پونه فلاح·۱ روز پیشتکهای از رمان تازه متولد شدهاماز ماه مهر، من و دوستم شروع به نوشتن کردیم... اون نقاش بود و من نویسنده. پس باهم ایده سازی، پیرنگ و شخصیت ها رو کاشتیم🥰 راستش من اول با ژا…
پونه فلاح·۷ روز پیششکلاتِ منتو همون آدم قدیمی زندگیمی که وقتی بهت فکر میکنم مزهی بستنی کاکائویی میچرخه تو دهنم، اون نوشمک های صورتیای که تو مدرسه میخوردیم...همونا…
پونه فلاح·۱۲ روز پیشقبرستانِ مُردهروی زمین نشسته بودم و به درختِ کنارِ آرامگاه تکیه داده بودم. بانوک انگشتانم دوبار روی سنگ قبر زدم و شروع کردم به فرستادنِ فاتحه که ناگهان ص…
پونه فلاح·۱۶ روز پیشلَمسِ دوریاَت!-صبرکن، وایسا...!صدایم را نمیشنید، اوج شلوغی از لابه لای مردم رد میشد و تند راه میرفت.-ببخشید...ببخشید!رد شدن از این همه آدم کار آسانی ن…
پونه فلاح·۱۷ روز پیشWhat?اولین روز مدرسه بود با تنها کسی که تونستم آشنا شم، یه دختر شهید بود که در ظاهر محجبه بود.کمی بعد که باهاش آشناتر شدم، وضع حجابش از همه بد ت…