احتمالا همه ما در مقاطع مختلف با مثالها و تشبیههای مختلفی روبرو شدهایم که افرادی یا چیزهایی را به شکلات، مگس، صدف، مروارید و انواع و اقسام اشیا و جانداران تشبیه کردهاند. چیزی که برای هیچکدام از ما خوشایند نیست و احتمالا اگر کمی هم فکر کنیم بیشتر هدف تهیهکنندگان این قبیل محتوا توهین به همه ما بوده است، فارغ از اینکه در کدام گروه و دسته قرار داریم و میخواهند از ما طرفداری کنند یا میخواهند رفتاری را رعایت کنیم یا در چارچوب خاصی عمل کنیم.
اما آنچه اهمیت دارد، این است که فارغ از به رسمیت نشناختن چنین مقایسههایی، در بررسی عملکرد هر چیزی نکتهای هست که میتوان از آن آموخت. چه آنکه سعدی «برگ درختان سبز» را برای آنکه توانایی دیدن و تحلیل دارد «دفتری» میداند که سراسر نشانههایی در آن است برای شناخت و آموختن.
میخواهم بدون تشبیه کسی به دماسنج یا ترموستات، عملکرد این دو وسیله را به عملکرد گروههای مختلفی از افراد تشبیه کنم و بگویم در نهایت از این مقایسه قرار است چه چیزی عاید ما شود.
دماسنج یا ترمومتر را اگر خیلی ساده بخواهیم ببینیم تشکیل شده است از یک حسگر و یک درجه. با آن حسگر که بنا بر کاربردش حساسیتش متفاوت است دما را حس میکند و کاری میکند که درجهای نمایش داده شود. مثلا اگر تبسنج باشد کمی بالاتر و پایینتر از ۳۷ درجه را نمایش میدهد. اگر دماسنج برای استحمام کودک باشد بازه بزرگتری مثلا بین ۲۰ تا ۵۰ درجه را نمایش میدهد تا داغی و سردی آب برای شستشوی کودک مشخص شود. هر دماسنجی حساسیتی دارد. اهمیتی دارد. کارکردی دارد و بر اساس همان هم عمل میکند.
وظیفه دماسنج «نشان دادن» دماست!
دماپای یا ترموستات اما عملکردش متفاوت است. ترموستات بسته به آنکه مکانیکی باشد یا دیجیتالی با حسگری که دارد دمای محیط را دریافت میکند و آن را با دستورالعملی که دارد مقایسه میکند. اینکه دما باید بالاتر برود یا پایینتر دستوریست که ترموستات صادر میکند. ترموستات هم محدودهای دارد و دقتی، که بر اساس آن میتواند دستور بگیرد و دما را ثابت نگه دارد.
از یخچالهای قدیمی و آن مثال کتاب علوم درباره فلز مس و آهن تا فنکویلهای دیجیتالی که مسئولیت تنظیم دمای هوا را در خانه و محل کار ما دارند همه وابسته به یک ترموستات هستند که دما را روی یک عدد ثابت نگه میدارد.
وظیفه ترموستات «ثابت نگه داشتن» دماست!
تمام تلاشم برای توصیف صحیح عملکرد دماسنج و دماپای این بود که بگویم روی هر دو یک چیز تاثیر میگذارد: «دمای محیط پیرامون» اما یکی تنها آن را نمایش میدهد و دیگری آن را تنظیم میکند.
البته که ما به هر دو نیازمندیم. هر کدام کاربر خودش را دارد. وجود هیچکدام ما را از دیگری بینیاز نمیکند.
سازمانهایی که ما در آن زندگی میکنیم و نه کار -چون بخش قابل توجهی از زمان روز ما را به خود اختصاص میدهند- محیط پیرامون ما هستند که دمای خود را دارند. برخی سازمانها سرد و لَختند، برخی گرم و پویا. برخی هر روز حرارتشان بیشتر میشود و برخی هر روز کمتر. برخی در محدوده حسگر ما هستند و برخی نه.
تمام ماجرا این است که اگر عملکرد دماسنج و دماپای را در نظر بگیریم، ما در هر جایگاهی که هستیم میتوانیم این دما را نشان دهیم یا تنظیم کنیم.
من به عنوان یک مدیر محصول روزی که میخواستم وارد این حرفه شوم یک چیز را برای خودم جا انداختم: «هیچکس برای من کار نمیکند اما همه برای من کار میکنند» این منِ مدیر محصول در چارتهای مختلف سازمانی هیچوقت کسی را زیرمجموعه خودش نداشته است و چه بسا سازمانهای خرد و کلان زیادی حتی همین نقش را هم به سمت حذف شدن بردهاند اما در نهایت محصول چه خدمت باشد و چه کالا حاصل ایجاد یک هماهنگی عمیق و مستند در بین بخشهای مختلف است که مدیریتش بر عهده کسیست که مدیر مستقیم هیچکسی نیست جز خودش و محصولش.
اینجاست که حرص خوردنها و جنگهای مختلف شروع میشود. هر شاخه به سمتی میروید. هر کس دلش میخواهد کاری را بکند که بیشتر دوست دارد. وابسته به آنکه بخشها و گروههای مختلف روابطشان چطور پیش برود آن گرما و سرمای یاد شده در سازمان رخ میدهد.
اینجاست که اگر مدیر محصول دکوری نباشد و واقعا محدوده حسگرش به درجه دمای سازمان بخورد میتواند یکی از دو عملکرد را بر عهده بگیرد.
نخست فریاد بزند و با صدای بلند اعلام کند که وضعیت قرمز است. حالا یا کسی این فریاد را میشوند و گرما و سرمایش را تنظیم میکند یا به عنوان یک وسیله زینتی با او برخورد میکنند.
دیگر اینکه فریاد نزند، نبض سازمان را بگیرد، دمای سازمان را بسنجد و آن را با چیزی که باید باشد تنظیم کند. کاری که همه را در دما رفاه نگاه میدارد و خروجی یا محصول نهایی نه خام میماند و نه سوخته بیرون میاید.
البته خیلی هم ساده نیست. راستش را بخواهید هیچکدام از این دو عملکرد بجز در سازمانهای بالغ تحمل نمیشوند. آنچه سازمانها غالبا دنبال آن هستند همان شی تزئینیست که همیشه به صورت عمدی چیزی اشتباه را نشان بدهد تا پرفورمنس بالاتر برود.
تجربه من نشان میدهد هیچکدام از اینها آسان نیست. هزینه دارد. دردسر دارد. تعهد و پایش مدام میخواهد و در ادامه مخالفانش هم زیادند. خاصه ترموستات. عموما اختیارات لازم به شما داده نمیشود تا دما را کنترل کنید. همه خروجی میخواهند بدون آنکه فکر کنند کنترل باید دست چه کسی باشد؟
اما هر چیزی را باید از جایی شروع کرد. به گمانم باید حرف صمد بهرنگی را به جان خرید که «راه که بیافتیم، ترسمان میریزد» باید شروع کرد و برای مسئولیت بزرگی که بر دوش داریم نقشی همچون دماپای بازی کنیم.
حالا اینکه دما اصلا باید روی چند درجه ثابت باشد، بحث دیگریست که به مهارتهای دیگری نیاز دارد.