیت است

نه خیلی اجتماعی هستم، نه خیلی اقتصادی و نه اصلا سیاسی،

داریم نون و ماستمان را میخوریم باهم

و این واقعیت است

(تو یه برگی توی این باد)

واقعیت



واقعیتبی تفاوتی
تجربه این فضا برای من جذاب به نظر اومد و برای همین حساب کاربریمو ایجاد کردم. امیدوارم باعث بشه بیشتر بنویسم و بیشتر اشتراک گذاری انجام بدم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید