مُوآٓ
مُوآٓ
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

دلشوره ی به گمانم اشتباه(۲)

دیشب اونقدری حالم بد بود نتونستم به دخترخاله ام نگم که چیشده

همه چیو گفتم خوابمو گفتم

اونم گفت خب یه زنگ بهش بزن گفتم آخه این اواخر جواب زنگامو نمیداد بجز یه بار اونم با سیمی که تازه خریده بودم و واسش ناشناس بود

گفت حالاشمارشو بده من زنگ بزنم شاید جواب دادشمارشو دادم بعد یه نیمساعت که گذشت بهش پیام زدم توروخدا چیشد گفت خاموشه دیگه اینبار دلم از هزار راه بیشتر رفت گفتم خیلی ممنون ببخشید تو زحمت افتادی گفت خواهش میکنم این چه حرفیه انقدر ابراز ناراحتی کردم که نگو اون داشت دلداریم میداد آخرین پیامش این بود (بومه نذرو ناراحت موه هیچه نیه ولا چته بیت آزا گوشی خاموش ناوت)

(نذرت بشم ناراحت نباش هیچی نیست بخدا یه چیزی بشه گوشی که خیلی زود خاموش نمیشه که)

انگار خدا تو این جمله حضور داشت خیلی آرومم کرد خیلی بیشتر از خیلی باخیال راحت خوابیدم با حس آرامشی هم ازخواب بیدار شدم یه سر به واتساپم زدم ببینم کیا ی دیگه تبریک تولد واسم فرستادن جوابشونو بدم دیدم دیشب ساعت یکو سی وهشت دقیقه جواب پیاممو داده ودیگه فهمیدم که زنده است خداروشکر :)

دیشب که داشتم باخدا حرف میزدم که خداجون تورخودت قسمت میدم فقط زنده باشه یهو یه چیزی اومد پرید وسط ذهنم نماز بخون تا آروم شی انگار خدا خودش اینو بهم گفت و باخودم عهد کردم که نمازامو تا میتونم سروقت و درستو به جا بخونم نه باحواس پرتی یا چیزه دیگه ایی یا نه بخاطر بهشتش فقط واسه اینکه آروم شم واینکه بیشتر به خدانزدیک شم همین

"خداجونم ممنون که همیشه آنلاینی"


گوشی خاموشخوابدلشورهنماز
خجسته سرخود
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید