وقتی میگم «من درد میکشم» چه معنی داره. می گویم آقای دکتر من درد دارم. دکتر جواب می ده کجات درد میکنه؟ اما من بهش میگم «من دررررد میکشم.» شاید اول هم متوجه نشه که درررد من ناشی از چیه؟ شاید اصلاً کلمه درد اصلاً مفهوم نباشه و نتونه اون درد را منتقل کنه.
اصلاً یک سئوال عجیب تر. آیا این «درررد» پدیدهای جهانی است. همه یک جور دررد میکشن؟
یک سئوال دیگه: آیا این دردهای ما در این منطقه جغرافیایی که هستیم در طول زمان تغییر کرده؟ یا اصلاً درد من، به منِ روانشناختی و من اجتماعی مرتبط است؟
وابسته به همین موضوع ویدئویی را در کانال خرمگس یوتیوب آپلود کردم که خوشحال می شم به آن سر بزنید و نظرات خود را زیر آن بنویسید.
بگذارید یک نکته جالب بهتون بگم. درد و رنچ ما توسط هسته سختی به نام سیاست و تلاشی که سیاست برای ارزشگذاری و رد دلایل رنج کشیدن تعریف میکند بسیار تغییر کرده است.
بگذارید از زبان شروع کنیم. برای سالها از این عبارت؛ من درد میکشم، مفهومی دورنی و فیزیکی مستفاد میشد. اهمیت ندارد شما فارسی زبان باشید یا عرب زبان و یا انگلیسی زبان. حتی زبان های باستانی مانند یونانی باستان نیز درد (odúnē) مفهومی روانی – احساسی و فیزیکی داشت.
تاریخ زبانشناسی یعنی نمایش یا بیان چیزهای بیان ناشدنی. بیان درد از نظر زبان شناختی یعنی پروسه ای که در آن تجربهها فیزیکی و درونی در دل تاریخ به هم پیوند میخورند و در واژه ای متبلور می شود که هر کس باشنیدن آن هر دو حس را تجربه خواهد کرد.
در یونان قدیم به اندوه یا غم آخئون (ἄχεος (ákheos)) می گفتند. این واژه در ایلیاد هومر بسیار پرتکرار است. واژه ای که با درد همراه میشود و در برابر وصف اسطوره آشیل به کار رفته. درد و غم همراه می شودند تا به بیانگر خشونتی باشند که در پایان، ارتشیان آشیل با خود حمل خواهند کرد. آشیل این شخصیت اسطوره ای و داستانی و نیمه خدا که برای یونانیان نمادی از خردمندی و جنگاوری بود.
در اثر جمهوری افلاطون هم، مفهوم درد به همراه غم و اندوه جایگاهی مرکزی دارد. اما بسیاری از ایدههای هومر و دوران ایلیاد کاملاً تغییر کرده اند. در حالیکه اشیل در کتاب اسطوره ای هومر، در مرگ دوست و یارش پارتروکلس (Patroclus) آشکارا زاری می کند و درد او به خشمی تبدیل می شود که به انتقام بدل خواهد شد؛ اما 300 سال پس از آن در 460 پیش از میلاد و در جمهوری افلاطون آشیل خود را در چادری پوشانده است تا کسی زاری و اشک او را نبیند. گریه و غمگسازی این بار در خلوت و تنهایی صورت میگیرد.
پوشاندن خود و انداختن پارچه و یا چادر، این مرتبه در یونان باستان نمادی از غمگسازی است که در آن خود را از چشم ها میپوشاندند تا کسی اشک های آنها را نبیند. شیوه ای از غمگسازی که در این دوره از تاریخ یونان عملی تا جایگاه اجتماعی فرد ضربه نخورد و از نگاههای ملامتگر هم حفاظت شود.
چادر در آتن قرن 5 پیش از میلاد نمادی از غمگسازی بود. احساسی که قادر نبود به صورت اجتماعی به بیان بیاید و نمی شد آن را تجربه کرد. بنابراین چادر بیان آن شد. بدون اینکه به زبان بیان و یا در کلمات محدود شود. در این دوران چادر به این معنی بود که من درد دارم.
در دورانی بسیار بعدتر ادوراد مونش، هنرمند نروژی قدرت این بیان بی کلام غم و پوشاندن چهره را درک کرد. مونش، تحت تأثیر سورن کیرکیگارد، فیلسوف دانمارکی به خوبی اضطرابی را که در غم، فقر و فکر خودکشی نهفته است را در تابلوی خود نشان داده است. fortvilelse نام اثر به نروژی به معنای ناامیدی است.
غم و رنج و ناامیدی در بسیاری از کارهای ادوارد مونش از جمله تابلوی جیغ (1893) دیده میشود. جایی که در شعرهای مونش قادر به بیان احساس نیست بیان مونش از درد در این دوران به شکل نقاشی در آمد. مدیومی که پیش از آن فرانسیس گویای اسپانیایی هم از غم و درد پیرامون خود به آن پناه برده بود.
درک غم و درد و اندوه در دوران مدرن به دانش بیشتری نیاز دارد. دیدی که خواننده ای مانند لیدی گاگا با نام واقعی استفانی گرمانوتا در اجراهای خود بیان میکند و نشان از ترومایی دارد که از 19 سالگی و با تجربه تجاوز، با خود حمل کرده است. برای درک درد باید بیشتر راجع به آن بخوانیم و برایمان حقیقی و حقیقی تر شود. در مستندی به نام "Me you cant see" سال 2021 یا تو مرا نمی توانی ببینی، لیدی گاگا درد خود را اینطور تصویر میکند. چنان در درد غرق شده ام که نمیتوانم بدن خود را احساس کنم. تصویری که در آن درد درونی و روانی به جسم سرایت میکند.
چنین دردی امروز کاملاً پذیرفتنی است هم از نظر پزشکی و هم از بعد روانی. نه خبری از جراحت است و نه بدن آسیب دیده اما آسیب های سایکوتیک و روان رنجوری، امروز توسط دستگاه MRI نیز قابل شناسایی است.
تغییر نظری در مساله درد و رنج که کاملاً از آنچه در علم پزشکی قرن نوزدهم و بیستم درک میشد متمایز شده. این درک تازه تاثیرات فرهنگی و شناختی اساسی روی علم پزشکی گذاشته است. پیش از این تصوری که از درد داشتیم که به سیستم نورونی وابسته بود.
اما امروز میدانیم و از نظر تاریخی هم میتوانیم بررسی کنیم که تلیقی و درک اجتماعی از درد بسته به نژاد، جنسیت، سن و طبقه اجتماعی تغییر میکند. مثلاً زنان، کودکان و بعضاً مردم کشورهای دیگر در جهان سوم بیش از حد حساس و یا بیش از حد مقاوم تصویر میشدند. به همین دلیل مثلاً آمریکاییان برده دار در مورد آمریکاییان آفریقایی تبار مجاز بودند از خشونت بیشتری استفاده کنند یا حتی رفتارهای حیوانی با آنها داشته باشند.
این در مورد حکمهای دادگاهی هم صدق میکند. مردان و رنگین پوستان در مورد جرم های مشابه به ترتیب 60 و 10 درصد بیشتر حکم میگیرند. البته شاید این گزاره در مورد ایران صادق نباشد. اما در آن سیستم قضایی که به نسبتی به افکار عمومی دارد این تناسب ها رعایت شده است.
در دهه 70 میلادی تعدادی از پزشکان موسسه درد آمریکا (IASP) تعریفی از دید ارائه دادند که الان هم به آن استناد میشود. در این تعریف جدید تأکید مطلق از جراحات بدنی برداشته شده و درد روانی بعد اجتماعی هم به مطالعات درد گذاشته شده است.
فعالیتهای این گروه از پژوهشگران در سال 1979 منجر شده که در جولای 2020 موسسه IASP درد را اینگونه تعریف کند:
· درد همیشه تجربه ای شخصی است و دردرجات مختلف تحت تأثیر عوامل بیولوژیک، روانشناختی و عوامل اجتماعی قرار گرفته است.
· درد و سیستم عصبی بدن تفاوت دارد. درد را تنها نمیتوان تنها به سیستم نورونها تقلیل داد.
· در طول تجربه زندگی شخصی، افراد با مفهوم درد به صورت شخصی آشنا میشوند.
· به دریافت و گزارش و تجربه شخصی از درد باید احترام گذاشت.
· گرچه برای درد نقشی توصیفی درنظر گرفته شده است اما همین درد میتواند بر درک روانشتاختی و اجتماعی و کارکردی از سعادت (wellbeing) تاثیر دارد.
· بیان زبانی تنها یکی از روشهای بیان درد است. ناتوانی ارتباطی تاثیر منفی در احتمال اینکه انسان و یا حیوان درد را تجربه کنند ندارد.