مطمئنا تجربه تدریس و معلم بودن برای هر معلمی با توجه به عناصر مختلفی مثل نوع درس و مدرسه ای که در اون تدریس میکنه و رشته دانش آموزا و … متفاوته. مطمئنا همه ی معلم ها مثل هم نیستن و از نظرهای مختلفی مثل روش تدریس و ویژگی های اخلاقی و رفتاری و حتی میزان دانش با هم متفاوت هستند.
هممون اینو از سالیان سال تحصیل تو مدرسه هامون فهمیدیم. همه اون معلم خوش اخلاق و پایه رو یادمونه که همیشه برای رسیدن روز کلاسش لحظه شماری میکردیم. حتی اون معلمی که همیشه انگار از دنده چپ بلند شده بود و همیشه از ما شاکی بود حتی اگر درسشو مثل بلبل از بر میخوندیم. یا اونی که درسشو میداد و میرفت و اصلا خیلی تو فاز صمیمیت با دانش آموزا نبود و تا آخر سال تحصیلی حتی اسم هامون به زور حفظش میشد. یا اون معلمی که تا مطمئن نمیشد درسو گرفتیم ول کن ما نبود، حتی روز جمعه مارو میکشوند مدرسه برای کلاس اضافه. یه سری معلم ها هم همیشه زودتر از موعد درسشون تموم میشد و برعکس یه سریا همیشه خدا درسشون عقب بود و حتی یه دقیقه وقت استراحت تو کلاسشون آرزوی همه بود.
این موارد همیشه برای من و دوستام تو دوران دانش آموزی و حتی بعد از اون عجیب و غریب بود و همیشه برامون سوال بود که چرا مثلا فلان معلم " اینجوریه" یا " اونجوریه". تا اینکه چرخ گردون چرخید و چرخید و چرخید "و من معلم شدم".

به عنوان یه معلم از اینجا به بعد میخوام ببرمتون به دنیای معلم ها. شاید جواب بعضی از این سوالا رو که چرا بعضی معلم ها از بعضی دیگه متفاوت هستند رو گرفتیم. پس چند تا از مواردی که با توجه به تجربه خودم علت تفاوت در کیفیت تدریس و تفاوت در روحیات معلم ها میدونم رو دونه دونه بررسی میکنیم. آماده اید؟
هر معلم در دو دنیای به شدّت متفاوت زندگی میکنه. دنیای واقعی و جدی و پر چالشِ بیرون از مدرسه و دنیای زیبا و ظریف و البته پر مسئولیتِ داخل مدرسه. بهترِ بگم دنیای بزرگ ترها و دنیای کوچک ترها. شنیدید میگن مرد باید خستگی ها و کلافگی های بیرون از خونه رو دم در بزاره و بعد وارد خونه بشه؟ برای ما معلم ها مدرسه خونه ای هست که باید قبل از ورود به اون تموم اون کلافگی ها و مشکلات زندگی رو دم درش بزاریم و بیایم داخل. گفتنش راحته ولی عمل کردن بهش بسیار سخته و با شرایط اقتصادی اسفناک امروزه داره روز به روز سخت تر هم میشه. مدت هاست که معلم های کشورمون از شرایط به شدت ناعادلانه اقتصادی رنج میبرند و متاسفانه به نظرم رفتارهای عامدانه ای در جهت تضعیف این قشر و در نهایت در جهت تضعیف دانش در این مرز و بوم در حال انجامه. علت این امر و دست های پشت این پرده رو هم آنهایی که باید بدونن میدونن. واردش نمیشم. پس:

حالا شاید بگید نخیر آقا جون. این که دلیل نمیشه. ما یادمونه بعضی معلم ها خیلی هم وضع مالی خوبی داشتن و از نظر اقتصادی دارای جایگاه خوبی بودن و اینی که شما میگی در مورد همه صدق نمیکنه. پس اونا چرا با دانش آموزا راه نمیان؟ در این مورد باید بریم سراغ یه عامل بسیار مهم در هر شغل و جایگاهی که اسمش "عشقه". از قدیم میگن معلمی در وهله اول عشقه. من هم با این ایده موافقم. اگر عشق به تدریس و دانش آموزا و کار با کودک و نوجوان و موفقیت اونها دغدغه معلم نباشه شاهد همون معلم های بداخلاق و بی حوصله میشیم که اسممون حفظشون نمیشد و کُتَکِشون گُل بود. متاسفانه بعضی معلم ها دنیاشون و اخلاقیاتشون زمین تا آسمون با حرفه معلمی تضاد داره. از اونور هم بسیاری با وجود درآمد کم این شغل باز هم اگر برگردن به عقب همین شغلو انتخاب میکنن. چون واقعا عاشق تدریس و کار با قشر جوون هستن. قدرت عشق رو نباید دست کم گرفت. پس:

