همیشه جدایی سخت است.حتی اگر بد بگذرد باز هم دلتنگ آن روز ها میشوید.
راستش هوای عراق به شدت گرم بود و نفس آدم را میبرید ولی خوشبختانه،تحملش را بر عهده گرفتیم و به امید خداوند همه چیز را گذرا کردیم.
اول از همه به نجف رفتیم..آب کم بود،اما بود.
بعد از آن همه اشک و شوقی که برای حیدریان ریختیم به کربلا عازم شدیم تا با چشمانمان گنبد حضرت عباس را در آغوش بفشاریم.
حیف که ضریحش رو بسته بودن..
بعد به آغوش اقاجانمان عباعبدالله رفتیم، فقط چهل دقیقه فرصت داشتیم تا زیارت کنیم.
صف هم که به اندازه یک شهر شلوغ بود و تقریبا یک تا دو ساعت طول میکشید.
نرفتیم تو صف،میدانید چقدر درد است این همه راه بروی و عشقت را بغل نکنی؟
آنقدر بغض داشتم که به خودم اجازهی دعا کردن را ندادم.
روبه روی کفشداری خانم ها قسمت هفتم،جلوی پل بین الحرمین،نشستم و زار زدم..انقدر گفتم و گفتم و گفتم که دیگر قلبم درحال کنده شدن بود..چشمانم خیس بود و صدای گریه هایم در شلوغی غرق شده بود..انقدر گریه کردم که شک داشتم آیا عاشق تر از من پیدا میشود؟!
بعد از آن..یک روز گذشت..
یکی از خانم ها درحال رفتن به طرف حرم اما حسین بود،گفت که میخواهد دلی از عزا دربیاورد..گفت که من را هم میبرد،اما خانوادهام اجازه ندادند.
باز هم گریه کردم..بازهم زار زدم..تا وقتی که مامان و خاله تصمیم گرفتند دوباره..به خاطر من هم که شده است به حرم بروند..
ساعت دو و سی دقیقه ظهر بود،آفتاب انقدر سوزان بود که عشق مرا بیشتر میسوزاند.
خودم را داخل صف حرم انداختم و دستانم را به ضریح زدم.دختری آنقدر با درد و داد میکشید و میگفت:(الهم عجل لولیک الفرج)
به یاد امام زمانمون هم باشیم.خیلی تنهاست.هر وقت چشمتون به ضریح میافته،برای خودش و ظهورش دعا کنید..این روزها خیلی بهش نیاز داریم!!
بعد از آن به سامرا و کاظمین و شاهزاده سید محمد رفتیم
سامرا غریب د تاریک بود،اما خلوت.طوری که حس میکردم سکوت اورا بلعیده است.
کاظمین حسی را منتقل میکرد که انگار امدهام مشهد و امام رضا را زیارت میکنم..انگار در خانهام..آخ که این حس چقدر قشنگ بود،اصلا قابل توصیف نیست.
شاهزاده محمد باصفا و زیبا بود.حاجت هارا زود میدهد.
ای کاش ظهور آقامون برسه♡!
صلوات
پ.ف
پنجشنبه۱۴۰۳.۶.۱ ساعت ۲:۳۰ ظهر به خونه برگشتیم.
امیدوارم خدا حاجت همه رو بده..موکب دار ها و عزا داران خیلی از ما مهمون نوازی کردن،اصلا کم نذاشتن،با غذا ها و شربت های خوشمزهشون.
ایکاشاینزیارتقسمتهمهبشه.
حالا بگید تو این یه هفته من نبودم
تو ویرگول چی گذشت؟!