امروز صبح با نیاز به مردن از خواب بیدار شدم، با نیاز به نبودن، نیست شدن، تمام شدن. انگار که در خلا کامل از خواب بیدار شوی، فقط خود تو و یک سیاهی بیپایان و هولی عظیم از این پوچی تمام نشدنی. یک مواجهه شخصی و غیرقابل توصیف از روبرو شدن با جهان. شاید فردا روز بهتری باشد.