یادمه دانش آموزی داشتم که از نظر اخلاقی بسیار وضعیت عجیب و غریب و ناخوشایندی داشت. جوری که همه معلم ها از دستش کلافه بودن و به ستوه اومده بودن. رفتارهای ناهنجار زیاد داشت که نداشتن عفت کلام کوچکترینش بود. به حدی بددهن بود که آدم از بعضی حرفاش شرمگین میشد و فقط باید خودتو میزدی به اون راه که مثلا نشنیدم چی گفتی. و مشکل اصلی این بود که والدینش از خودش عجیب تر بودن. طوری که بعد از مدتی دیگه مدرسه بیخیال شد والدینش رو دعوت کنه چون خودِ والدین از نظر اخلاقی مشکلاتشون در حد لالیگا بود و خودشون علت اصلی بودن. حالا تصور کنید معلمی رو که قراره چهار روز از هفتش رو با این نوع دانش آموزا بگذرونه. معلم هم یک انسان با تحمل و طاقتی مشخص هست و حق داره دلسرد بشه یا حتی بشکنه و این شکستن شاید باعث بشه هر چی انیگیزه هست در اون معلم از بین بره. پس:
علت سوم: برخورد روزانه و مکرر با ناهنجاری های اخلاقی دانش آموزان و متاسفانه والدین

کی هست که ندونه که دنیای امروز دنیای تکنولوژی و فناوری های جدیده و اگر میخوای با این نسل به شدت یکی شده با این فناوری ها کار کنی اول از همه خودت باید خوره اون باشی. یعنی باید با تکنولوژی های جدید یا بهتر بگم "دنیای جدید" وفق پیدا کنی. متاسفانه بعضی از ما در دوران خودمون باقی موندیم و در حال درجا زدن هستیم و نسل جدیدو که با سرعت بالایی دارن با علم روز دنیا پیش میرن محکوم میکنیم به علاف و بی مصرف بودن. چون تکنولوژی رو نمیشناسیم. دانش آموزی دارم که یوتیوبر هست و به درآمد دلاری رسیده. دانش آموزی دارم که داره نرم افزار آموزشی طراحی میکنه و امیدوارم اونم موفق بشه. مگه هدف ما چیزی غیر از اینه که دانش آموزامون موفق بشن و آیا یکی از شاخصه های موفقیت کسب درآمد نیست؟ به نظرم معلمی که نتونه خودشو با شرایط جدید وفق بده همون معلمی هست که سبک تدریسش کسل کننده ترین سبک تدریسه. نقل مجلس بچه های امروز هوش مصنوعی و شبکه های اجتماعیه. اگر اطلاعاتی ازشون نداشته باشیم واقعا چه حرف مشترکی با این نسل داریم که بزنیم؟ چه ارتباطی بینمون قراره شکل بگیره؟ توقع نداریم که اونا با ما کنار بیان؟ پس:
علت چهارم: عدم وفق پیدا کردن با تکنولوژی های جدید و داشتن تعریف قدیمی از موفقیت

اگر بخوام ار علت ها بگم این متن تمومی نخواهد داشت. سعی کردم مهم ترینشون رو با توجه به تجربه خودم بگم. به نظرم گفتن یک نکته اینجا از اهمیت بالایی برخورداره و اون نکته اینه که با وجود مشکلات و عللی که وجود دارن و بهشون اشاره کردیم، اکثر معلم های این مرز و بوم از قدیم تا به امروز از جان خود برای دانش آموزاشون مایه گذاشتن و میذارن. باز تاکید میکنم " از جان". سالها میشه از این از خودگذشتگی ها و تلاش ها نوشت و نوشت و نوشت.
راستی امروز 12 اردیبهشت و روز معلمه. این روز رو به تمام معلم ها از جمله اولین معلم های زندگیم یعنی پدر و مادرم تبریک میگم و به همه معلم ها و اساتیدی که در طول تحصیلم راه زندگی رو بهم نشون دادن و امروزم رو صددرصد مدیون همشون هستم. دست همشون رو از راه دور میبوسم و براشون آرزوی صحت و سلامت و موفقیت دارم.

خوشحال میشم شما هم اگر دانش آموز یا معلم بودید یا هستید از تجربتون از دوران مدرسه بگید. حتما از نظراتتون در مسیر شغلی و زندگی خودم استفاده خواهم کرد.
پس نظر یادتون نره دیگه✌️✌️