اسم بعضی رمانها را باید «رمان سحرگاهی» گذاشت؛ از آنهایی که ابتدای نیمهشب دست میگیری و آفتاب نزده یا با ورود اولین بارقههای نور به داخل اتاق، کنار میگذاری و چند لحظهای عمیق به فکر فرو میروی.
البته روایت «ویولنزن روی پل» آنقدر خودمانی و عینی بود که خصوصا برای خواننده بدون تجربه اتفاقات کتاب، صرفا اطلاعاتی از تجربه زیسته افرادی دیگر به دست میداد و کمتر فکر و احساس را در لایههای عمیق به کار میگرفت.
شاید بتوان این کتاب را در ژانر خوداعترافی دستهبندی کرد؛ رضا امیرخانی در گردهمایی رونمایی کتاب، نگاه جدید و جالبی به خوداعترافی داشت که دقیقا جزئیاتش را به یاد نمیآورم اما خوب به یاد دارم که مثل همیشه بر اهمیت وجود تجربه زیسته در ارائه یک داستان قوی تأکید کرد که نویسنده نیز این ویژگی مهم را به خوبی دارا بود.
یادداشتی از نویسنده در ابتدای کتاب به خواننده یادآوری میکند که او به وسعت آبرویش ایثار کرده تا این داستان واقعی، خالص و بیآلایش و سانسور به دست مخاطبان برسد. روایتی کمیاب از مسیر ظلمت به نور، از مسیر سفر یک مبتلا به بیماری اعتیاد مواد مخدر به پاکی و رهایی.
مثل وقتی که نمیتوانم به یک سینمایی، فیلم بگویم و نهایت آن را قسمتی از یک سریال یا تلهفیلمی مختصر خطاب میکنم، نمیتوانم این کتاب را یک رمان تمام و کمال بدانم، چرا که با کمال احترام به نویسنده توانا، عنصر خیال کمتر از هر چیزی در روایت واقعی او از تجربیاتش دیده میشود. به جای آن، تعابیر لطیف و لذتبخش آقا خسرو که از روح ادیبش نشأت میگیرد و همچنین زبان شیوا و فصلبندی روان کتاب فرصت کوچکترین توقفی در میان داستان را از شما میگیرد چنانکه کمی بعد همچون برخواسته از خوابی، به خود میآیید و جلد را بر روی صفحه آخر میبندید.
«ویولنزن روی پل» در عین کوتاهی و به نظر من، رمان یا قصه غیرواقعی نبودن، خاطراتی برخواسته از قلبی سوخته و حاصل تجربیاتی سخت و جانکاه است، تو گویی نویسنده چون مادری خسته از روزگار، شیره جانش را بیهیچ چشمداشتی در کام خواننده میریزد؛ این همان ارزش و قدریست که من برای قلم آقا خسرو قائلم.
بعد از خواندن این کتاب، نگاه شما نه فقط به اعتیاد و مبتلایان به این عارضه، بلکه نوع جهانبینی فردی و شناخت اجتماعی شما دگرگون شده و این چیزیست که بیشتر از یک کتاب چند صد صفحهای قطور و فلسفی انتظار میرود.
بیشک ماورای همه بحثهای انتزاعی، تئوری و ماهوی علوم انسانی و ضمن اعتراف به اهمیت غیرقابل چشمپوشی آنها، همیشه روایتهای عینی، مشهودات کف جامعه و شاهد مثالها و کیساستادیهای برآمده از واقعیات میتواند آن ظرفیتهای عظیم را به ثمر و کاربرد برساند و حتی با آگاهیبخشیدن نسبت به نیازها مسیر رشد علوم انسانی را هموارتر کند.
خسرو باباخانی چندین کتاب در دهههای شصت و هفتاد دارد که ظاهرا آثار خوبی بودهاند و این اثر نیز توانسته با رسیدن به چاپ سیام _ولو در ظل حمایتهای دولتی یا معنوی_ از اقبال خوبی میان خوانندگان بهرهمند شود.
پ.ن: عنوان نام چند فصل و کلیدواژه از کتاب است.
B2n.ir/ViolinistOnTheBridg