آن پسري كه ريشهاي عجيبي داشت كه رنگشان بين قرمز و قهوهاي بود، هم موها و هم ريشهايش را زده ولي هنوز آن كت قهوهاي را تنش ميكند. هنوز هم طوري راه ميرود كه انگار قرار است پيغامي را به آدم مهمي برساند، يا كاري حياتي دارد، يا رازي دارد كه بايد بين خودش و آن آدم مهم بماند.