
اثر نیکولاس کوپرنیک
منبع انکارتا
مترجم رضا کیانی موحد
ستاره شناس لهستانی نیکولاس کوپرنیک معتقد بود که زمین به گرد خورشید می چرخد، عقیده ای که دیدگاه جا افتاده ی بطلمیوس مبنی بر مرکزیت زمین، را سرنگون می کرد. کوپرنیک، با ترس از بدعت خواندن نظریه اش توسط کلیسای کاتولیک، انتشار آن را تا اندکی قبل از مرگش در سال 1543 به تأخیر انداخت. دانشمندان بعدی به دلیل باورهای مشابه مجازات شدند، از جمله گالیله ستاره شناس ایتالیایی، که مجبورشد نظریاتش را در سال 1633 انکار کند. با این حال، تا انتهای قرن هفدهم، بسیاری از متفکران بزرگ اروپا از جمله فیزیکدان انگلیسی سر ایزاک نیوتن، دیدگاه کوپرنیک را پذیرفتند. نوشتار زیر ترجمه ی نظریه ی کوپرنیک است[1] درباره ی چگونگی عملکرد جهان.
[درباره] این که جهان کروی است.
اولا باید خاطرنشان کنیم که جهان کروی شکل است، بخشی به این دلیل که این شکل یک تمامیت کامل بدون خلل و [همچنین] کاملترینِ اشکال است، بخشی هم به این دلیل که [نسبت به دیگر حجمهای هندسی] بیشترین ظرفیت را دارد که در نتیجه مناسبترین شکل برای جای دادن و حفظ هر چیز است؛ و دوباره [خاطر نشان می کنیم که جهان کروی شکل است]، زیرا تمام اجزای سازنده ی کائنات که عبارتند از خورشید، ماه و سیارات به این شکل ظاهر می شوند؛ یا به این دلیل که همه چیز برای رسیدن به این شکل تلاش می کند، همانطور که اگر قطرات آب و دیگر مایعات تلاش کنند تا خودشان را تعیّن ببخشند به این شکل ظاهر می شوند. بنابراین کسی شک ندارد که این شکل متعلق به اجرام سماوی است.
[درباره] این که زمین هم کروی است.
بنابراین زمین نیز بی چون و چرا کروی است، زیرا از هر طرف به سمت مرکز فشرده می شود. اگرچه [زمین] به دلیل برآمدن کوه ها و فرورفتگی دره ها یک کره ی کامل شناخته نمی شود، اما این مسئله بر طبیعت عموما کروی زمین اثر نمی گذارد. این امر به روش زیر روشن می شود. برای کسانی که به سمت شمال حرکت می کنند به نظر می رسد که قطب شمال چرخش روزانه ی کره ی آسمانی ،به عنوان مثال ستاره ی قطبی، به تدریج ارتفاع می گیرد، در حالی که [با حرکت] در جهت مخالف به نظر می رسد که از ارتفاعش کم می شود. [با حرکت به سمت شمال] به نظر می رسد که بیشتر ستاره های اطراف دب اکبر غروب نمی کنند، در حالی که برخی از ستاره های جنوبی اصلا طلوع نمی کنند. بنابراین در ایتالیا ستاره ی سهیل، که برای مصری ها قابل مشاهده است، دیده نمی شود. و در ايتاليا ستاره های کناری راه شیری دیده می شوند که در منطقه ی سردتر ما شناخته شده نیستند. از سوی دیگر، برای کسانی که به سوی جنوب می روند، ستارگان دیگری طلوع و غروب می کنند که در منطقه ی ما ارتفاع زیادی دارند.[2]علاوه بر این، انحراف قطب ها نسبت به قطر زمین همواره نسبت ثابتی دارد که می تواند تنها در مورد یک کره اتفاق بیفتد. بنابراین بدیهی است که زمین بین دو قطب است و بنابراین به شکل کره است. بگذارید اضافه کنیم که مردمان شرق، خورشیدگرفتگی یا ماه گرفتگی را که در آغاز شب اتفاق می افتد و مردمان غرب خورشیدگرفتگی یا ماه گرفتگی را که در صبحگاهان رخ می دهد نمی توانند رصد کنند، در حالی که کسانی که بین آنها قراردارند اولی را دیرتر و دومی را زودتر می بینند. این که آب [دریاها و اقیانوسها] نیز همان شکل [کروی] را دارد می تواند از کشتی ها دیده شود، بدین صورت که ساحل از روی عرشه دیده نمی شود اما از بالای دکل قابل مشاهده است. و برعکس، اگر مشعلی بر بالای دکل کشتی قرار داده شود برای کسانی که در ساحل هستند به نظر می رسد که به تدریج پایین می رود و در نهایت آنقدر فرو می رود تا ناپدید شود. روشناست که آب نیز بنابر طبیعت خود، مانند زمین، به طور مداوم به پایین فشار می آورد و از آنچه تحدبش اجازه می دهد از کناره هایش بالاتر نمی رود. بنابراین خشکی هر قدر که مرتفعتر باشد بالاتر از اقیانوس گسترده می شود.
درباره این که زمین دارای یک حرکت دایره ای است و در نظر گرفتن مکان آن.
حال که نشان داده شد زمین به شکل یک کره است، باید در نظر بگیریم که چه نوع حرکتی با این شکل همخوانی دارد و زمین چه جایگاهی در کائنات دارد. بدون این [تدقیق] هیچ نتیجه ی مطمئنی در رابطه با پدیده های آسمانی به دست نخواهد آمد. البته اکثریت نویسندگان تصدیق خواهند کرد که زمین همواره در مرکز جهان قرار دارد و فرض نظریه ی مخالف آن را غیر قابل تصور و مضحک می دانند. اما اگر موضوع با دقت سنجیده شود دیده می شود که این مسئله هنوز حل نشده است و بنابراین به هیچ وجه روشن تر نشده است. هر تغییر مکانی که مشاهده شود به معنی حرکت شیء مشاهده شده یا مشاهده کننده یا حرکت هر دو، طبیعتا در جهات متضاد، است چرا که اگر شیء مشاهده شده و ناظر به یک شیوه و در یک مسیر حرکت کنند حرکتی مشاهده نخواهد شد. اکنون از زمین است که چرخش آسمانها مشاهده شده و [این چرخش] برای چشم ما ایجاد می شود. بنابر این اگر زمین متوقف باشد این چرخش باید در همه چیز بیرون از زمین اتفاق بیفتد، اما در جهت مخالف آن که همه چیز بر روی زمین حرکت کند، و چرخش روزانه ی [جهان] از این نوع [حرکت] است. بنابراین به نظر می رسد که این [چرخش]، کل جهان، یعنی همه چیز در خارج از زمین به استثنای خود زمین، را متأثر می کند. با این حال باید پذیرفت که این چرخش برای کائنات غیرعادی است، در عوض [این] زمین [است که] از غرب به شرق می چرخد و اگر [این چرخش] به دقت و با توجه به طلوع و غروب ظاهری خورشید، ماه و ستارگان در نظر گرفته شود باید کشف کرد که این [چرخش] وضعیت حقیقی است. از آنجایی که آسمان، که همه چیز را دربردارد و حفاظت می کند، جایگاه مشترک همه چیز است، آسان نیست که بفهمیم چرا نباید چرخش را بیشتر به چیزی که محتوی است، و نه به حاوی، [یا] به قرارداده شده ،و نه به مَقرّ، نسبت داد. از این فرض، مسئله ی دیگری که اهمیت بیشتری دارد، ظاهر می شود؛ در نظر گرفتن مکان زمین، اگر چه تقریبا توسط همگان پذیرفته شده و باور شده که زمین در مرکز جهان قرار دارد. اما اگر فرض شود که زمین در مرکز جهان نیست، که به هر حال فاصله ی بین این دو به اندازه کافی بزرگ نیست که بتوان آن را نسبت به مدارهای ستاره های ثابت اندازه گیری کرد، اما نسبت به مدار خورشید یا سیارات قابل توجه و قابل درک است: و اگر کسی از این فکر جلوتر برود که اگر سیارات توسط مرکزی جز زمین اداره شوند حرکاتشان نامنظم به نظر می رسد، شاید دلایل واقعی حرکت به ظاهر نامنظم [سیارات] را به دست دهد. این که سیارات در حال حاضر نزدیکتر و بعدتر دورتر از زمین به نظر می رسند، لزوما نشان می دهد که مرکز چرخش آنها مرکز زمین نیست؛ اگرچه این مسئله معین نمی شود که آیا فاصله ی زمین از آنها افزایش یا کاهش میابد یا فاصله ی آنها از زمین.
محکومیت استدلال های قدما [مبنی بر این] که زمین در مرکز جهان باقی و همانند مرکز آن است.
به همین خاطر و دلایل مشابه فرض شد که زمین در مرکز جهان قرار دارد و هیچ شکی در این حقیقت نیست. اما اگر کسی اعتقاد داشت که زمین می چرخد، مطمئنا از این منظر خواهد بود که این چرخش طبیعی بوده و دلبخواه نیست. برای آنچه که با طبیعت مطابقت دارد نتایجی حاصل می شود که مخالف با نتایجی است که با نیروی [قسری] حاصل می شوند. چیزهایی که با قسر یا نیروی خارجی عمل کرده اند باید که آسیب ببینند و نتوانند به مدت طولانی تاب بیاورند: به هرحال، آنچه که توسط طبیعت روی دهد خود را به خوبی حفظ می کند و در بهترین شرایط باقی می ماند. بنابراین بطلمیوس بی دلیل می ترسید که زمین، و همه اشیاء زمینی که به چرخش [آن] مربوط می شوند، باید در اثر عمل طبیعت فروپاشیده شوند، از این جهت که طبیعت با اعمال مصنوعی یا آنچه که توسط روح انسان ساخته می شود، در تقابل است. اما چرا او به همان اندازه، و به درجات بیشتری، از این که [سرعت خطی] چرخش کائنات [با همان سرعت زاویه ای زمین] باید بیشتر از [سرعت خطی] زمین باشد نمی ترسید؟ آیا آسمان، همچنان که به وسیله ی نیروی غیر قابل تصور گریز از مرکز به بیرون رانده می شود، [در برابر فروپاشی] ایمن شده؛ در حالی که اگر برعکس آن [آسمان] ثابت بود [و زمین به دور خود می چرخید، زمین] باید دچار فروپاشی می شد و سقوط می کرد؟ اما مطمئنا اگر این گونه باشد، ابعاد کائنات تا بی نهایت گسترش خواهد یافت. به دلیل اینکه [کائنات] در اثر نیروی گریز از مرکز بیشتر به خارج رانده می شود [و] به دلیل این که این دایره ی در حال گسترش باید در طول 24 ساعت یکبار به دور خود بچرخد؛ سرعت [خطی] چرخش [آن] بیشتر می شود، و برعکس اگر سرعت [چرخش کائنات] زیاد شود کرانه های کائنات رشد می کند، پس سرعت [چرخش] اندازه ی [کائنات] و [متقابلا] اندازه ی [کائنات] سرعت [چرخش آن] را بی وقفه افزایش می دهد. [در نتیجه،] بر اساس قانون فیزیک که هیچ سرعتی بی نهایت نمی شود، کائنات باید لزوما ایستا باشند. اما گفته شده است که فراسوی کائنات هیچ جسم، هیچ جا، هیچ خلأ، در واقع هیچ چیزی وجود ندارد؛ پس عجیب است که چیزی باید با هیچ احاطه شده باشد. اما اگر کائنات بی پایان باشد و تنها توسط خلأ داخلی محصور شده باشد، شاید این امر بیشتر این حقیقت را روشن کند که چیزی در بیرون کائنات وجود ندارد، زیرا همه چیز در درون آن است، پس [در نتیجه] کائنات باید بی حرکت باشد. بالاترین دلیل که از خصوصیت محدودبودن کائنات پشتیبانی می کند چرخش آن است. اما این [موضوع را] که کائنات بی پایان و یا محدود باشند را به طبیعی دانها می سپاریم؛ این امر برای ما قطعی است که زمین بین قطبین محصور و با یک سطح کروی محدود شده است. بنابراین، به جای اینکه فرض کنیم که کل کائنات، که مرزهایش ناشناخته و غیرقابل اندازه گیری است، می چرخد؛ چرا نباید چرخش را به طبیعت [زمین] و شکل آن نسبت بدهیم؟ و چرا درک نمی کنیم که چرخش روزانه در ظاهر متعلق به آسمان اما در واقع متعلق به زمین است؛ و این رابطه شبیه به این است که کسی بگوید: "ما از بندر خارج می شویم، [و] خشکی ها و شهرها از ما دور می شوند." چرا که اگر یک کشتی به آرامی به راه بیفتد، چیزهای بیرون آن با حرکت کشتی از دید کسانی که درون [آن] هستند متحرک به نظر می رسند، و افراد [درون] کشتی فکر می کند که کشتی با همه ی افراد درون [آن] ثابت است. بدون شک این همان چیزی است که ممکن است از حرکت زمین حاصل شود، و ممکن است به نظر برسد که کل کائنات می چرخد. به هر حال، درباره ی ابرها و چیزهای شناور دیگری که در حال پایین و بالارفتن در هوا هستند چه بگوییم جز اینکه زمین نه تنها با عنصر آب متعلق به آن حرکت می کند، بلکه بخش بزرگی از جو و هر چیز دیگری که به گونه ای با زمین مرتبط است نیز با آن حرکت می کند؛ به این دلیل که هوای متصل به زمین همان طبیعت زمین را دارد، یا اینکه چرخش [زمین] به جو منقل شده است. اگر فرض شود که بالاترین لایه ی [کره ی] هوا حرکت آسمان را دنبال می کند، همانطور که توسط ستاره های ناگهان ظاهر شونده که یونانی ها آنها را ستاره ی دنباله دار یا ریشدار می نامیدند [و] متعلق به این ناحیه هستند و مانند ستارگان دیگر طلوع و غروب می کنند نشان داده شد، شگفتی شبیه به این باید احساس شود. به دلیل فاصله زیاد از زمین، ممکن است فرض کنیم که این بخش از جو از چرخش زمین رها شده است. بنابراین جوی که در نزدیک زمین قرار دارد و همه چیز در آن شناور است، همچنان ثابت به نظر می رسد، مگر اینکه توسط باد و یا برخی نیرویهای خارجی دیگری، که ممکن است اتفاقی وارد بازی شوند، به اینجا و آنجا رانده شود؛ چرا باید [جریان] باد در هوا از جریان [آب] در دریا متفاوت باشد؟ ما باید بپذیریم که چیزهایی که در حال بالا و پایین رفتن در هوا هستند در رابطه با کائنات دو حرکت دارند، که همیشه از یک حرکت خطی و یک حرکت مستدیر تشکیل شده است. از آنجایی که آنچه وزن خودش را برای سقوط می جوید اساسا زمینی است، بنابراین شکی نیست که آنها همان قوانین طبیعی را پیروی می کنند که بقیه ی چیزها؛ و این از همان اصل نتیجه می شود که چیزهای مربوط به آتش را اجبارا به سمت بالا هدایت می کند. آتش زمینی با مواد زمینی تغذیه می شود و گفته می شود که شعله تنها دود مواد سوختنی است. اما ویژگی عجیب آتش این است که به هر جا که سرایت کند گسترش پیدا می کند، و این امر را چنان با سازگاری انجام می دهد که با هیچ راهی و هیچ ماشینی نمی توان مانع عبور آن از مرزهایش و تکمیل کارش شد. با این حال، حرکت در حال گسترش [آتش] از مرکز به پیرامون است؛ بنابراين اگر ماده ای زميني مشتعل شود، به سمت بالا حرکت می کند. بنابراین برای هر عنصر خاص یک حرکت خاص وجود دارد، و این ترجیحا در یک مسیر دایره ای نشان داده می شود تا زمانی که [آن] عنصر خاص در حیّز طبیعی و تمامیت خود جای بگیرد. در این موقعیت حرکت [جسم] دایره وار است [و] تا جائیکه خود جسم در نظر گرفته شود حتی اگر [حرکتی] رخ ندهد. با این وجود، حرکت خطی توسط اجسامی که از حیّز طبیعی خود منحرف یا رانده شده اند یا به هر طریقی آشفته شده اند برگزیده می شود. هیچ چیز به اندازه ی جابجایی یکی از اجزای جهان مخالف نظم و صورت آن نیست. حرکت خطی تنها زمانی اتفاق می افتد که اشیا به طور صحیح مرتبط نبوده و بر اساس طبیعت خود کامل نباشند، زیرا آنها از تمامیت خود جدا شده و پیوستگی خود را از دست داده اند.
