اگر هدف محصول باشد. اگر هدف نیاز مشتری باشد. اگر مدیران مهندس نرم افزار نباشند. اگر کل ماجرا که شناخت محصول موفق است را فهمیده باشند
اگر خلاصه پرفروش ترین کتاب مدیریتی جهان کتاب جیم کالینز را فهمیده باشند
اتفاقی میافتد.
اتفاقی که مسیر را عوض میکند


این جمله از این کتاب همیشه توی گوشم هست
Get the right people on the bus
آدمای درست رو پیدا کن سوار اتوبوس کن اونا بهت میگن بهترین کار چیه.
چقدر تواضع در پیشرفت آدم های موفق مثل بیل گیتس استیوجابز و ... اثر داشته\
درباره ی این موضوع چیزی به ما نگفتن و یاد ندادن.
در مطلبی درباره هدف از اسکرام و رترو که میتوانید اینجا بخوانید چیزی نوشتم
و شهاب لطف کرده اومده کامنتی گذاشته
بخونید:
خیلی جالبه که توی این مطلب انقدر روی حال خوب تیم تأکید شده. به عنوان یک برنامهنویس، کاملاً حس میکنم که چقدر این موضوع میتونه روی عملکرد تیم تأثیر بذاره. ولی چیزی که برام سواله اینه که چطور میشه بین نیاز به بازدهی بالا و این آزادیای که توی جلسه رترو برای اعضای تیم پیشنهاد شده، تعادل برقرار کرد؟ بعضی وقتها فشار ددلاینها اجازه نمیده این فضاها رو به درستی ایجاد کنیم. تجربهای در این مورد داشتید؟
من پاسخش رو این شکلی دادم
سلام شهاب عزیز،
بسیار خوشحالم که به اهمیت حال خوب تیم توجه کردهاید. در واقع، در بسیاری از نقاط دنیا، درک این موضوع که حال خوب تیم چقدر میتواند بر عملکرد کلی تأثیر بگذارد، به یک اصل اساسی تبدیل شده است. در این محیطها، مدیران میدانند که ایجاد فضایی مثبت و حمایت از اعضای تیم به دستاوردهای بلندمدت، از جمله تیمسازی، کمک میکند.
متأسفانه، در برخی سازمانها، برنامهنویسان به عنوان ابزارهایی بدون احساس در نظر گرفته میشوند و مدیران جاهطلب تنها به ددلاینها و فشار بر روی تیم تأکید میکنند. این رویکرد نه تنها به روحیه تیم آسیب میزند، بلکه میتواند منجر به کاهش کیفیت کار نیز شود. در تیمهای حرفهای، وقتی اعضا شفاف و صادقانه با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند، مدیران میتوانند از وضعیت واقعی محصول و بازار آگاه شوند. در اینجا، اعتماد و فرهنگ رشد حاکم است و میتوان هم فشار را مدیریت کرد و هم حس خوب را حفظ نمود.
نکته مهمتر این است که وقتی شما در حال شناخت محصول هستید، ددلاینها میتوانند به تغییرات در خود محصول منجر شوند. در این شرایط، فشار به سمت تحویل کار کاهش مییابد، زیرا خود بیزینس نیز متوجه میشود که هنوز شناخت کافی از محصول ندارد. اما در سازمانهایی که تمرکز صرفاً بر روی تحویل کار است و هیچگونه بازخوردی از مشتری دریافت نمیشود، فشار بر روی تحویل کار به شدت افزایش مییابد و این میتواند به شکستهای جدی منجر شود.
جایی که مدیران بهجای کلاه همهچیزدانی، به تجربیات و نظرات اعضای تیم گوش میدهند، فضایی برای همافزایی و تبادل ایدهها ایجاد میشود. در این شرایط، برنامهنویسان به عنوان تحلیلگران ارزشمند شناخته میشوند و اتاق فکرها شکل میگیرند. اما در سازمانهایی که تنها بر کدنویسی تأکید میشود و به تشکیل جلسات تحلیل و همفکری اهمیتی داده نمیشود، مسیر به سمتی دیگر میرود.
در نهایت، مهم این است که اعضای تیم احساس کنند که ارزشمند هستند و مدیران باید به این نکته توجه داشته باشند که برای برنامهنویسان، شرایطی مانند تمرکز، شفافیت و مستندسازی مناسب فراهم کنند تا بتوانند خروجی لازم را به دست آورند.
با آرزوی موفقیت برای شما و تیمتان!