همین اول بگم من در سطحی نیستم که بخوام کتابی مثه ملکوت رو نقد کنم.
اما چون ازم خواسته شده اطاعت امر میکنیم.
خوندنش خیلی برای من سخت بود ، چون من هیچ علاقه ای به داستانهای فرا واقعی ندارم و نمیفهمم.
دلیلشم اینه که منطقی در سورئال نمیتونم پیدا کنم به همین دلیل گیج و سردرگم میشم.
این کتابم همین بود، جمله آغازین کتاب منو فراری داد. آخه جن کجا بود که بخواد درون آقای مودت حلول کنه، بعد چرا باید بره تو معده طرف. بعد جن رو با آندوسکوپی میارن بیرون جنه انگار چند ترم پزشکی هم پاس کرده تشخیص داده آقای مودت سرطان معده روده داره.
☺️☺️😝
خدایی اولین بار که کتابو با هر بدبختی و مشقتی بود خوندم فکر کردم آقای بهرام صادقی دوتا حالت بهش دست داده یکی اینکه تحت تاثیر نویسنده هایی غربی قرار گرفته دوم اینکه رو مواد این چیزارو نوشته.
آخه بنظر میومد مسخ ها رو ریخته تو بوفه کورا.
اما برای دومین بار که خوندمش یه چیزایی متوجه شدم، داستان مواد و تاثیر نویسنده های دیگ کلا کنسل شد، یه فلسفه ای شبیه ((بودن یا نبودن)) شکسپیر تو داستانش دیدم یه جاهاییش هم منو یاد کمدی الهی دانته انداخت که حرص و آز مردم رو بیان میکرد.
تصویر سازی خوبی داشت در حالی که ضرب اهنگ داستان کند بود اما کشش زیادی هم ایجاد میکرد که یه مقدارم بخاطر مبهم بودن زمان و مکان و همینطور یه سری از شخصیت های داستان بود. آقای م.ل هم نماد انسان گناهکار بود رو یه جوری شخصیت سازی کرده بود که آدم واقعا دردش می گرفت.
همونطور که گفتم من چون علاقه ای به این سبک داستانها ندارم نمیتونم حرف بیشتری راجبش بزنم
برداشت خاصی ام ندارم اولش که هری پاتری بود آخرشم نفهمیدیم چرا م.ل با دکتر حاتم رفت ،اصن چرا اینجوری شد .
خلاصه که آقای بهرام صادقی خدا ازت نگذره که داستانت دو روز سر درد برا من داشت.