ویرگول
ورودثبت نام
سارای
سارای
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

خرده داستان‌هاي بي اهميت.4

آن پسري كه ريش‌هاي عجيبي داشت كه رنگشان بين قرمز و قهوه‌اي بود، هم موها و هم ريش‌هايش را زده ولي هنوز آن كت قهوه‌اي را تنش مي‌كند. هنوز هم طوري راه مي‌رود كه انگار قرار است پيغامي را به آدم مهمي برساند، يا كاري حياتي دارد، يا رازي دارد كه بايد بين خودش و آن آدم مهم بماند.

بی‌سرزمین‌تر از باد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید