فرض کنید که در یک خودرو نشستهاید و رانندگی میکنید.
به این سوال پاسخ دهید: معمولا با چه سرعتی رانندگی میکنید؟
حال به این سوال پاسخ دهید: آرزو دارید سرعتی تا چه حد را تجربه کنید؟
حال به این سوال پاسخ دهید: شرایطی را در نظر بگیرید که سوار خودرویی هستید و سرعت شما مثلا 4 برابر سرعتی که آرزو کردهاید است؟ چه حسی دارید؟
اتفاقاتی که در مورد شرایط ما در هر مسالهای رخ میدهد معمولا سه لایه مختلف دارد. لایه اول واقعیت است. یعنی آنچه که هم اکنون رخ میدهد. آن را تجربه می کنیم. و زندگی روزمره ما بر آن مدار در حال جریان است. این لایه امن ما است.
اما همیشه یک لایه دیگری حول شرایط جاری وجود دارد. که آن لایه آرزوهای ماست. چیزهایی که در مورد آن هیجان داریم. و تمایل داریم که آن را تجربه کنیم. اما فعلا شرایط به ما اجازه نمیدهد. ما در مورد آرزوهای خود فانتزی پردازی میکنیم. یعنی آن را تجسم میکنیم. و خود را در آن وضعیت تصویر میکنیم و از آن تصور لذت میبریم.
بعد از لایه آرزوها، دیگر برای ما قابل تصور نیست. چون نمیتوانیم از آن تصوری داشته باشیم. و چون تصوری نداریم برای ما ناشناخته است. ناشناخته ممکن است هر چیزی باشد. روانشناسان معتقدند، این ابهام برای ما قابل تحمل نیست. به حدی که ما معمولا ترجیح میدهیم یک ناشناخته را تبدیل به یک چیز ترسناک کنیم و از آن بترسیم. یعنی یک مکانیزم روانی ما این است که یک تصور ترسناک از یک ناشناخته درست میکند. و با ترس از آن بهتر کنار میآید.
اما چرا باید چنین کاری کرد؟
واقعیت این است که ما در لایه آرزوها هیجان داریم. و برای تحقق آنها تلاش میکنیم و انگیزه داریم. اما وقتی به مرزهای آروزهای خود نزدیک می شویم مضطرب میشویم این مساله موجب میشود که هیجان ما به سمت ترس گراییده شود. و در نتیجه ما از گسترش مرزهای تصورات خود سر باز بزنیم.
از سوی دیگر، هر چقدر هسته واقعیت و تجربه های خود را گسترش دهیم، معمولا آرزوهای ما گسترش پیدا میکند. مثلا کسی که سرعت 50 کیلومتری را تجربه کند آرزوی 70 کیلومتری را خواهد کرد. ولی وقتی 70 کیلومتری را تجربه کند. دیگر آرزوی او عدد بزرگتری میشود. بنابراین ما با گسترش هسته واقعیت در واقع در حال گسترش آرزوهای خود هستیم. این یعنی فکر کردن به ناشناختهها و تلاش برای تجسم آنها و در نتیجه تبدیل آنها به آرزوها.
هر چه تصور دقیقتری از آرزوهای خود داشته باشیم شانس تحقق آنها بالاتر میرود. زیرا آمادگی ما برای ایجاد ساز و کار تحقق آنها بیشتر است. بنابراین ما باید تلاش کنیم که لایه آرزوهای خود را گسترش دهیم. اما گسترش تجربهها لزوما تنها روش برای گسترش آرزوها نیست.
یکی از مکانیزم های خیلی مفید برای گسترش آرزوها، همنشینی با آدمهایی است که تجربههای بزرگتری دارند. این همنشینی به شما کمک میکند که ملموستر فکر کنید. و تخیل شما در مورد آرزوها بهتر کار کند.
یکی دیگر از این مکانیزمهای مفید، فکر کردن به آرزوها از زاویه های متنوع است. این تمرین فایدههای زیادی دارد که از حوصله بحث خارج است. وقتی به آرزوهای خود از زوایای مختلف فکر میکنیم موجب ساخت بهتر آنها میشود و در نتیجه تصویر ما دقیقتر می شود.
مکانیزم های سوم، کتاب خواندن است. خواندن کتابهای داستان موجب میشود که تخیل ما تقویت شود. و قویتر شدن ماهیچههای تخیل ما یعنی افزایش شانس ما برای بدست آوردن آرزوهای بزرگتر.
برای آنکه به طور مداوم پیشرفت کنیم، لازم است که به طور مداوم فراتر از واقعیت کنونی خود را خیال پردازی کنیم.