علاوه بر این، اشیائی که به سمت خارج و یا کنار رانده می شوند، و حرکت دایره ای را ترک می کنند، از یک حرکت واحد، ساده و منظم تبعیت نمی کنند، زیرا آنها نمی توانند به سادگی توسط سبکی یا نیروی وزنشان هدایت شوند، و اگر آنها در ابتدای سقوط حرکت آهسته ای داشته باشند همان طور که سقوط می کنند سرعت حرکتشان افزایش می یابد، در حالی که در مورد آتش که جبرا به بالا می رود، و ما هیچ شناختی از نوع دیگری از آتش نداریم، خواهید دید که حرکت آن آهسته است همان طور که خواستگاه زمینی آن خودش را نشان می دهد. از طرف دیگر، حرکت دایره ای همواره منظم است، زیرا در معرض یک علت منقطع نیست. با این وجود، آن اشیاء دیگر، اگر به حیّز [طبیعی] خود رسیده باشند، در رابطه با حرکت طبیعی خود سبکی و سنگینی را رها می کنند، و به این ترتیب با آن حرکت منطبق می شوند. بنابراین اگر حرکت دایره ای به جهان به عنوان یک کل و حرکت خطی به قسمتهایی [از آن] نسبت داده شود، ممکن است بگوییم که چرخش با ضعیف شدن وضعیت طبیعی به [حرکت] مستقیم بدل می شود. اینکه ارسطو حرکت را به سه دسته تقسیم کرد، که [عبارتند از حرکت] از مرکز به سمت خارج، [حرکت] از خارج به سمت مرکز، و [حرکت] به گرد مرکز، صرفا یک ساده سازی منطقی به نظر می رسد، همانطور که ما نقطه، خط و سطح را [از همدیگر] متمایز می کنیم، اگر چه هیچ یک بدون دیگری وجود ندارند، و هیچ یک از آنها مفارق از از اجسام یافت نمی شوند. این واقعیت نیز باید در نظر گرفته شود که شرط بی حرکتی از تغییر و ناپایداری استنباط می شود، که به این ترتیب [حرکت] باید به جای زمین عمدتا به دنیا نسبت داده شود، و همچنین باید اضافه کنم که به نظر می رسد نسبت دادن حرکت به حاوی و مقر ملایم به جای محتوی و قرار داده شده، مانند زمین، تناقض آمیز است. در نهایت، از آنجایی که سیارات آشکارا در یک زمان نزدیکتر و در زمان دیگر دورتر از زمین هستند، بر اساس این نظریه که جهان می چرخد، باید درک کرد که حرکت یک و همان جسم که دانسته شده که در نزدیک مرکز [جهان]، که همان مرکز زمین است، قرار می گیرد همزمان باید از بیرون به سمت مرکز و از مرکز به سمت بیرون هدایت شود. بنابراین حرکت در نزدیکی مرکز باید عمومی تر باشد و کافی است اگر که این حرکت منفرد در نزدیک مرکز خود باشد. پس از تمام این ملاحظات آشکار می شود که حرکت زمین بیشتر محتمل است تا سکون آن، به ویژه در رابطه با چرخش روزانه که بیشترین قرابت را به زمین دارد.
[1] . از آلمانی به انگلیسی و از انگلیسی به فارسی
[2] . منظور این است که هرچه از جنوب به طرف شمال برویم به تعداد ستارگانی که غروب نمی کنند افزوده می شود و برعکس.