رامین هوبخت
رامین هوبخت
خواندن ۴ دقیقه·۲۱ روز پیش

آیا اخلاق وابسته به شرایط است؟

مجموعه 21 داستان  کوتام به قلم گی دو موپاسان
مجموعه 21 داستان کوتام به قلم گی دو موپاسان

به نام خداوند بخشنده و مهربان

در هفته اخیر خیلی اتفاقی ، مجموعه‌ای شامل 21 داستان خیلی کوتاه از نویسنده شهیر و بزرگ فرانسوی «گی دو موپاسان» و دو فیلم سینمایی به نام های «شرایط انسانی» به کارگردانی «ماساکی کوبایاشی» و «معجزه سیب» به کارگردانی «فرانک کاپرا» را خواندم و دیدم. زیباترین داستان کوتاه از آن مجموعه به قلم «گی دو موپاسان» ، «تپلی» نام دارد. حالا خوب که چی ؟!

«تپلی» ، «شرایط انسانی» و «معجزه سیب» با یک ریسمان نامرئی به هم وصل بودند و من کاملاً تصادفی آن‌ها را پشت سرهم خوانده و دیده بودم. آن ریسمان چیزی نیست؛ جز بیان یک حقیقت. «اخلاق انسان، وابسته به شرایط است». آیا واقعاً همینطور است؟

این حقیقت به طور برجسته‌ای در داستان «تپلی» و فیلم «شرایط انسانی» نمایان شده است.


آنری رنه آلبر گی دو موپاسان
آنری رنه آلبر گی دو موپاسان


داستان تپلی ...

«تپلی» نام زنی بدکاره است. او به همراه عده‌ای از اعیان و اشراف ، سوار بر یک دلیجان ، در حال فرار از دست سربازان «پروس» (آلمانی) است. آن‌ها آنقدر شتاب‌زده و با عجله برنامه فرار را تدارک دیده بودند که فراموش کردند به همراه خود غذا ببرند. البته به غیر از تپلی. او وقتی متوجه شد دو زن راهبه و اشراف غذایی برای خوردن ندارند ؛ با اینکه در تمام طول سفر از او فاصله میگرفتند و با چشم تحقیر نگاهش میکردند ؛ غذایش را با آن‌ها تقسیم کرد. در طول سفر نه با او حرف میزدند و نه نگاهش میکردند. اما حالا با روی باز تعارفش را پذیرا شدند.

بلاخره به مقصد اول رسیدند. افسر پروسی مجوز عبور همه را کنترل کرد و مشکلی ندید. اما با این حال از ادامه سفر آن‌ها ممانعت کرد. متوجه شرایط تپلی شده بود و میخواست شبی با او باشد. اما تپلی با خشم پاسخ افسر پروسی را داد و قبول نکرد. طی دو روز توقف ، رفتار آن دو راهبه و اشراف با تپلی بسیار محترمانه بود. حتا او را دوشیزه خطاب میکردند. و البته در در تمام این اوقات و احوال ، تمنای قبول درخواست افسر پروسی در گفتارشان مستور و نهفته بود.

با اصرار زیاد آن‌ها ، بلاخره تپلی قبول میکند به درخواست شنیع افسر پروسی تن دهد. صبح روز حرکت ، درست مانند قبل ، هیچ اثری از آن رفتارهای محترمانه نبود. دوباره نگاه‌های تحقیر‌آمیز و سرشار از تکبر. دوباره رو برگرداندن و فاصله گرفتن.


صحنه ای از فیلم شرایط انسانی
صحنه ای از فیلم شرایط انسانی

و اما فیلم سینمایی شرایط انسانی …

در حالیکه جنگ به پایان رسیده ؛ عده‌ای از سربازان ژاپنی که از نبرد اخیر در چین ، جان سالم به در برده بودند؛ بدون فرمانده و بلا تکلیف دور از چشم دشمنان یعنی روس ها و چینی‌ها در حال فرار به سمت منطقه ای امن هستند.

در بین راه عده‌ای از غیر نظامیان ژاپنی هم به آن‌ها اضافه می شوند. در حین طی مسیر به سرعت مشکلات پیش رو نمایان می شود. افراد پیر و فرتوت مانع حرکت سریع جوانان هستند. و از سوی دیگر گشنگی و تشنگی همه را به سختی به ستوه آورده است. پسر ، پدر و مادر پیرش را می کشد. سربازان ژاپنی حاضر نمی‌شوند به مادر کودک شیرخواره ای که مدام با گریه خود از مادر طلب شیر میکند ؛ غذای بیشتری بدهند ؛ تا کودکش از گرسنگی نمیرد. یک سرباز ژاپنی به دختری که هموطن اوست تعدی میکند. و غیره …


صحنه ای از فیلم معجزه سیب
صحنه ای از فیلم معجزه سیب


و اما فیلم سینمایی معجزه سیب ...

مانند «شرایط انسانی» فیلم بسیار زیبایی است در ژانر کمدی. یک قاچاقچی مشروب قبل از انجام هر معامله ای از پیره زنی دوره‌ گرد یک سیب می خرد. چون معتقد است ؛ این سیب برایش خوش شانسی می آورد.

روزی متوجه می‌شود؛ پیره زنی که سیب شانس را به او می‌فروخت در پاتوق همیشگی اش نیست. تمام عملیاتش را متوقف می‌کند و او را می یابد. متوجه می‌شود که دختر آن پیره زن به همراه نامزدش که از خانواده بسیار ثروتمندی است ؛ از اسپانیا رهسپار آمریکا هستند. پیره زن سیب فروش همیشه در پاسخ نامه‌های دخترش خود را فردی ثروتمند معرفی کرده بود. اما حالا در چاه دروغ هایش اسیر شده است.

قاچاقچی مشروب ، زیباترین و مجلل‌ترین اتاق یک هتل گرانقیمت را برایش اجاره میکند. افرادی را استخدام میکند تا به او آداب و معاشرت اشراف را بیاموزند. بهترین و زیباترین لباس‌ها را برایش می خرد. دختر به همراه نامزدش می‌آید و با سربلندی و سرافرازی می رود. زمانیکه زن سیب فروش لباس‌های زیبا و فاخر خود را به تن داشت بسیار مورد احترام بود. در حالیکه قبلاً همان افراد از نزدیک شدن به او به شکل سختگیرانه ای امتناء میکردند.

آیا واقعاً اخلاق وابسته به شرایط است؟ یا این‌ها همه یک داستان خیالی اند؟

فیلم سینماییداستان کوتاهاخلاقگی دو موپاسان
پیوسته در راه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید